نویسه جدید وبلاگ

نوشته های یک سایت " پویش مردمی حمایت از میر حسین" که بعد از مناظره معروف به " پویش مردمی حمایت از محمود احمدی نژاد تغییر کرد"

در مورد مافیای هاشمی

اختصاصی انتخاب 10/ گزارشی تکان دهنده از جزئیات فعالیت مافیای ثروت و قدرت
ما با احساس وظیفه و در راستای دفاع از منافع ملی، تلاش نمودیم تاگزارش روشنگرانه‌ای را در خصوص عالیجنابان قدرت‌طلب و مافیای ثروت و قدرت (خاندان آقای هاشمی رفسنجانی) به نظر شما برسانیم. باشد که با گوشزد نمودن خطر این غدۀ چرکین و مهلک، سهم کوچکی در پیشگیری از تکوین انحصار و تمامیت‌خواهی داشته باشیم.

ملت شریف و عزیز،دهمین انتخابات ریاست جمهوری، نقطۀ عطف و تعیین‌کننده‌ای برای کشور عزیزمان ایران می‌باشد. از یک سو پیروزی عالیجنابان مافیایی (حزب کارگزاران سازندگی و خاندان آقای هاشمی) می‌تواند کشور را به سیر قهقرایی سوق داده و منافع ملی را مورد تهدید قرار دهد و از دیگر سو عدم کامیابی آنان نیز می‌تواند نویدبخش امید به آینده‌ای بهتر- به ویژه برای جوانان- باشد.
بر این اساس ما با احساس وظیفه و در راستای دفاع از منافع ملی، تلاش نمودیم تاگزارش روشنگرانه‌ای را در خصوص عالیجنابان قدرت‌طلب و مافیای ثروت و قدرت (خاندان آقای هاشمی رفسنجانی) به نظر شما برسانیم. باشد که با گوشزد نمودن خطر این غدۀ چرکین و مهلک، سهم کوچکی در پیشگیری از تکوین انحصار و تمامیت‌خواهی داشته باشیم.


مافیا به ‌گروه‌هایی ذی‌نفوذ و در سایه‌ای اطلاق می‌گردد که بصورت اختاپوسی برشبکه های مالی، تجاری و صنعتی یک کشور پنجه می‌اندازد. گروه‌های مافیایی همواره درصدد کسب ثروت بوده و برای حصول و حفظ آن، لاجرم می‌بایست صاحب قدرت نیز گردند. مافیا با برخورداری از ثروت بی‌حد وحصر در وهلۀ اول سعی می‌کنند با حمایت از برخی سیاستمداران‌، ارادۀ خود را به آنان تحمیل کرده و شبکۀ ثروت را از پشتیبانی سیاسیون برخوردار نمایند. این گروه‌های مخوف و هولناک، چنانچه موانعی در مقابل خود مشاهده نکنند، خواهند کوشید تا با بالا رفتن از نردبان قدرت، از یک طرف، روند کسب و حفظ ثروت را تسریع نموده و از طرف دیگر برای خود مصونیت آهنین و چند لایه ایجاد کنند.
گروههای مافیایی که اصطلاحاً به «دولت در سایه» معروف می باشند  برای رسیدن و دستیابی به اهداف و مقاصد خود از هیچ اقدامی دریغ نمی‌کنند. « تهدید و ارعاب » ، « تخریب و بی‌شخصیت نمودن اشخاص» و «حذف فیزیکی» از جمله شیوه‌های مافیا برای برخورد با رقیبان و عوامل سد‌کننده می‌باشد.
کشور ایران نیز از این قاعده مستثنی نمی‌باشد و در چند سال گذشته- بویژه شرایط پس از جنگ-  یک جریان مافیای بسیار بزرگ در کشور شکل گرفته است که با بهره‌گیری از رانتهای بی‌شمار دولتی، به دنبال کسب ثروت بیشتر و توسعۀ قدرت خود می‌باشد. محفل موسوم به کارگزاران سازندگی و خاندان آقای هاشمی‌رفسنجانی مصداق بارز این شبکه مافیایی است.
در این سلسله نوشتار به معرفی و ذکر اقدامات آنان در دو عنوان جداگانۀ «عالیجنابان قدرت‌طلب» و « مافیای ثروت و قدرت» خواهیم پرداخت. عالیجنابان قدرت‌طلب که شمارۀ اول آن منتشر شده‌است- به معرفی و فعالیت‌های مافیایی عناصر حزب کارگزاران سازندگی می‌پردازد و مافیای ثروت و قدرت نیز، روشنگری پیرامون خاندان آقای هاشمی رفسنجانی را وجهۀ همت خود قرار داده است. امید آن داریم که مورد توجه مردم عزیز کشورمان بویژه - نسل جوان-  قرار گیرد.
» اعمال قدرت برای تبدیل اراضی منابع طبیعی به ویلا
  آقای محمد هاشمی (برادر آقای هاشمی رفسنجانی) با استفاده از  نفوذ و قدرت خود در سال 1380، چندین هکتار از اراضی منابع ملی پلاک 24 اصلی، موسوم به لالانِ شهرستان شمیرانات (واقع در فشم) متعلق به اراضی منابع طبیعی را تصرف می‌نماید.
1) مدیرکل منابع طبیعی استان تهران  ( غلامعباس عبدی‌نژاد) در تاریخ 26/4/83 طی نامۀ‌ شمارۀ 11697/67 خطاب به دفترخانۀ اسناد رسمی  شمارۀ 539 تهران، درخواست نموده تا نسبت به ثبت و انتقال قطعی 12450 مترمربع از اراضی منابع‌ملی پلاک 24 موسوم به لالان، با استناد به مجوز شماره 5/2321 صادره در تاریخ 7/3/80 از ریاست سازمان جنگلها و مراتع کشور، به محمد هاشمی اقدام نماید.
آقای محمد هاشمی قبل از انتقال سند فوق، اقدام به فروش یا انجام قراردادهای صوری جهت انتقال سند قسمتهای دیگری از ملک تصرف‌شده به نام نزدیکان خود نموده است.
2) محمد هاشمی (قبل از اقدامات ذکر شده در بند 1) اقدام به تأسیس شرکت «کوثر پارس» به شماره ثبت 202662 به نام حمید رضا  نظری (برادر خانم وی) ، فرزند محمد، متولد 1345، به شماره شناسنامۀ 1342 ، نموده که چند هزار متر از  شش دانگ قطعۀ یک، به مساحت 492295 مترمربع اراضی پلاک 1066 فرعی و 24 اصلی را با نام این شرکت به ثبت می‌رساند.

3) مجتمع فرهنگی روشنگران متعلق به محمد هاشمی در تاریخ 11/10/1381 قطعه زمینی به مساحت 562 مترمربع از زمین متعلق به پلاک 24 اصلی لالان(فشم) را به خانمی به نام طاهره گلکار فروخته است.
لازم به ذکر است آقای محمد هاشمی در بخشی از متصرفات مذکور اقدام به ساخت دو مجتمع ویلایی فدک و ریحانه نموده که تاکنون حدود 18 واحد آن آماده و هر واحد به مبلغ 000/000/800/2  الی 000/000/000/3 ریال فروخته شده است. دفتر فروش این ویلاها در دفترچه‌ای در مورد آنها آورده است: ... در حال حاضر 18 واحد ویلایی مستقل با متراژهایی از 150 تا 350 مترمربع بنا و زمین از 400 تا 2250 مترمربع می‌باشد.
هر واحد ویلایی دارای شوفاژخانه‌ مستقل، سرایداری، دو انشعاب آب، یک انشعاب برق و یک خط تلفن بوده و شهرک نیز دارای نگهبانی و جاده اختصاصی میباشد.‌بایک حساب سرانگشتی ساده میتوان به این موضوع پی بردکه تنهاازفروش 18واحدویلایی فوق مبلغ 000/000/000/54  ریال سود عاید  محمد هاشمی گردیده‌است.

» سازمان بهینه‌سازی مصرف سوخت و خاندان آقای هاشمی
سازمان بهینه‌سازی مصرف سوخت، تحت سیطرۀ کامل مافیای قدرت و ثروت قرار دارد. اینان از این طریق علاوه بر کسب درآمدهای هنگفت، اقدامات مورد نظر خود را در پوشش این سازمان ساماندهی و پشتیبانی مالی می‌نمایند.
در حال حاضر امتیاز ساخت، تعمیر و نگهداری و واگذاری مراکز توزیع CNG (گاز فشرده طبیعی) از طریق این سازمان در اختیار اعضاء این خاندان قرار گرفته‌است.خاندان آقای هاشمی با استفاده از این رانت 100 نشریۀ محلی و استانی را بین 000/000/4 تا 000/000/7 ریال و چند روزنامۀ سراسری را به میزان 000/000/000/1 پشتیبانی مالی می‌نمایندتا آنان درجهت سیاستهای مافیای ثروت و قدرت، افکار عمومی را شکل دهند.

» وجوهات بنیاد بیماریهای خاص در خدمت انتخابات
اسناد موجود در بنیاد بیماریهای خاص حاکی از آن است که در سال 1374 مبلغ000/000/000/2 ریال از وجوهات بنیاد بیماریهای خاص، تحت مسئولیت خانم فاطمه هاشمی (دختر آقای هاشمی رفسنجانی)، توسط آقای آشوری در اختیار ستاد انتخاباتی کارگزاران قرار گرفته‌است. با توجه به شرایط موجود سوء استفاده مالی از محل وجوهات بنیاد بیماریهای خاص در انتخابات آتی متصور می‌باشد.

» تبانی خانوادۀ هاشمی در قراردادهای نفتی خارجی
نامۀ افشاگرانۀ مدیر مستعفی شرکت استات اویل یکی از موارد  رشوه‌گیری خانوادۀ هاشمی در قراردادهای نفتی است. آقای هوبارت ( مدیر مستعفی) طی نامه‌ای به هیئت مدیرۀ شرکت مزبور، پرداخت سالیانه 000/500/1 دلار به مدت 10 سال به آقای مهدی هاشمی (پسر آقای هاشمی رفسنجانی) را به عنوان پورسانت تشریح کرده‌است.

» اعمال نفوذ مافیای ثروت و قدرت در شهرداری
درپی درخواست صدور مجوز فروش برای باغی به وسعت 2270 مترمربع جنب پارک جمشیدیه، از طرف مالک آن (خانم فرزین)، با تبانی صورت گرفته بین آقای علی هاشمی(برادرزادۀ آقای  هاشمی رفسنجانی) و کرباسچی( شهردار وقت تهران) به بهانۀ طرح گسترش پارک جمشیدیه، این مجوز صادر نگردید و با تحت فشار قرار دادن و تهدید و ارعاب وی از طرف شهرداری ، علی هاشمی به عنوان نماینده شهرداری، ملک فوق را به نام  مریم هاشمی‌نژاد کشکویی(همسر وی)، به مبلغ ناچیز 90 میلیون تومان خریداری نمود و با رفع موانع فروش و عوامل کاهش دهندۀ قیمت، آنرا پس از چند ماه به مبلغ 000/000/900/1 ریال به فروش رساند.
علی هاشمی بابت ملغی شدن طرح عظیم گسترش پارک جمشیدیه که زمین فوق راکاملاً دربر می‌گرفت ومانع اصلی فروش آن محسوب می‌شد و منتفی شدن طرح تعریض خیابان جمشیدیه که درآن پانصدمتر ازباغ فوق برای عبورمسیل درنظرگرفته شده بودمبلغ 000/000/350 ریال به عنوان رشوه و حق السهم به کرباسچی (شهردار وقت تهران) پرداخت نمود.
اجرای سیاستهای غلط اقتصادی در دولت موسوم به سازندگی، پیامدهای زیانباری را به کشور تحمیل کرد. شکاف طبقاتی و ایجاد فاصلۀ بین طبقۀ ثروتمند و کم درآمد از آن جمله است. در طی این سالها متأسفانه این فاصله به نسبت 70 به 1 رسیده است. بدین ترتیب که چنانچه یک فرد ثروتمند 000/700 ریال درآمد کسب می‌کرد در مقابل یک فرد کم درآمد 000/10 ریال درآمد می‌داشت.
روند شکل‌گیری مافیای ثروت و قدرت
دربالا ذکر گردید که یک جریان مافیایی پیچیده در ایران شکل گرفته است که خاندان آقای هاشمی رفسنجانی در راهبری آن نقش بسیار مهم و بسزایی را ایفاء می‌نمایند. در این شماره روند شکل‌گیری این جریان مافیایی بازشناسی می‌گردد.
 شرایط اضطرار در  زمان جنگ، تمرکز دولتی را در چرخه اقتصادی بوجود آورده بود. از این رو پایان یافتن جنگ و منتفی شدن شرایط اضطرار، آزاد‌سازی اقتصادی را مورد توجه قرار می‌داد.شرایط جدید در عرصه اقتصاد، برخی از مدیران دولتی و خانوادۀ معدودی از مسئولین را از رانت‌های اقتصادی بهره‌مند ساخت که در این میان خاندان آقای هاشمی رفسنجانی - به دلایل متعدد - بیش از دیگران ، از رهاورد مذکور منتفع گردیدند.
اما این پایان کار نبود، بلکه تنها یک آغاز بود. رانت‌خواران در عرصه قدرت و سیاست با یکدیگر پیوند خوردند که نتیجه آن جریان مافیایی موسوم به کارگزاران را به منصه ظهور رسانید. این جریان با پشت سر گذاردن چند سال طلایی ، قانونی ساختن رانت‌خواری و تداوم آن را مد نظر قرار داد. بر این اساس تصمیم گرفتند از یک سو در مرکز قانون‌گذاری حضوری پررنگ و فعال داشته باشند و از سوی دیگر با استمرار بخشیدن به ریاست جمهوری آقای هاشمی - به زعم خود - روزهای پرفروغ‌تری را به نظاره بنشینند.
اعلام موجودیت  کارگزاران سازندگی در آستانه پنجمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی ناظر بر عملیاتی ساختن اهداف موصوف بود. ناکام ماندن مافیای ثروت و قدرت در هر دو صحنه مذکور باعث گردید که شرایط جدیدی را پدید آورند که با مقتضیات سیاسی آنان همخوانی نداشت. اکنون این جریان مافیایی، با از دست دادن برخی از کانونهای رانت‌خیز، موجودیت، حصول ثروت و توسعه قدرت خود را در خطر می‌بینند. از این رو با به صحنه کشیدن آقای هاشمی سعی دارند ایشان را هزینۀ حفظ منافع خود کنند

» منطقۀ آزاد کیش در اختیار خاندان آقای هاشمی
 بر اساس اسناد موجود، حدود 000/200 مترمربع (حداقل) از گران‌‌ترین زمینهای منطقۀ آزاد تجاری کیش در اختیار فرزندان و نزدیکان آقای هاشمی رفسنجانی است و آنها سرمایه‌گذاریهای کلانی در این منطقه انجام داده‌اند.

بطورکلی این باند خود را مالک و ارباب کیش دانسته و نبض اقتصادی این منطقه را در اختیار گرفته‌اند. بگونه‌ای که افراد خارجی که برای سرمایه‌گذاری به کیش رفت و آمد می‌کنند، ناچارند مبالغ قابل توجهی پورسانت به عناوین مختلف مانند کمک به امور خیریه و ... به فرزندان آقای هاشمی بپردازند.
این جریان مافیایی در ادامۀ فعالیتهای خود اقدام به تأسیس یک باند هواپیمای خصوصی در کیش نموده‌است تا از این طریق کالاهای خود را مستقیماً وارد کشور نمایند.

» بذل و بخشش از اموال عمومی
بر اساس اسناد موجود، آقای محمد هاشمی (برادر آقای هاشمی رفسنجانی) هر ساله مبالغی از بودجۀ ریاست جمهوری را جهت کمک به افراد مورد نظر خود دریافت کرده‌است.
در همین راستا وی لیستی 30 صفحه‌ای از افرادی که مدعی بوده‌ در سال 1383 به آنها سکۀ بهار آزادی و پول هدیه داده‌ را به معاونت اداری مالی نهاد ریاست جمهوری تحویل داده‌است. گفته می‌شود که بیشتر موارد ذکر شده در لیست فوق ساختگی می‌باشد.

» سفر به مکه با هواپیمای اختصاصی
محمد هاشمی (برادر آقای هاشمی رفسنجانی) و خانواده به همراه مهدی هاشمی (فرزند آقای هاشمی رفسنجانی) و خانواده و همچنین خانواده مرعشی در ایام عید نوروز سال 1384 با یک هواپیمای اختصاصی به مکۀ مکرمه مسافرت نمودند.
این در حالی است که مردم عادی برای عزیمت به مکه و زیارت خانه خدا باید ماهها در نوبت قرار گیرند.

» فعالیت اقتصادی فائزه هاشمی در کانادا
یکی از نزدیکان خانم فائزه هاشمی (دختر آقای هاشمی رفسنجانی) در مورد فعالیت اقتصادی وی در کانادا می‌گوید :
فائزه (هاشمی) در کانادا دارای یکی از بزرگترین و مجهزترین شرکتهای ساختمانی است که در مناطق جنگلی اقدام به ساخت ویلاهای بسیار شیک می‌نماید.
فرد مورد نظر در ادامه می‌افزاید :
در کنار این کار فائزه (هاشمی) با انتقال نقشه‌های ساختمانی به سبک اروپایی و آمریکایی به ایران، سود زیادی عایدش می‌شود.
وی همچنین اظهار می‌دارد :
فائزه (هاشمی)  علاوه براین دارای یک شرکت بازرگانی فعال در امر صادرات و واردات بوده که با همکاری باند مافیای صادرات لوازم آرایشی در جهان، اقدام به تجارت و سرمایه‌گذاری در این زمینه می‌نماید.

» کسب سود میلیاردی با  زدوبند مافیایی
آقای محمد هاشمی (برادر آقای هاشمی رفسنجانی) در تاریخ 3/4/1376 موفق شد با استفاده از نفوذ و اعمال نظر مستقیم و خلاف قانون آقای کرباسچی (شهردار وقت تهران) در کمیسیون مادۀ 7، رأی صادرۀ این کمیسیون در سال 1365 مبنی بر «باغ بودن» یکی از املاک خود به مساحت 2283 مترمربع را باطل و رأی جدید مبنی بر  «غیر باغ» بودن آن دریافت نماید.
لازم به ذکر است ملک مذکور با پلاک ثبتی 3/838  (به آدرس خیابان شهید باهنر، خیابان محمودی، اسفندیاری) بصورت صوری بنام خدیجه نظری (همسر محمد هاشمی) و فرزندان محمد هاشمی ثبت شده بود.
 پس از صدور این رأی، ملک فوق با کمک آقای کرباسچی مورد تفکیک قرار گرفت که در این مرحله نیز با مساعدت و دخالت غیر قانونی آقای کرباسچی، قرار شد بجای دریافت مبلغ 000/000/400 ریال بابت تفکیک از طرف شهرداری، مبلغ ناچیز 000/000/120 ریال دریافت شود (یعنی  000/000/280 ریال تخفیف) که ظاهراً در مراحل بعدی و با تبانی‌های صورت گرفته، همین مقدار نیز در نهایت پرداخت نشده‌است.
براساس اظهار نظر کارشناسان پس از این اقدامات غیر قانونی، ارزش افزوده ملک مذکور بالغ بر چند میلیارد ریال شده‌است که فقط از این منظر سودی در حدود 000/000/000/5 ریال عاید آقای محمد هاشمی گردیده‌است.

» نفوذ گستردۀ و انحصاری مافیای ثروت در صنایع هوایی
یکی دیگر از حوزه‌های فعالیت اعضای خانوادۀ آقای هاشمی رفسنجانی، شرکتهای هواپیمایی می‌باشد.
بدین ترتیب که این گروه در کلیۀ شرکتهای هواپیمایی دارای نفوذ گسترده بوده و حتی در بعضی موارد، بخشهایی را بصورت انحصاری در اختیار گرفته‌اند.
علاوه بر این فرزندان آقای هاشمی، خرید و فروش صنایع هواپیمایی در چندین کشور را برعهده دارند و از این دلالی‌ها سودهایی با ارقام نجومی عایدشان می‌شود.

» اعمال نفوذ محمد هاشمی در دانشگاه کرمان
بر اساس اسناد موجود، دختر آقای محمد هاشمی (برادر آقای هاشمی رفسنجانی) پس از قبولی در  مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه کرمان، با اعمال نفوذ محمد هاشمی و پرداخت 000/000/40 ریال  جهت ادامۀ تحصیل، پروندۀ خود را از دانشگاه کرمان به دانشگاه امیرکبیر   منتقل نموده‌است.
دولت موسوم به سازندگی  با برآوردی غلط از وضعیت کشور و استقراض لجام گسیختۀ خارجی، بدهی کشور را به 000/000/000/40 دلار رسانید که متأسفانه پیامدهای آن متوجه قشر کم درآمد جامعه گردید.

سیطرۀ مافیای ثروت و قدرت
ایجاد سیطره بر شریان‌های حیاتی کشور، یکی از اهداف مهم گروه‌های مافیایی است. این سیطره از یک طرف دولت را مجبور می‌کند تا در چارچوب منافع مافیا عمل نماید و از طرف دیگر این توانایی را به گروههای مافیایی می‌بخشد تا هرگونه اقدام مخالف منافع خود را با شوک‌های ویرانگر پاسخ دهند.
بخش صنعت، گردش پول، بخش انرژی، صادرات و واردات کالا، بخش مسکن و... از مهمترین شریان‌های حیاتی یک کشور محسوب می‌گردند. بر این اساس و در چند سال گذشته، مافیای ثروت و قدرت کوشیده‌اند تا سیطرۀ خود را بر شریان‌های ذکر شده بیش از پیش تقویت نمایند.
تأسفانه این سیطره، دولت آقای سید محمد خاتمی را در مسیری قرار داد که در پایان عمر هشت سالۀ خویش، انبوهی از مطالبات بدون پاسخ مردم   - بویژه نسل جوان - را در مقابل خود مشاهده می‌کند.

در این نوشتار سعی بر آن است که ابعادی از سیطرۀ جریان مافیای ثروت و قدرت مورد بازخوانی قرار گیرد.

» شهرداری تهران در انحصار مافیای ثروت و قدرت
پس از بر سر کار آمدن دولت سازندگی و دستیابی باند مافیای ثروت و قدرت به مناصب اقتصادی واجرایی، با انتصاب غلامحسین کرباسچی به سمت شهردار تهران، حوزۀ نفوذ این باند به کلان شهر تهران نیزکشیده شد و این جریان بیش از پیش به سوءاستفاده از  اموال عمومی ادامه داد. در شماره‌های قبلی به گوشۀ کوچکی از این دست‌اندازی به اموال عمومی اشاره شد.  از جمله :
1)     بهره‌گیری از اموال شهرداری جهت منافع حزبی و شخصی.
2)      تغییر طرحهای بزرگ شهر تهران جهت منافع شخصی.
در ادامۀ همین روند، موارد زیر نیز قابل توجه می‌باشد.
 الف) تغییرمسیر بزرگراه نیاوران جهت کسب ثروت  منافع حزبی
در سال 71 مطالعات مربوط به ادامۀ بزرگراه نیاوران در دستور کار شهرداری تهران قرار می‌گیرد و در تاریخ 9/9/71 از سوی مهندسین مشاور معاونت فنی شهرداری، ادامه بزرگراه نیاوران از مسیر خیابان شهید سید کاظم موسوی شروع و در امتداد خیابان پاسداران تا پارک نیاوران مشخص و تصویب می‌شود.
در همین زمان مشخص می‌شود که ملکی به مساحت حدود 000/10 متر در حاشیۀ خیابان پاسداران (نارنجستان دوم)، متعلق به آقایان کرباسچی (بنام همسرش خیرالنساء عسگریان)، عبدا...نوری (بنام پسرش محسن نوری) و فرزندان آقای هاشمی رفسنجانی (مهدی، محسن و فاطمه) در طرح مذکور قرار گرفته است.
آنان متوجه می‌شوند که با وجود طرح مذکور قادر به هیچ کاری بر روی ملک فوق نیستند. لذا به دستور کرباسچی در تاریخ 4/6/72 طرح مذکور از مسیری که زمینهای افراد فوق را در بر می گرفت، حذف و به جای آن یک مسیر غیرکارشناسی  و معوج (پیچ در پیچ) تصویب  می‌گردد.
متعاقب این کار توسط شهرداری، دستور تفکیک ملک فوق (بدون پرداخت هیچ‌گونه هزینه‌ای) صادر گردیده و با تغییر کاربری آن به اراضی  مسکونی، منافع سرشاری عاید افراد فوق‌الذکر می‌گردد.
  از میان شرکاء فقط محسن هاشمی اقدام به ساخت منزل در آنجا نموده‌است. ضمناً تغییر مسیر بزرگراه نیاوران، محدودۀ ذکر شده را به یکی از مهمترین مناطق حادثه‌خیز تهران تبدیل کرده است.

 ب) تصرف قسمتی از پارک چیتگر جهت احداث باشگاه اسب سواری
یاسرهاشمی (پسر آقای هاشمی رفسنجانی) در زمان ریاست آقای کرباسچی در شهرداری تهران، با استفاده از نفوذ خود در شهرداری توانست 000/45 متر مربع از اراضی  پارک چیتگر را تحت عنوان فدراسیون سوارکاری کشور در اختیار بگیرد.
متعاقباً وی در مرحله دیگری 000/30 متر‌مربع از پارک مذکور را هم افزون بر متراژ قبلی تصرف می‌نماید. این درحالی است که در قبال این تصرفات هیچ گونه قرارداد فیمابین  شهرداری و یاسر هاشمی به امضا نرسیده است. آقای یاسر هاشمی در این ملک اقدام به اجرای طرح پرورش اسب و باشگاه سوارکاری مجهز به استخر، سونا و جکوزی (برای استفاده اسب‌ها) نموده است.
» قاچاق اشیاء عتیقه  و کالای  غیرمجاز
 یاسر هاشمی در زمینۀ قاچاق اشیاء عتیقه زیرخاکی و میراث فرهنگی بسیار فعال می‌باشد. یکی از اقدامات وی در این زمینه، قاچاق میراث فرهنگی شهرستان قوچان می‌باشد. رفت و آمدهای یاسر هاشمی به شهرستان قوچان و همچنین ارتباطات وی با قاچاقچی اشیاء عتیقه در آمریکا (حسن ثابت بکتاش) بر کسی پوشیده نمانده است.
جدا از نفوذ یاسر هاشمی در بنادر و گمرکات و استفاده از رانتهای کلان در زمینۀ واردات و صادرات کالا، وی در زمینه قاچاق کالا نیز فعالیت دارد. یاسر هاشمی با استفاده از افراد وابسته به خود چندین دستگاه لنج باربری در بندر امام خمینی(ره) خریداری و اجاره نموده و در سطح گسترده‌ای مبادرت به ورود و خروج کالا می کند.

  »انحصار نفوذ در گمرکات و بنادر کشورتوسط مافیای ثروت و قدرت
یکی از مراکز تحت نفوذ و سیطرۀ مافیای ثروت و قدرت، گمرکات و بنادر بوشهر، امام خمینی(ره)، چابهار و آستارا می‌باشد و آنان در زمینۀ بازرگانی داخلی و خارجی و صادرات و واردات کالا فعالیت گسترده‌ای دارند و از رانتهای اقتصادی ویژه‌ای نیز برخوردار می‌باشند.
برای نمونه و جدا از این مسأله که کارهای مربوط به خاندان آقای هاشمی در گمرکات در اسرع وقت انجام می‌گیرد، پرسنل ارزیاب گمرک تخفیفهای ویژه‌ای را در مورد کالاهای آنها در نظر گرفته و اجناس به سرعت ترخیص و به بازار عرضه می‌گردد. این در حالی است که سختگیری گمرکات در مورد بقیه مردم، زبانزد خاص و عام است و گاهی اوقات مراجعین به خاطر کوچکترین مسأله، ماهها پشت درب‌های بسته منتظر ‌مانده و مجبور به پرداخت هزینه و جریمه‌های کمر‌شکنی می‌شوند.

»انحصار مافیایی در تجارت پسته
صادرات پسته ایران در انحصار مافیای ثروت و قدرت است. چند تن از بازرگانان ایرانی که در خارج از کشور فعالیت دارند، بیان داشته‌اند شرکتهای مهم جهان که در کار پسته فعالیت دارند، فقط از طریق اعضای این مافیا قادرند معاملاتی را در ایران  انجام دهند و به دیگران اجازه داده نمی‌شود در این کار وارد شوند و این تجارت فقط در انحصار خاندان آقای  هاشمی قرار دارد.

»تلاش برای همراه نمودن یک مجله پرتیراژ
آقای مهدی هاشمی (فرزند آقای هاشمی رفسنجانی) تلاش بسیار گسترده‌ای را برای همراه نمودن مجلۀ خانواده سبز انجام داده است. این مجله که با مدیر مسئولی آقای هرمز شجاعی مهر و در شمارگان 000/500 نسخه منتشر می‌شود، تأثیر بسیار زیادی بر روی خانواده‌ها دارد.
 خبرها حکایت از این مهم دارد که پس از ناکامی آقای مهدی هاشمی در اقدام مذکور، وی در صدد اعمال فشار به آقای هرمز شجاعی‌مهر برآمده است.

 

 در بررسی‌های به عمل آمده مشخص گردیده‌است که مهمترین خصوصیات و صفات جوانان ایرانی عبارتست از؛ حق‌طلبی، ظلم‌ستیزی، عدالت‌خواهی و آرمانگرایی و ... با این صفات و خصوصیات، آیا جوانان ایرانی حاضرند سیطرۀ مافیای قدرت و ثروت را بپذیرند ؟

پیوند مافیای ثروت و قدرت با فراماسونری
بدون شک جریان فراماسونری گسترده‌ترین و مخوف‌ترین شبکۀ مافیایی در جهان محسوب می‌گردد.
 این شبکۀ عظیم که مشتمل بر 25000 لژ و 000/000/5 عضو می‌باشد، بر حسب ظاهر مبارزه با خرافه‌پرستی را به عنوان هدف خود بیان می‌کند. اما در واقع هدف اصلی آنان مبارزه با ادیان است و از این طریق نبرد بی‌پایانی را برای ریشه‌کن‌کردن ادیان-  بویژه اسلام - تداوم می بخشند.
در حال حاضر این شبکه مخوف، تحت سیطرۀ صهیونیسم بین‌الملل قرار دارد و در راستای تسلط بر منابع و ازبین بردن فرهنگ و اقتصاد بومی کشورها، برخی از نخبگان سیاسی و فرهنگی و رسانه‌‌های ارتباط جمعی سراسر جهان را در خود جذب و هضم کرده است.
مافیای قدرت و ثروت ضمن پیوند خوردن با شبکۀ مافیایی ماسونی، عملاً در خدمت اهداف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آنان درآمده اند.
در این نوشتار سعی شده است بخشی از پیوند مافیای ثروت و قدرت با مافیای ماسونی، برجسته گردد. از این رو به معرفی آقایان حسین ثابت بکتاش، محسن صفائیان و عبدالهی به عنوان نمودی از فراماسونری در ایران کنونی و ارتباطات آنها با مافیای ثروت و قدرت پرداخته می‌شود، امید است مورد توجه قرار گیرد.

 الف) حسین ثابت بکتاش
حسین ثابت بکتاش، فرزند اسماعیل و متولد 1313 شهر مشهد می‌باشد. نامبرده در سال 1354 برای ادامۀ تحصیل به آلمان رفته و در رشتۀ مهندسی برق از دانشگاه برلین فارغ التحصیل شده‌است. همسر وی آلمانی بوده و یکی از برادرانش در آلمان در زمینۀ قاچاق اشیاء عتیقه فعالیت می‌کند.
ثابت پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگا، مدتی را بعنوان دبیر، در مدارس آلمان به تدریس می‌پردازد. وی سپس با سرمایه یک وکیل ایرانی[؟!] به تجارت فرش روی می‌آورد و پس از کسب درآمدهای هنگفت در این شغل، از جزایر قناری اسپانیا (یکی از بزرگترین مراکز گردشگری و توریستی در جهان) سر درآورده و مبادرت به ساخت 9 هتل زنجیره‌ای در این جزایر می‌کند. وی در حال حاضر بزرگترین مؤسسۀ هتل‌داری را در اسپانیا اداره می‌نماید.
آقای حسین ثابت بکتاش در سال 1372 توسط اعضای حزب کارگزاران (خاندان هاشمی)، جهت فعالیت در کیش به آقای یزدان‌پناه (رئیس سابق منطقۀ آزاد کیش) معرفی می‌گردد و به توصیه آنها، 000/770 مترمربع زمین (هر متر 000/4 تومان، جمعاً معادل 000/000/080/3 تومان) در اختیار وی قرار می‌گیرد. لکن در قرارداد آن قید می‌شود که مبلغ توافق شده (بهاء زمین‌ها)، پس از شروع بهره‌برداری پروژه‌ها پرداخت ‌گردد.
در حال حاضر طرح‌های مختلفی از جمله؛ استخر دلفین‌ها، شیرها و سه هتل از جمله هتل بزرگ داریوش در حال احداث می‌باشد. زمینهای فوق با تأسیسات کنونی از قرار متری 000/000/40 ریال، جمعاً معادل 000/000/000/080/3 ریال (سه تریلیارد و هشتاد میلیارد ریال) قیمت‌گذاری شده و این در حالی است که نامبرده قیمت اولیه را هم هنوز پرداخت نکرده‌است.

 آقای بکتاش با ضمانت و سفارش اعضای حزب کارگزاران و خاندان هاشمی تاکنون مبلغ 000/000/5 دلار وام جهت راه اندازی تأسیسات مذکور از بانک سپه شعبۀ لندن نیز دریافت نموده است. وی همچنین با حمایت مافیای ثروت و قدرت در تلاش است تا پروژه‌های در دست اجرای خود را باز هم گسترش داده و وسعت آنرا به یک سوم جزیرۀ کیش ارتقاء دهد. در همین راستا بکتاش اخیراً هتل‌های هلیا، تماشا، پاییز و آریان را به قیمت تقریبی 000/000/000/90 ریال خریداری نموده و به احداث یک جادۀ مستقیم و مستقل، از فرودگاه به مقصد املاک خود مبادرت ورزیده‌است.
 بر حسب مطالب بدست آمده وی تا کنون مجموعاً 000/000/000/800/1 ریال در کیش هزینه نموده است.
گفتنی است اخیراً آقای پرفسور سمیعی (ساکن آلمان) قصد داشت بیمارستانی بزرگ و عام المنفعه  به نام «بیمارستان کیش» در این جزیره احداث نماید که با دخالت آقای ثابت و-  با این عنوان که این پروژه را وی می‌بایست شخصاً انجام دهد-  با اعمال نفوذ مافیای ثروت و قدرت، مقرر می‌شود که امتیاز این پروژۀ بزرگ به دختر آقای هاشمی رفسنجانی اعطا گردد و گفته می‌شود ثابت بکتاش نیز در این پروژه شریک خواهد بود.
در خصوص آقای ثابت نکات بسیار حائز اهمیت دیگری نیزوجود دارد که عبارتند از :
-    ارتباط با سفرای کشورهای انگلیس، آلمان، کانادا و اسپانیا و حمایت آنان از آقای ثابت.
-    شرکت در مهمانی‌های سفارتخانه‌های خارجی در ایران.
-    اعتقاد به لزوم برقراری روابط حسنه بین جمهوری اسلامی ایران و رژیم غاصب صهیونیستی.
-    ارتباط ویژه با فرزندان آقای هاشمی رفسنجانی و انجام ملاقاتهای پنهان با آنها در خارج از کشور از جمله عربستان.
-    واسطه‌گری بین مافیای ثروت و قدرت ایران و مافیای ماسونی در خارج از کشور.
-  همکاری نزدیک برادر آقای ثابت بکتاش (حسن ثابت مقیم آلمان) در زمینه قاچاق اشیای عتیقه با یاسر هاشمی (پسر هاشمی رفسنجانی).
-    حمایت متقابل ثابت بکتاش و خاندان هاشمی از یکدیگر
در روشنگریهای قبلی اشاره شد مافیای ثروت و قدرت خود را مالک و ارباب کیش دانسته و افراد سرمایه‌گذار در کیش مجبور به پرداخت پورسانت و هماهنگی با آنها می‌باشند.
 از این‌رو حجم بالای سرمایه‌گذاری (180 میلیارد تومانی) بکتاش در کیش، بیانگر ارتباط تنگاتنگ وی با آنان است. زیرا اینکار بدون هماهنگی با مافیای ثروت و قدرت امکان‌‌پذیر نبوده‌است. از طرف دیگرنامبرده یکی از مهمترین حامیان این خاندان در سرمایه‌گذاری‌های کلان درکشورهایی نظیر انگلیس،آلمان،کانادا بوده و یکی از عوامل پیوند و برقراری ارتباط آنها با سرمایه‌داران خارجی می‌باشد.

 ب) محسن صفائیان
محسن صفائیان دارای وابستگی به مافیای ماسونی، ساکن آمریکا بوده و 12 سال به عنوان مترجم در سفرهای خارج از کشور آقایان محسن و مهدی هاشمی را همراهی می‌کرده است.

نامبرده در زمان مدیرعاملی مهدی هاشمی در شرکت تجهیزات دریایی وزارت نفت، به تأسیس یک شرکت در زمینه تأسیسات دریایی و با سهامداری مهدی و محسن هاشمی در انگلستان مبادرت می‌ورزد. همچنین صفائیان با استفاده از نفوذ مهدی هاشمی در وزارت نفت، قراردادهای متعددی را با وزارتخانۀ مذبور منعقد می‌نماید.

 ج) آقای عبدالهی
وی قبل از انقلاب صاحب چندین شرکت مهم از جمله صنایع چوب ایران بود که همزمان با پیروزی انقلاب به دلیل وابستگی به دربار و جریان فراماسونری، به خارج از کشور متواری گردید.
نامبرده پس از مدتی  با مساعدت برخی از عناصر مافیای ثروت و قدرت به ایران مراجعت می نماید و حتی موفق می‌گردد بخشی از اموال خود را بازپس گیرد. آقای عبدالهی در سال 1377 یک ساختمان 6 طبقه واقع در خیابان ولیعصر بالاتر از سه راه عباس‌آباد را به حزب کارگزاران واگذار می‌کند.
وی همواره از اقدامات عناصر حزب کارگزاران سازندگی (عالیجنابان قدرت‌طلب) پشتیبانی کرده و گفته می‌شود کرباسچی در مسافرتهای خود به کانادا با نامبرده ملاقات می‌نماید.
مافیای ثروت و قدرت با میدان دادن به یک تیم 10 نفره از جریان فراماسونری در مؤسسۀ همشهری (در زمان تصدی آقای کرباسچی)، بستر بسیار مناسبی برای آنان فراهم نمودند. همچنین می توان از ارتباطات برخی از افراد خاندان هاشمی با دفتر فرح پهلوی ، نائینی، ایرج مستعان، ایرج جمشیدی و...که همگی دارای وابستگی به جریان فراماسونری می‌باشند نیز اشاره نمود.

رابطۀ مافیای ثروت و قدرت با انحصارطلبی و تمامیت‌خواهی
در شماره‌های پیشین ذکر گردید که جریان مافیای ثروت و قدرت برای بدست آوردن ثروت بیشتر، نیازمند بالا رفتن از نردبان قدرت می‌باشد. قدرت از منظر این عالیجنابان دارای کارکردهای زیر است :
1)     رسیدن به ثروت بیشتر
2)     از بین بردن عوامل محدود کننده
3)     ایجاد مصونیت آهنین برای حفظ ثروت و قدرت
  کارکردهای مذکور باعث می‌گردد که جریان مافیا همواره مشیِ محافظه‌کاری، تمامیت خواهی و انحصار‌طلبی را پیشۀ خود سازد.
 تلاش حزب کارگزاران سازندگی و خاندان آقای هاشمی برای در اختیار گرفتن اکثریت مجلس پنجم و تمدید ریاست جمهوری آقای رفسنجانی، ناظر بر رویۀ تمامیت خواهی و انحصار طلبی عالیجنابان قدرت‌طلب می‌باشد.
اکنون در دور جدید تمامیت‌خواهی و انحصار طلبی، مافیای ثروت و قدرت در صدد برآمده‌اند تا علاوه بر بدست گرفتن کامل  قوۀ اجرایی کشور، با افزودن یک تبصره به قانون، مجمع تشخیص مصلحت را نیزدر اختیار داشته باشند.
در این ارتباط آقای عطریانفر به نقل از محمد هاشمی می‌گوید :
اولاً آقای هاشمی مجمع تشخیص را از دست نمی‌دهد و بعداً یک ماده یا تبصره الحاقی به قانون اضافه می‌کنیم و کار را تمام می‌کنیم.

بدیهی است تحقق روند انحصارگرایی و تمامیت‌خواهی (برآیند حضور جریان مافیا در ساختار قدرت)، آثار زیانباری را بر جای خواهد
 خواهد گذارد. از جمله :
-     از بین رفتن تعامل منطقی دولت- ملت و منتفی‌شدن پروسۀ نظارت، پرسشگری و پاسخگویی
-     حاکمیت یافتن خویشاوندسالاری به جای شایسته‌سالاری و شکل‌گیری پدیدۀ شوم هزار فامیل
-     عدم بهره‌گیری از نخبگان در فرآیند رشد و توسعه
-     توقف روند چرخش نخبگان در ساختار قدرت و حاکمیت
-     مختل شدن توازن و تعامل قوا در درون حاکمیت
-     کند شدن روند تحول‌گرایی و ایجاد محافظه‌کاری در قوای اجرایی کشور
-     توزیع نابرابر ثروت
-     نادیده ‌انگاشتن منافع ملی و اولویت یافتن منافع مافیایی
 » تبانی خانوادۀ آقای هاشمی در قراردادهای نفتی خارجی
در شماره‌های قبل مطالبی پیرامون نامۀ افشاگرانۀ مدیر مستعفی شرکت استات اویل در خصوص رشوه‌گیری خاندان آقای هاشمی در قراردادهای نفتی ذکر گردید و اشاره شد که آقای هوبارت (مدیر مستعفی) طی نامه‌ای به هیئت مدیرۀ شرکت مزبور، پرداخت سالیانه 000/500/1 دلار پورسانت را به مدت 10 سال به آقای مهدی هاشمی (پسر آقای هاشمی رفسنجانی) تشریح نموده‌است.
دستگاه امنیتی با کسب اطلاع از این موضوع تصمیم می‌گیرد- بنابر وظیفۀ ذاتی خود- با مهدی هاشمی برخورد نماید. اما به دلیل نفوذ بسیار گسترده جریان مافیای ثروت و قدرت، نه تنها این پرونده بطور ناگهانی مختومه می‌گردد، بلکه در ادامه نیز عباس یزدان پناه (یکی از افراد اصلی بازداشت‌شده) که اعترافات مهمی علیه مهدی هاشمی انجام داده بود، با اخذ گذرنامه و هویت جدید، از کشور خارج  و به انگلستان متواری می‌گردد.
‌شایان ذکر است که نامبرده از مهمترین حامیان مهدی هاشمی در معاملات خارج از کشور می‌باشد و در همین راستا مهدی هاشمی مبلغ 000/000/2 دلار به کارت اعتباری یزدان‌پناه درخصوص معامله با شرکتهای توتال، اِلف و نورینکوی  واریز نموده است.
 »اخراج یک خبرنگار از ستاد انتخاباتی آقای هاشمی!
به گفتۀ یکی از افراد نزدیک به آقای مهدی هاشمی (فرزند آقای هاشمی رفسنجانی) که در ستاد انتخاباتی آقای هاشمی رفسنجانی فعال می‌باشد، خانم «هنگامه. ش» که به خبرنگاری در این ستاد اشتغال داشت، به دلیل عدم پذیرش خواسته نامشروع مهدی هاشمی از این ستاد اخراج‌گردیده‌است.
به گفته فرد مزبور، خانم «ش» قصد دارد از مهدی هاشمی در این زمینه به دستگاه قضایی شکایت نماید.

 »دستیابی به قدرت با تحمیل هزینه به اموال دولتی
در پی سوء استفاده‌های مکرر حزب کارگزاران و خاندان آقای هاشمی رفسنجانی از اموال دولتی برای رسیدن به قدرت، آقای مهدی هاشمی (فرزند آقای هاشمی رفسنجانی) در تاریخ 3/3/84 با استفاده از نفوذ خود، درخواستی مبنی بر واگذاری 15000 بند کاغذ اعلا را به وزارت بازرگانی ارائه می‌نماید.

با محاسبه دقیق، مقدار ذکر شده-که یک نمونه از اینگونه موارد می‌باشد- معادل 5/67  میلیون برگ کاغذ A4 خواهد بود و این بدان معنی است که مافیای ثروت و قدرت دقیقاً به ازاء هر ایرانی، حداقل یک برگ کاغذ در تبلیغات استفاده خواهند کرد.
با این حساب باید منتظر تبلیغات افراطی و توأم با اسراف عالیجنابان قدرت طلب (حزب کارگزاران سازندگی) باشیم. این در حالی است که قیمت کتاب در سالهای اخیر بسیار گران بوده و شاهد مثال آن نیز خرید بسیار پایین قشر دانشجو و فرهیختۀ جامعه از نمایشگاه کتاب می‌باشد.

      »تلاش مجدد مافیای ثروت و قدرت برای دستیابی به قدرت
بنا به گفتۀ یکی از افراد نزدیک به خاندان آقای هاشمی، خانوادۀ ایشان  از یکسال گذشته مشغول زمینه‌سازی و فعالیتهای تبلیغاتی برای ورود آقای رفسنجانی در عرصۀ انتخابات بوده‌اند و در همین رابطه با افراد صاحب نفوذ در وزارتخانه‌ها و سازمانهای دولتی ارتباط برقرار کرده و وعده وعیدهای بسیاری را پیرامون ابقاء آنان در سمت‌های فعلی داده‌اندکه معمولاً این ملاقاتها در هتل استقلال صورت می‌پذیرفته است.
فرد مذبور  همچنین اظهار می‌دارد که خاندان آقای هاشمی - با وجود تأمین پوسترها و پلاکاردهای تبلیغاتی از مرکزیت حزب- تا کنون برای هر استان مبلغ 000/000/000/10 ریال بابت هزینه‌های ایاب و ذهاب، تغذیه و... پرداخت کرده‌اند که مجموعاً این هزینه‌ها بالغ بر حدود 000/000/000/300  ریال می‌باشد.

 » استفاده از امکانات دولتی در دور جدید تلاش برای دستیابی به قدرت
خاندان آقای هاشمی در پی تلاش جدید خود برای در اختیار گرفتن قوۀ مجریه، از نفوذ خود در دستگاههای دولتی تا حد امکان استفاده می‌نمایند.  برای نمونه به بعضی از آنها اشاره می‌شود :
1) در اختیار گرفتن یک ساختمان هفت طبقه (واقع در خیابان نیاوران، جنب مهمانسرای وزارت امورخارجه) برای بهره‌برداری تبلیغاتی با استفاده از نفوذ در دانشگاه آزاد و هماهنگی با آقای جاسبی
2) در اختیار گرفتن یک ساختمان واقع در خیابان عباس‌آباد (چهارراه مهناز)، متعلق به وزارت علوم و فناوری
3) در اختیار گرفتن یک ساختمان واقع در چهارراه جهان کودک متعلق به وزارت نفت
4) استفاده از ساختمان و امکانات مجمع تشخیص مصلحت نظام جهت امور تبلیغاتی آقای رفسنجانی
5) استفاده از ساختمان و امکانات مرکز مطالعات استراتژیک (وابسته به مجمع تشخیص مصلحت نظام) برای امور تبلیغاتی

سرمایه‌گذاری فرامرزی مافیای ثروت و قدرت
جریانهای مافیایی در سراسر جهان، از طریق فعالیتهای غیرقانونی و نامشروع (اخذ پورسانت، زد و بند‌های اقتصادی، پولشویی، قاچاق و... ) صاحب درآمد و سرمایه‌های کلانی می‌گردند.
آنان هیچ‌گاه به سرمایه‌گذاری در درون کشور متبوع خود تمایلی نشان نمی‌دهند و به طور معمول دارائیهای خود را به کشورهای ثالث منتقل کرده و در آنجا سرمایه‌گذاری می‌کنند.

جریان مافیایی در ایران هم از این قائده  مستثنی نیست. اینان نیز مانند همتایان خود در سراسر جهان چندان متمایل به سرمایه‌گذاری در داخل کشور نبوده‌اند. در چرایی این موضوع توجه به برخی از ابعاد این پدیده، بسیار قابل تأمل و آگاهی بخش می‌باشد.
در نگاه اول به نظر می‌رسد این امر فقط به دلیل ایجاد مصونیت و جلوگیری از توقیف ثروت باشد، اما نگاهی عمیقتر به این مسئله، ابعاد دیگری را نیز نمایان می‌سازد.
یکی از نگرانی‌های دائمی گروههای مافیایی، افزایش آگاهی اذهان عمومی، نسبت به اقدامات و عملکرد آنها است. سرمایه‌گذاری جریان مافیا در داخل کشور از یک سو ابعاد و فعالیتهای گستردۀ اقتصادی آنان را پدیدار می‌سازد و از سوی دیگر اذهان عمومی در مقام پرسشگری، خواهان توضیح و چگونگی تحصیل این سرمایه‌ها می‌شوند.
پرسشگری جامعه و پدیدار شدن ابعاد فعالیتها و چگونگی کسب سرمایه‌های نامشروع، به صورت بدیهی، انزجار مردم از مافیای ثروت و قدرت را در پی خواهد داشت و تحقق این فرآیند در جامعه، مانع از قدرت‌یابی آنان - بویژه در عرصه‌های انتخاباتی - خواهد شد.

» تأسیس مرکز توریستی برای عالیجنابان خارجی
خانوادۀ آقای هاشمی پس از خرید یک قطعه زمین به مساحت 000/100 متر مربع در یکی از خوش‌آب و هواترین مناطق کانادا (قسمت شمالی شهر تورنتو و در حاشیه جنگل) با مشارکت سازمان جهانگردی و گردشگری کانادا، اقدام به تأسیس مرکز تفریحی- سیاحتی بسیار زیبا و مجهز نموده‌است. این مرکز به‌آخرین سیستمهای موجود تجهیز شده ودر نوع خود از موارد بی‌نظیر دنیا محسوب می‌شود.
 محل مذکور که دارای باند پرواز هلی‌کوپتر نیز می‌باشد، مختص افراد صاحب نفوذ ، سرمایه داران و جهانگردان ثروتمند طراحی شده و دارای امکانات تفریحی بسیار گران‌قیمت بوده و هزینۀ ورودی آن  بسیار بالا می‌باشد. لازم به ذکر است که 49% این پارک اشرافی به خانوادۀ آقای هاشمی، و بقیۀ آن به سازمان جهانگردی کانادا تعلق دارد.

       » اتوبان خاندان هاشمی در کانادا
 یکی از موارد عمدۀ سرمایه‌گذاری خاندان آقای هاشمی در خارج از کشور، پروژه‌های مهم ساختمانی، راهسازی، پل‌سازی و اتوبان می‌باشد. اینگونه قراردادها معمولاً با مشارکت یکی از شرکتهای صاحب نفوذ کشورهای مورد نظر تنظیم می‌گردد.
یکی از این پروژه‌های سودآور، اتوبانی به طول 150 کیلومتر در شهر تورنتو در کشور کانادا است. این اتوبان از نظر جغرافیایی در موقعیت بسیار مناسبی واقع شده است و دارای ورودی و خروجی به تمام معابر مهم شهر تورنتو می‌باشد و در بین مردم آنجا به اتوبان هاشمی معروف است.
بر اساس اخبار، خاندان آقای هاشمی این اتوبان را با مشارکت بانکSBS کانادا احداث کرده و روزانه از محل دریافت عوارض آن، سود قابل توجهی عاید آنها می‌شود. این در حالی است که برابر اعلام منابع رسمی کشورمان دارای 1000 نقطۀ حادثه خیز در جاده های مواصلاتی می‌باشد.



» ساخت و ساز ویلا در خارج از کشور
افراد خانوادۀ آقای هاشمی زمینهایی با متراژ بالا را در حاشیه جنگل (در شهر های تورنتو و وگنور کانادا) خریداری کرده‌اند که از طبیعت زیبا و بسیار مفرّحی برخوردار است. آنها در این املاک چندین ویلای بسیار شیک و مجهز به مدرن‌ترین وسایل رفاهی احداث نموده اند.
مساحت هر کدام از این ویلاها حدوداً بین 10 الی 20 هزار متر مربع می‌باشد که فقط میلیونها دلار صرف هزینۀ محوطه سازی هرکدام از آنها شده است. لازم به ذکر است که این ویلاها جزء زیباترین ویلاهای کانادا محسوب می‌شوند.

» تأسیس شرکت نفتی و احداث ویلا در انگلستان
همانطور که در خبرهای قبلی ذکر گردید، مهدی و محسن هاشمی (فرزندان آقای هاشمی رفسنجانی) دارای یک شرکت تجهیزات نفتی در انگلستان می‌باشندکه با توجه به مناصب قبلی و نفوذ مهدی هاشمی در وزارت نفت، یکی از مهمترین شرکتهای حاضر در مناقصه‌های نفتی ایران و خاورمیانه محسوب می‌شود.
 مدیرعامل این شرکت فردی به نام محسن صفائیان (مقیم آمریکا) می‌باشد که به مدت 10 سال - به عنوان مترجم-  اعضای خانواده آقای هاشمی را در سفرهای خارجی‌ همراهی کرده‌است.
 صفائیان  با بخشی از سود سالیانه این شرکت تا کنون اقدام به احداث چندین ویلای مجهز و شیک درخوش‌آب و هواترین مناطق انگلستان برای اعضای خانوادۀ  آقای هاشمی نموده‌است.

» مافیا چگونه ثروتمند شده‌اند
هرچند موارد ذکر شده، ابعاد بسیار کوچکی از سرمایه‌گذاری مافیای ثروت و قدرت در خارج از کشور بشمار می‌آید، لکن همین «مشت، نمونۀ خروار»  این سؤال را در اذهان تداعی می‌کند که هزینۀ هنگفت این سرمایه‌گذاریهای کلان از کجا تأمین می‌گردد. در انتهای این نوشتار به گوشۀ بسیار کوچکی از موارد استحصال این اعتبارات اشاره می‌شود :
 *  سوء استفادۀ مهدی هاشمی (فرزند آقای هاشمی رفسنجانی) از نفوذ خود جهت واردات اتوبوس خارجی با تخفیف ویژه در حقوق گمرکی
*  آزموده را آزمودن خطاست سوء استفادۀ مهدی هاشمی از نفوذ خود در دستگاههای اقتصادی و سیاسی و کسب اطلاع (رانت اطلاعاتی) برای خرید سهام بورس
*    دریافت پورسانت توسط مهدی هاشمی از محل خرید 000/000/000/10  دلاری خرید هواپیمای ایر‌باس.
*  دریافت 000/000/150 دلار پورسانت از قرارداد 000/000/000/1 دلاری شرکت نفت با شرکت زوگ سوئیس توسط مهدی هاشمی.
*  دریافت پورسانت از شرکتهای ایتالیایی پیان تی،ای در جریان انعقاد قرارداد برای اجرای پروژه‌های 000/000/000/3 دلاری فولاد مبارکه، چادر ملو و خوزستان

*  سوء استفادۀ مهدی هاشمی از نفوذ خود در وزارت نفت (با توجه به مناصب قبلی وی در این وزارتخانه) جهت موفقیت در مناقصه‌ها و انعقاد قراردادهای  سنگین نفتیِ وزارت نفت با شرکت مهندسی و ساخت تأسیسات دریایی ایران (متعلق به خاندان آقای هاشمی)
*  دریافت پورسانت یاسر هاشمی از مدیرعامل شرکت فرانسوی اورلند در جریان خرید جیپ تاکتیکی (بنابر اعتراف مدیرعامل شرکت) برای ایران
*    دریافت 000/000/1 دلار پورسانت توسط مهدی هاشمی برای صادرات اتوبوس به لیبی
*  دریافت مبلغی در حدود 000/000/150 میلیون دلار به عنوان پورسانت توسط محمود هاشمی در جریان قرارداد شرکت متروی ایران با شرکت نورینکو
*  دریافت 000/500/1 دلار به عنوان پورسانت توسط مصطفی داودی‌زاده (از بستگان نزدیک آقای هاشمی) در خصوص خرید اقلام الکترونیکی و زمینی از شرکت باب گرین
*    دریافت 000/600 مارک پورسانت توسط مصطفی داودی‌زاده در جریان تعمیر تانکهای لهستانی

روابط پنهانی مافیای ثروت و قدرت
حرکت در سایه و پنهان‌کاری از ویژگیهای مهم و منحصر بفرد گروههای مافیایی است. این مؤلفه با ماندگاری و استمرار حیات آنان ارتباط مستقیم داشته و این گروهها را به شبکه‌های بسیار پیچیده و هولناک تبدیل کرده‌است.
اما علیرغم این مهم، تردد و آمدوشدهای اجتناب‌ناپذیر عناصر مافیا، می‌تواند یکی از مهمترین محورهای رهگیری و آگاهی یافتن از این گروه‌های مخوف باشد.
به طورکلی گروه‌های مافیایی به دلایلی چند، ناگزیر هستند به کشورهای مختلف ترددکنند. از جمله ؛
-     برقراری ارتباط و هماهنگی با شبکه‌های مافیایی فرامرزی
-     کسب درآمدهای نامشروع و غیرقانونی
-     سرمایه‌گذاری در خارج از کشور متبوع خود
-     تفریح و خوش‌گذرانی
رفت ‌و آمدهای جریان مافیای ثروت و قدرت ایران نیز از این قائده مستثنی نبوده و می‌تواند در چارچوب موارد ذکر شده مورد ارزیابی قرارگیرد.
در این شماره مافیای ثروت و قدرت از منظر تردد به خارج از کشور و روابط پنهانی، مورد بازشناسی وکنکاش قرار می‌گیرد تا شاید ابعاد دیگری از تاریکخانۀ عالیجنابان هویداگردد. به این امید که موجبات تنویر افکار عمومی را فراهم سازد.
 
» رکورد شکنی خاندان آقای هاشمی در سفرهای خارجی
بنا به گفتۀ یکی از افراد نزدیک به خاندان آقای هاشمی، در چند سال اخیر، تعداد 10 نفر از این خانواده- شامل فرزندان، همسر و برادران آقای هاشمی رفسنجانی- مجموعاً در حدود 750 بار به خارج از کشور مسافرت نموده‌اند که در این میان، مسافرتهای مکرر مهدی هاشمی (حدود260 نوبت) و فاطمه هاشمی (حدود 200 نوبت) قابل تأمل‌تر از مابقی می‌باشد.

اسناد و سوابق نشان می‌دهد که در تعداد متنابهی از این مسافرتها، ملاقات‌های مشکوکی با کارگزاران رژیم پهلوی، وابستگان به مافیای خارج از کشور  و حتی عناصر وابسته به سرویسهای جاسوسی، صورت گرفته‌است که در اینجا به مواردی از آن اشاره می‌گردد :
-    روابط پنهانی مهدی هاشمی با چنگیز فرنژاد، رئیس سابق اداره ضد جاسوسی ساواک.
-    برقراری ارتباط پنهان مهدی هاشمی با ناخدا کمال درویش از همکاران سرویس اطلاعاتیMI6  انگلستان.
-    گفتگوی پنهانی مهدی هاشمی با دیپلمات آمریکایی (بر اساس قرار قبلی) در هواپیما،  هنگام سفر به عربستان.
-    رایزنی مهدی هاشمی با حدود 200 نفر از سرمایه‌داران عرب در دبی.
-  برقراری روابط پنهانی خاندان آقای هاشمی  با خبرگزاریها و نشریات خارجی جهت تبلیغات گسترده در حمایت از آقای هاشمی رفسنجانی.
-    ایجاد صندوق پستی در لندن جهت دریافت نامه های پنهانی.
بر این اساس چنانچه  فقط هزینۀ رفت و برگشت هر سفر به طور متوسط (حداقل) 000/000/30 ریال در نظر گرفته شود، تنها مجموع هزینه‌های ایاب و ذهاب و ... پرداخت شده برای این سفرها 000/000/250/2 ریال خواهد بود که با در نظر گرفتن مدت زمان طولانی اکثر این سفرها و صرف هزینه‌های هنگفت در آنها، مطمئناً کل هزینه‌ها بسیار بیشتر از مبلغ فوق خواهد بود.

» سفر به خارج  از کشورجهت آزمایش سلامتی (چکاپ)
محمد هاشمی در تاریخ 15/7/83 به همراه همسر و پدر زن خود، برای انجام آزمایش‌های پزشکی (چکاپ) به سوئیس عزیمت می‌نماید و پس از 11 روز، در مورخه 26/7/83 به تهران باز می‌گردد.
گفته می‌شود که نامبردگان قصد داشته اند از طریق آلمان به سوئیس بروند، اما بواسطه پاره‌ای از مشکلات[؟!] ، از طریق دبی به سوئیس سفر کرده‌اند که این تغییر مسیر، موجب پرداخت حدود 000/000/20 ریال هزینۀ اضافی از سوی وی می‌گردد.
 

» معاملۀ تجاری با یک مقام منفور
محمود هاشمی (برادر آقای هاشمی رفسنجانی) در جریان انعقاد قراردادی تجاری (طرح استاندارد سازی)، مراودات گسترده‌ای با شرکت هاتیک به مدیریت کالین پاول داشته‌است. این در حالی است که شرکتهای اروپایی و بسیار معتبر دیگری نیز در همین زمینه فعالیت می‌کنند.
شایان ذکر است کالین پاول در زمان جنگ ایران و عراق، فرماندهی ناو آمریکایی «وینسنت» را بر عهده داشت.
وی در تاریخ  یکشنبه 12/4/1367  فرمان حملۀ موشکی به  هواپیمای مسافربری ایرباس ایران را بر فراز خلیج فارس صادرکردکه در این اقدام وحشیانه و بی‌نظیر، تعداد290 نفر از هموطنان ما اعم از زن ومرد وکودک بی‌گناه به شهادت رسیدند.
پاول بعد از این اقدام وحشیانه از رئیس جمهور وقت آمریکا مدال شجاعت دریافت نمود.

 

» دیدار با روحانی اعظم رژیم اشغالگر قدس
 در جریان یک کنگرۀ بین المللی که در بخارست برگزار شد، خانم فائزه هاشمی، ریاست هیئت ایرانی  را در کنفرانس مذکور برعهده داشت.
وی در حاشیۀ این کنفرانس با « هاروا معیدلاو» (هاروا لقب روحانی اعظم صهیونیست‌ها است)  دیدار نمود.
شبکۀ دوم تلویزیون رژیم صهیونیستی نیز ضمن تأیید این خبر، دو عکس از این دیدار را منتشر ساخت که در آن خانم فائزه هاشمی با چهره‌ای بسیار بشاش، در حال گفتگوی صمیمانه با هاروا معیدلاو مشاهده می‌شد.
همچنین هاروا معیدلاو در جریان مصاحبه‌ای به مناسبت «یوم کیپور» (روز بزرگ یهودیان)، این خبر را تأیید نمود.
لازم به ذکر است که با وجود تأیید خبر ملاقات از طرف منابع صهیونیستی، طرفین از انتشار محتوای مذاکرات خودداری کردند.

» کلاهبرداری از شیوخ عرب
همانطور که در خبرهای قبلی اشاره شد، مهدی هاشمی(فرزند آقای هاشمی رفسنجانی) دارای روابط گسترده‌ای با شیوخ عرب می‌باشد. وی در انجام معامه با یکی از این شیوخ به نام حسن عنانی، در یک کلاهبرداری میلیونی، پس از دریافت مبلغ 000/000/3  دلار از وی - علیرغم واگذاری سفته به حسن عنانی-  به تعهدات خود عمل نکرده است.
پس از این اتفاق، عنانی اقدام به شکایت از وی نمود که به دلیل تهدید و ارعاب از سوی مهدی هاشمی و نگرانی‌از به خطر افتادن سرمایه‌گذاری‌های خود در ایران، از پیگیری آن خودداری ورزید.
لازم به ذکر است که حسن عنانی در زمان معامله تجاری با مهدی هاشمی، یکی از سهامداران عمدۀ شرکت نوشاب در ایران بوده‌است.
گفت : می‌خواهم به کارگزاران سازندگی (بنویسید عالیجنابان قدرت‌طلب، بخوانید مافیای ثروت و قدرت) رأی بدهم.
پرسیدم :  چرا ؟!
جواب داد : آنقدر رانت‌خواری کرده‌اند که سیر شده‌اند و شاید دیگر به اموال دولتی و عمومی تعدی نکنند.
خندیدم و گفتم :اتفاقاً برعکس. نشنیده‌ای که از قدیم‌الایام می‌گویند « از نخورده بگیر، بده به خورده» . چون آنها از همه گرسنه‌تر هستند !

مافیای ثروت و قدرت و عدم شفافیت
حرکت در سایه و پنهان‌کاری، کسب ثروت نامشروع و غیرقانونی از یک سو و تبلیغات عوامفریبانه برای دستیابی به قدرت و حفظ آن، از دیگر سو، گروههای مافیایی را به غیر شفاف‌ترین جریانهای فعال در جوامع کنونی تبدیل کرده‌است.بر این اساس گروههای مافیایی با اتخاذ دیپلماسی پنهان و روابط غیر شفاف، در هنگام رویکرد به قدرت، پاسخگو نبودن و عدم شفافیت را با خود وارد فضای سیاسی می‌کنند.

رفتار مافیای ثروت و قدرت ایران نیز قائدتاً در چارچوب ذکرشده قابل مداقّه و ارزیابی می‌باشد. عالیجنابان در سایه، علاوه بر سپری کردن هشت سال عملکرد بدون پاسخ- در دولت موسوم به سازندگی- با مقروض کردن ملت ایران به بانکهای خارجی، بر جای گذاردن پروژه‌های نیمه‌تمام رها شده و ایجاد فاصلۀ طبقاتی آزار دهنده، در دولت اصلاحات نیز در اَرنج و ترکیب اصلی قرار گرفتند و ضمن بر هم زدن هماهنگی آن، میزان پاسخگویی دولت سید محمد خاتمی را به مراتبِ پایین‌تری نازل کردند.
در چرایی عدم پاسخگویی و شفاف نبودن جریان مافیا، گمانه‌های زیادی وجود دارد که در این مجال به یکی از آنها اشاره می‌گردد.
عالیجنابان قدرت‌طلب(1) با فعالیت در اتاق‌هایی با شیشه‌های مات، همواره می‌کوشند تا مانع آگاهی مردم- به عنوان ناظر و داور- از روابط پنهان و پیچیدۀ‌شان شوند. زیرا شفافیت، جریان مافیا را از چرخۀ مقبولیت عمومی خارج ساخته و دست آنان را از رسیدن به اریکۀ قدرت کوتاه می‌گرداند.
در این ارتباط آقای عطریانفر در توصیه‌ای- که ناظر بر عدم شفافیت عالیجنابان است- به یکی از دست‌اندرکاران ستاد آقای هاشمی می‌گوید :
یک تیم قوی و ژورنالیستی از افرادی مثل شمس‌الواعظین، قوچانی، سعید لیلاز، محمود صدری و ... را جمع کنید تا برای برنامه تلویزیونی آقای هاشمی واژه‌های قشنگ و خیلی کلی درست کنند. ایشان در برنامه نیاید بگوید ما آن موقع چه کار کرده‌ایم. فقط به صورت کلی بگویند ما 8 سال کشور را بازسازی کردیم و الان هم می‌خواهیم مشکلات را حل بکنیم.
1) مهند س موسوی در سال 1369 در تحلیل رفتار کارگزاران به آنان «قدرت‌طلب» لقب داد.
وعدۀ حل مشکل قضایی برج ساز معروف  توسط خاندان آقای‌هاشمی
آقای جلیل مکینه‌چی یکی از برج سازان و سرمایه‌داران معروف که سرمایه‌های خود را از ایران به دبی منتقل کرده، اخیراً یک ساختمان هفت طبقۀ گران قیمت (با نمای شیشه‌ای آبی) واقع در خیابان شهید نجات‌الهی را در اختیار ستاد انتخاباتی آقای هاشمی رفسنجانی قرار داده‌است.
گفتنی است که آقای جلیل مکینه‌چی با اخذ مجوز برج‌سازی از شهرداری تهران (در زمان تصدی آقای کرباسچی)، باغات متعددی را  بر خلاف موازین قانونی تخریب نمود.
همچنین گفته می‌شود که نامبرده به دلیل پاره‌ای از تخلفات، دارای یک پروندۀ قضایی قطور در قوۀ قضاییه است و فردی بنام قاضی موحد، مسؤل رسیدگی به پروندۀ مشارالیه می‌باشد.
بر همین اساس خاندان آقای رفسنجانی به مکینه‌چی قول مساعد داده‌اند که در صورت حمایت مالی وی از ستاد انتخاباتی آقای هاشمی در انتخابات آتی و پیروزی ایشان، موضوع پرونده‌ را پیگیری و مشکل قضایی وی را حل نمایند.
لازم به ذکر است که در حال حاضر آقای طه هاشمی و تعدادی از عالیجنابان قدرت‌طلب (اعضای حزب کارگزاران سازندگی)،  به عنوان «ستاد امور استانهای آقای هاشمی رفسنجانی» در این ساختمان مستقر بوده و فعالیت می‌نمایند.

 

»استفاده  از اموال عمومی و دولتی در ستاد انتخاباتی‌آقای‌هاشمی
بنا به گفتۀ یکی از نزدیکان ستاد آقا ی هاشمی رفسنجانی، آقای حسینی- یکی از مسؤلین اداری مالی نهاد ریاست جمهوری که بودجه‌های خارج از شمول قانون محاسبات عمومی در اختیار نامبرده می‌باشد -  به عنوان مسئول مالی و پشتیبانی ستاد آقای هاشمی رفسنجانی، انتخاب شده است.
این انتصاب، ناظر سوء استفاده از امکانات، تجهیزات و بودجه‌های نهاد ریاست جمهوری به نفع ستاد آقای هاشمی رفسنجانی می‌باشد. شایان ذکر است بودجه‌های خارج از شمول
­­­این انتصاب، ناظر بر سوء استفاده از امکانات، تجهیزات و بودجه‌های نهاد ریاست جمهوری به نفع ستاد انتخاباتی آقای هاشمی رفسنجانی می‌باشد.
همچنین در ادامۀ روند سوء استفادۀ مافیای ثروت و قدرت از امکانات دولتی در انتخابات، می‌توان به حضور ده نفر از کارکنان زن مجمع تشخیص مصلحت نظام، در ستاد انتخاباتی آقای هاشمی اشاره کرد.


»ناوگان کشتیرانی مافیای ثروت و قدرت
همانطور که در اخبار قبلی اشاره شد، خاندان آقای هاشمی از یک سو دارای نفوذ گسترده‌ای در بنادر و گمرکات کشور بوده و از سوی دیگربرخی از شرکتهای خصوصی در زمینۀ سازه‌های دریایی را نیز در اختیار گرفته‌اند. این امر سبب شده‌ که افراد و نزدیکان این خاندان، حوزۀ فعالیت خود را در راستای تشکیل ناوگان دریایی و کشتی‌سازی گسترش دهند.
بدیهی است که یکی از کارکردهای کشتی‌سازی و تشکیل ناوگان دریایی، تسهیل امکان قاچاق می‌باشد. در ادامه به بعضی از این موارد قابل تأمل اشاره می‌گردد :
 v   درصد از سهام شرکت «فراساحل» مربوط به آقای مهدی هاشمی (فرزند آقای هاشمی رفسنجانی) می‌باشد.  ‌این شرکت 30 در ابتدا به عنوان سازندۀ مصنوعات و سازه‌های دریایی، در قسمت جنوب غربی کشتی‌سازی بندرعباس فعالیت خود را آغاز کرد. اما پس از مدتی با توجه به نفوذ گستردۀ مهدی هاشمی در وزارت نفت (رئیس قبلی تأسیسات دریایی  وزارت نفت و رئیس فعلی سازمان بهینه‌سازی مصرف سوخت)، بکار قاچاق سوخت دیزل با پوشش صادرات مازوت، سنگ، شن و ماسه مبادرت ورزید.
v   یکی از  فرزندان آقای هاشمی رفسنجانی دو واحد از سکوی وابسته به شرکت صدرا را در اختیار دارد که اولی در جنب تجهیزات دریایی بوشهر و دومی درعسلویه پارس جنوبی واقع است.
v   از ناوگان فردوس که دارای ده فروندکشتی است، کشتی‌های فردوس 1، 2 و 3 به آقای هاشمیان (خواهرزادۀ آقای هاشمی رفسنجانی) تعلق دارد. هرچند ناوگان فردوس با عنوان صیادی مشغول به فعالیت است، اما هاشمیان از این سه کشتی به همراه کشتی فارس در امر قاچاق کالا نیز استفاده می‌کند و شرکت در عملیات صیادی بعنوان پوشش آن محسوب می‌شود.
v   دکتر فاتحیان که از نزدیکان و افراد وابسته به خاندان آقای هاشمی رفسنجانی است، تعداد سه فروند کشتی به نامهای هانی، کسرا و ستارۀ جنوب را دراختیار دارد.
v   کشتی کاویان 2 متعلق به فردی به نام صراف‌زاده است که از مرتبطین و نزدیکان خاندان آقای هاشمی رفسنجانی محسوب می‌شود.
»توزیع موبایل ماهواره‌ای توسط ستاد انتخاباتی آقای هاشمی
اخیراً ستاد انتخاباتی آقای هاشمی رفسنجانی (شامل خاندان آقای هاشمی و اعضای حزب کارگزاران سازندگی)، تعداد 1000 خط موبایل ماهواره‌ای، خارج از شبکه دیتای کشور در بین ستادهای انتخاباتی خود در سراسر کشور توزیع نموده است.
با توجه به هزینه‌های بالای تلفن ماهواره‌ای (مکالمۀ آن هر دقیقه حدود 5500 ریال) و قیمت خط و گوشی آن (حدود 000/000/11 ریال)، صرف این هزینه‌ها- جدا از محل تأمین آن- این سؤال را در ذهن متبادر می‌سازد که براستی عالیجنابان مافیایی در تعقیب چه اهدافی می‌باشند؟

خبر اول : ستاد انتخاباتی کارگزاران به علت کمبود منابع مالی، سفرهای تبیلغاتی کاندیدای خود را لغو کرد.
خبر دوم : ستاد انتخاباتی کارگزاران مبلغ 000/000/000/300 ریال به عنوان هزینۀ جاری (جدای از هزینه‌های تشکیل ستاد و تبلیغات) به ستادهای استانی خود کمک نمود.
خبر سوم : ستاد انتخاباتی کارگزاران مبلغ 000/000/150 ریال برای تهیه یکی از عکس‌های تبلیغاتی کاندیدای خود هزینه کرد.

 »خاندان آقای هاشمی و اسب‌های گرانقیمت
اسب سواری یکی از ورزشهای مورد علاقۀ خانواده آقای هاشمی رفسنجانی ‌است که در این زمینه هزینه و ریخت و پاش‌های فراوانی انجام داده‌اند.
اعضای خانواده آقای هاشمی اعم از برادر، خواهر، عمّه، عمو و فرزندان ایشان همه دارای اسب‌های بسیار گرانقیمت هستند. از جمله یاسر هاشمی در چند سال گذشته اسبی را به مبلغ 000/000/200/3 ریال خریداری کرده که هم‌اکنون 000/000/000/5 ریال ارزش آن می‌باشد. همچنین فائزه  هاشمی نیز اسبی به ارزش 000/000/500/2 ریال را در اختیار دارد.

فائزه هاشمی به همراه کرباسچی و چند تن دیگر اقدام به تأسیس یک باشگاه سوارکاری در منطقه لواسان کرده‌اند و تعداد زیادی اسب گرانقیمت در آنجا نگهداری می‌شود. مردم منطقه با ابراز نارضایتی نسبت به اینگونه اقدامات، رفتار فائزه هاشمی را با فرح و اشرف پهلوی مقایسه می کنند.
هزینۀ نگهداری این اسبها (مواد غذایی، دارویی و...) روزانه بالغ بر 000/000/10 ریال می‌باشد. برای مثال روزانه در برنامه غذایی اسبها مقدار زیادی هندوانه وجود داردکه هزینۀ آن در حدود 000/100 تومان در روز می‌باشد.

»دریافت وام با استفاده از نفوذ در دفتر ریاست جمهوری
 آقای یاسر هاشمی (رئیس وقت فدراسیون اسب سواری و مشاور آقای فروزش در وزارت جهاد سازندگی) در سال 1375 با استفاده از نفوذ برادرش محسن هاشمی (رئیس دفتر رئیس جمهوری وقت) اقدام به دریافت 000/000/500/1 ریال وام، خارج از ضابطه و بدون طی مراحل قانونی از محل تنخواه طرحهای عمرانی وزارت جهاد سازندگی سابق می‌نماید .
وی همچنین در تاریخ 21/5/75  مبلغ 000/400  دلار ارز از وزرات جهاد سازندگی (بدون انجام مراحل قانونی ثبت سفارش وگشایش اعتبار) دریافت می‌کند. گفته می‌شود که مبلغ ذکر شده جهت وارد نمودن اسب از روسیه (برای فدراسیون اسب‌سواری) پرداخت گردیده بود. اما پیگیریها  نشان می‌دهد که در سالهای بعد، این اقدام هیچگاه صورت نگرفته و اسبی از روسیه وارد ایران  نشده است.
 

»زمین‌خواری به روش زورگیری
 چندی پیش یاسر هاشمی سعی کرد با اعمال نفوذ، تهدید، ارعاب و زورگیری مرتعی به نام سرین دارکیا، به مساحت 000/000/4 مترمربع را واقع در روستای امامه فشم و میگون تصاحب نماید.
این مرتع متعلق به یک دامدار بوده که به همراه برادرش تعداد 1500 رأس گوسفند را در آن نگهداری می‌کردند و به شدت با واگذاری آن به یاسر هاشمی مخالف بودند. در همین راستا  یاسر هاشمی ضمن تهدید فرد مذبور به وی  می‌گوید :
از این مرتع دست بکش که من می‌خواهم آن را از دولت بگیرم.


»مشارکت تجاری با عمّه‌خانم
 خانم فائزه هاشمی با همکاری عمّه‌خانم خود (سرکارخانم بهرمانی) که حدود 70 سال سن دارد، زمینی به مساحت 000/000/30 مترمربع (000/3 هکتار) در سیمین دشت فیروزکوه را برای باشگاه سوار‌کاری و پرورش اسب به مبلغ 000/000/000/45 ریال خریداری کرده‌است.
لازم به ذکر است که بیشتر سرمایه‌گذاری خانم بهرمانی در زمینۀ تجارت نفت می‌باشد، وی از شرکای تجاری عمدۀ فائزه هاشمی محسوب می‌شود.

 

»سازمان امداد  جهانگردی  در اختیار خاندان آقای هاشمی
 یاسر هاشمی(فرزند آقای هاشمی رفسنجانی) اقدام به تأسیس سازمانی تحت عنوان «امداد جهانگردی» نموده‌است که یکی از وظایف آن- با توجه به قرارداد فی‌مابین این سازمان و شرکت ایران خودرو- تعمیر و راه اندازی خودروها در جاده‌های کشور می‌باشد.
سازمان مذکور در ازای تولید هر دستگاه خودرو توسط شرکت ایران خودرو، مبلغ 000/40 ریال بابت ارائۀ خدمات و سرویس دریافت می‌نماید. این رقم جدای از مبالغ قابل توجهی است که در هنگام ارائۀ خدمات و در جاده دریافت می‌شود.
با توجه به حجم بالای تولیدات شرکت ایران خودرو (تولید سالیانه بیش از 400 هزار دستگاه) سود سالیانۀ سازمان فوق بابت ارائۀ این خدمات، رقم قابل توجهی خواهد بود که با یک محاسبۀ نه چندان سرانگشتی بدست خواهد آمد :
000/400 (حجم تولیدات ایران خودرو در سال) × 000/40(رقم دریافتی سازمان برای هر خودرو) = ?

»ساخت حوضچۀ دریایی
 یاسر هاشمی با راه‌اندازی یک شرکت، اقدام به ساخت یک حوضچۀ تعمیرات دریایی در بوشهر نموده‌است که هزینۀ ساخت این مکان در حدود 000/000/000/30 ریال تخمین زده می‌شود.
 نکتۀ قابل تأمل این است که در نزدیکی محل این حوضچه، دو حوضچۀ تعمیرات دریایی دیگر متعلق به نیروی دریایی ارتش وجود دارد.
نیروی دریایی برای جلوگیری از فعالیت موازی و عدم تحمیل هزینۀ مجدد، برای احداث حوضچه توسط یاسر هاشمی، پیشنهاد اجاره دادن آنها را به وی داده بود که مورد قبول نامبرده واقع نگردیده‌است.
راه‌اندازی حوضچۀ دریاییِ جداگانه، ناظر بر سرویس‌دهی به ناوگان حمل کالاهای قاچاق می‌باشد.

 »کسب قدرت بوسیله ثروت
 بنا به اظهارات یکی از نزدیکان ستاد آقای هاشمی رفسنجانی، این ستاد قصد دارد در شهرهای مختلفی از جمله شهرکرد اقدام به خرید رأی نماید.
وی اذعان داشت رقم پیشنهادی برای هر رأی مبلغ دو الی سه هزار تومان می‌باشدکه با نزدیک شدن به روز انتخابات و عدم اقبال عمومی از آن، ممکن است این مقدار افزایش پیدا کند. این در حالی است که این ستاد اخیراً اعلام نموده که به علت عدم بضاعت مالی، سفرهای انتخاباتی کاندیدای خود را لغو کرده است.
به نظر می‌رسد از دیدگاه این ستاد خرید رأی، از ملاقات رو در روی آقای هاشمی با مردم کارساز تر خواهد بود.

»همه با هم کار برای یک نفر
 همانطورکه درخبرهای قبلی اشاره شد، ستاد انتخاباتی آقای هاشمی رفسنجانی در نتخابات گذشته در راستای دستیابی به اهداف خود و پیروزی در انتخابات از امکانات دولتی برای تبلیغات استفاده می‌کرد.

در همین راستا یاسر هاشمی(فرزند آقای رفسنجانی) اقدام به بهره‌برداری از ساختمانی متعلق به مجمع تشخیص مصلحت نظام- واقع در خیابان نیاوران- برای راه اندازی یکی از ستاد های انتخاباتی نمود.
اما در ادامه این اقدامات مافیای ثروت و قدرت پا را از این نیز فراتر نهاده و استفاده از امکانات دولتی جهت تخریب و جوسازی  علیه سایر کاندیداها و منحرف‌کردن اذهان عمومی را آغاز کردند.
در همین زمینه ستاد انتخاباتی آقای هاشمی رفسنجانی از یک ساختمان متعلق به وزارت نفت برای تشکیل جلسات پنهانی یکی از ستادهای جنگ روانی خود  به منظور خبر سازی و پخش شایعه استفاده می‌کرد.


بالا


مطالب مرتبط




نظر شما

نام و نام خانوادگی
نشانی پست الکترونیکی
نظرات شما

نظرات دیگر کاربران

فجايع جديدتر اين كه پسر هاشمي همرا با تيم خود كه در كار قاچاق عتيقه، يد طولايي دارند تمام منطقه كشور بويژه مناطق شمالي كشور را زير و رو كرده و تمام آثار ملي و عتيقه ها و دفينه ها كه جزو تاريخ و پيشينه ملت ايران است را به يغما برده اند و مي برند. منابع غارت آنان در شمال كشور از منطقه كجور، كلاردشت( كه من هم اهل همانجا هستم و به چشم ديدم) آشكارترين اين نمونه هاست.
اي ملت بزرگ ايران از خواب گران خيز.

جنايت ديگر از خاندان هاشمي.
حكايت اين است كه كتابي تحت عنوان« ملاهاي ميليونر» در روسيه چاپ شد كه در آن به توضيح مافياي هاشمي و باند او به دقت و مفصل پرداخته شده است. اما به محض انتشار آن، نويسنده ناگهان توسط عوامل هاشمي ترور مي شوند.

اي ملت آگاه و شريف ايران براي قطع دست ظلم به پا خير. راي ما((‌دكتر محمود احمدي نژاد))

اميدوارم كه اعضاي اين باند محاكمه و مجازات شوند.
انشاءالله

از دزدی گنج و مجسمه طلای شازده حسین گرمسار هم که در سالهای قبل اتفاق افتاد و خادم آنجا را هم سوزاندند و طلاها را به انگلیس قاچاق کردند هم بنویسید

اين آقا راست مي گويد در مورد عتيقه هاي جيرفت نيز چنين اتفاقي رخ داد .

akhbar fogh khobe vali age asnadi dar in bare to sait bezanid aali mishe .be omid PIROZI dr.AHMADI NEJHAD

با تشکر لطفا منابع قابل استناد این مطالب را ذکر کنید.

بابا اینا همه دروغه!کی گفته بر و بچه های هاشمی دزدن؟
همه پاک و معصومند...اصلا دریغ از یک لقمه حروم که سر سفره اینا اومده باشه....
اینقدر به مردم تهمت بیجا نزنین.گناه دارن.خدا اون دنیا شما رو میندازه تو جهنم و اونا رو همنشین ابرار و پیامبران میکنه...دلتون بسوزه......

متاسفانه امروز آدم هایی برای دفاع از هاشمی برخاسته اند که چندی قبل و الان نیز وی را دشمن شماره یک خود میدانند و به کارهای فرزندان ایشان کاملا واقفند.

حقشان است اینان صاحبان ما هستند انکه اینکارها نکند اخرسر بازنده اوست
ملک ایران غنیمتی است بایدش برد و خورد و چاپیدش
باید این کتاب را زودتر مینوشتی

انشاءالله به زودي زودطبق مدارك همه ي دزداوآنهايي كه شكمشون عادت به بيت المال خوري كرده سقط بشن وازصحنه ي روزگارمحوبشن ودل رهبرشادبشه

be omid PIROZI dr.AHMADI NEJHAD

doroode khoda bar zedde khianatkaran

این خاندان و امثالهم مایع ننگ ایرانند حیف این همه خون که ما دادیم حیف اون جوانهای نازنین

بسم الله الرحمن الرحیم

...هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ (62) وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (63) (سوره انفال:۶۲-۶۳)

پيروزی گفتمان امام و رهبری، به دست پرتوان ملت و فرزند راستگو و مقاومش، سحر قدرتمندان را باطل کرد. آنان که با به کارگيری تمامی ابزارهای سحر مدرن، با چشم و گوش مردم بازی کردند و گاه جادو و جمبل خود را به تهديد و زورگيری در آميختند( و سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ )چشمان تیزبين و گوش های کارکشته ملت، ترفندهای شعبده گونه آنان را به خوبی دريافت و در موعد مناسب، با رأی آگاهانه و تعيين کننده خود، ابزارهای فريب آنان را با معجزه خود بر سر صندوق های رأی بلعيد(فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ - فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ) .

اگرچه سامری روزگار ما، با آن اندک سرمايه دوران حق گراييش با جگر گوشه های ننر و زياده خواهش به ميدان آمد ولی نعره های گوساله زرين او، لحظاتی گوش حق طلب ملت را خراش داد و سپس در گلو خفه شد! قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَانْظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا

آری! اکنون هنگام سوزاندن گوساله سامری و افکندن خاکستر آن در زباله دان دريای بی کران تاريخ اين ملت فرارسیده است! وقت آن فرارسيده که کتاب بدعت اصلاحات برای هميشه به قفسه افسانه های خرافی خرافه پرستان سپرده شود!

پيروز باد نهضت عدالت خواهانه مردم مسلمان ايران به رهبری فرزند شايسته اميرالمؤمنین عليه السلام

جاء الحق و زهق الباطل
به همه آنهایی که ایران را اسلامی دوست دارند انتخاب مجدد محبوب دلمان احمدی نژاد را تبریک می گویم

خدا انشااله ریشه ظلمشون رو بخشکونه

وقتی از ساعت 11 صبح روز 3/22 تو سایتشون زدند که ما 69 درصد و حداقل30 میلیون رای داریم، صلاحیت حرف زدن از تقلب رو ندارند. بعد از این سیاه بازی تقلبتشون، نوبت به بدو بیراه گفتن به مردم میرسه
شرم آور است ای طرفداران دموکراسی

انشالله همه مجازات شوند

امیدوارم این پیروزی مبارک همه اونایی باشه که به احمدی رای دادن، فقط به شرطی که بیان این حقایق واقعاً در حد حرف و تبلیغ نبوده باشه و به زودی شاهد برکناری این مافیای ثروت باشیم که تو اینجا خوندید! ....






نویسه جدید وبلاگ

نوشته های یک منافق در مورد هاشمی رفسنجانی صحت این نوشتار باید مورد بررسی قرار گیرد


هاشمي رفسنجاني :
اگر بتوانيم عدالت اسلامي را آنطور كه هست محقق كنيم خيلي مي‌توانيم پيشرفت كنيم. اگر نيروي‌مان صرف از ميدان به در كردن افراد انقلابي شود خطر بزرگي پيش ‌رو داريم. من نمي‌توانم باور كنم كسي كه بيست يا سي سال براي كشور خدمت كرده، به راحتي او را طرد و حتي بد نام كنند و بعد دم از انسجام ملي بزنند.


اشاره :
این قلم بارها و بارها بی پرده پوشی فاش می گویم که جانب احتیاط را در بر خورد با مدافعین جبهه اصلاحات و یا همان دوم خردادی ها نگاه داشته است و دلیل آن دوچیز بوده است اول آنکه وسعت فساد و جنایات جبهه مقابل دوم خرداد که همانا محافظه کاران می باشد آنقدر گسترده است که مجالی را برای پرداختن به دیگران نمی دهد و دوم آنکه در میانه جبهه دوم خرداد به دلایل آنکه هنوز عرق و خوی چپ گرایانه تا حدودی وجود دارد لااقل اگر فسادی هم باشد بیشتر سیاسی است تا مالی و چپاولگری و باز البته که اگر بیشتر نگاه کنیم عمده چپاولگریها و رانت خواری ها درون اردوگاه سیاسی چپ هاا باز به مهاجرین سیاسی از راست به چپ برمی گردد که به عنوان مثال در این میانه غلامحسین کرباسچی علمدار است ! پیشاپیش اینجا نکته ای را بازگوکنم تا گفته نشود که هنوز از جبهه دوم خرداد حمایت می کنم ، به زعم من جبهه دوم خرداد طی یک سکته تواما مغزی و قلبی مرده است و اصلا امروز دیگر نه اصلاحاتی وجود دارد و نه جبهه دوم خردادی و از آن فقط یاد و خاطره ای مانده است همانطور که از مثلا آیه الله کاشانی و یا دکتر مصدق مانده است ! البته از میان این تبار وفات یافته هستند هنوز کسانی که در میان خاکستر دوم خرداد بدنبال سیب زمینی های خویش می گردند و یا اکنون که نه تاکی مانده و نه تاک نشان به پای تابوت آمده اند که از این دست می توان به هاشمی رفسنجانی و مافیای پیرامونش اشاره کرد که این روزها پس از پوست اندازی چند ساله مجددا در حال مطرح کردن خویش هستند ، اکنون در این زمان لازم دانستم با هم مروری داشته باشیم بر اطلس سیاسی اینگونه افراد:

امید در تولد
از نگاه جامعه‌شناسي سياسي بطور کل ، احزاب با انگيزه‌هاي مختلف و در شرايط متفاوتي شکل مي‌گيرند. نظريه‌پردازان معتقدند که ريشه‌هاي شکل‌گيري احزاب ارتباط مستقيم به پايگاه اجتماعي و ساخت سياسي آنها دارد. از اين منظر برخي از احزاب در شرايط خاصي تشکيل مي‌شوند که با پايان يافتن شرايط مذکور، عمر آنان نيز خاتمه مي‌يابد به عنوان مثال در مقطع انتخابات رياست جمهوري سال 76 ري شهري به دليل حضورش در انتخابات رياست جمهوري و از آنجا که هيچ پايگاه سياسي مستقلي نداشت و در ثاني ديگر پايگاه ها و احزاب سياسي موجود آنزمان که تعلق خاطري وي نيز بدان داشت همچون جريان راست و بطور دقيق " جامعه روحانيت مبارز و يا جامعه مدرسين حوزه علميه قم " رغبتي به حضور وي نداشتند تصميم به ايجاد يک حزب سياسي گرفت و اينگونه " جمعيت مدا فعين ارزشهاي انقلاب اسلامي " را راه اندازي نمود . اين جمعيت پس از نا کامي ري شهري در انتخابات رياست جمهوري مدتي به کار خود در عرصه مطبوعاتي با انتشار ارگان خود يعني نشريه ارزشها ادامه داد و پس از آن طي صدور اطلاعيه اي تعطيلي " موقت " ! خويش را اعلام کرد که تا کنون ادامه يافته است .
هچنين گروه ديگري از احزاب ‌ هستند که اينها ساخته دولت حاکم مي باشند ، يعني با روي کار آمدن دولت، حاکمان و يا برندگان قدرت سعي مي نمايند براي بقاء در قدرت، محفل خود را گسترش داده و بصورت يک حزب قدرت‌طلب در سايه قدرتي که بدست آورده اند حيات سياسي خود را تداوم بخشند ، از اين دسته ميتوان به حزب " جبهه مشارکت ايران اسلامي " پس از به قدرت رسيدن محمد خاتمي در انتخابات رياست جمهوري سال 76 و همچنين " حزب کارگزاران سازندگي " در دولت دوم اکبر هاشمي اشاره کرد .
البته حزب کارگزاران در شرايط خاصي شکل گرفت و براي بقاء در قدرت، ضرورتاً حالت محفلي خود را به شکل حزب تغيير داد ، چرا که از مدتها پيش اين تيم سياسي با نام " جمعي از کارگزاران سازندگي ايران اسلامي " اقدام به موضعگيري هاي سياسي مي نمودند . کمی پیشتر نیز با روي کار آمدن دولت هاشمي رفسنجاني، روند اقتصادي کشور دگرگون شد و ديدگاه اقتصادي دولتي جاي خود را به اقتصاد بازار داد. طبعاً دگرگوني سياستها، نيازمند دگرگوني در مديريتها بود. اما مديراني که بعدها به «کارگزاران» معروف شدند، با تغيير شرايطي نا بهنگام و يکشبه همراه گرديدند و به نوعي پس از به روي کار آمدن هاشمي بعد از فوت آيه الله خميني و به رهبري رسيدن علي خامنه اي و عوض شدن به يکباره ارزشهاي مطرح در انقلاب و جمهوري اسلامي از اعتقادات انقلابي و چپ گرايانه خميني به فضاي نسبتا باز بعد از جنگ که حکومت البته چاره اي جز آن نداشت ، این مدیران خواستند که به آقاي هاشمي اطمينان دهند که ایشان مي‌تواند در چارچوب سياستهاي جديد به آنها اعتماد کند.آقاي هاشمي پستهاي حساسي به مديراني نظير آقايان عبدالله نوري، غلامحسين کرباسچي، محمد هاشمي، عطاء الله مهاجراني، محسن نوربخش، محمد علي نجفي و مصطفي هاشمي‌طبا داد. اين گروه که از سابقه غليظ مواضع موسوم به چپ انقلابي برخوردار بودند، در همين گيرو دار تعويض مقام ها و گرايش ها با يک چرخش 180 درجه‌اي رودرروي جرياناتي نظير مجمع روحانيون مبارز که هچمنان به اسلام ناب محمدي و استکبار ستيزي اعتقاد داشت ، قرار گرفتند. اين چرخش بگونه‌اي بود که در آن سالها حتی مقالاتي نیز از سوي آقايان مهاجراني و روغني‌زنجاني در روزنامه اطلاعات عليه سياستهاي اقتصادي دولت مهندس موسوي نوشته مي‌شد، بطوري که در سال 1369 مهندس موسوي در تحليل رفتار اين گروه از عنوان «قدرت طلب» برای آنها استفاده کرد. در چنين وضعيتي مجلس سوم پايگاه مجمع روحانيون مبارز و گروههاي نزديک به آن محسوب مي‌شد. با توجه به جبهه‌گيري جديد گروه غير رسمي کارگزاران و سمتهاي کليدي افراد اين گروه در برنامه پنج سالۀ دولت آقاي هاشمي، اين مهم مي‌توانست مانعي در راه اجراي سياست گروه مذکور محسوب شود. از اينرو در جريان انتخابات مجلس چهارم (1371) بسياري از کانديداهاي مجمع روحانيون مبارز و طيف‌هاي همسو (90 نفر) توسط وزير کشور وقت (عبدا... نوري) و هيأت اجرايي رد صلاحيت گرديدند.اين در حالي بود که مجموع کانديداهاي رد صلاحيت شده توسط شوراي نگهبان حداکثر به 40 نفر مي‌رسيد. در این حال و فضا انتخابات مجلس برگزار شد و گروه محفلی کارگزاران برنده غالب این انتخابات فائزه هاشمي از کانديداهاي گروه کارگزاران و برنده اول انتخابات مجلس چهارم در تهران سمبل موفقيت اين گروه محسوب مي شد که در یک نبرد نمایشی و سیاهبازی تاریخی توانسته بود در پس توافق با جریان راست افراطی مردم را نسبت به اندیشه های لیبرال ماآبانه خویش وحملات راست افراطی به وی تههیج نموده وبه صحنه بکشاند ، در آنزمان البته جناح راست حمایتهای گسترده دیگری نیز در خفا و پنهان از کارگزاران به عمل می آورد چرا که در ابتدا جريان راست گمان مي برد هیچگاه مشکلي با اينان نخواهد داشت اما در طول چهار سال فعاليت مجلس چهارم، افتراق ميان جناح راست و کارگزاران نيز نمايان گردید ، که استيضاح برخي از وزراي کابينه هاشمي رفسنجاني و فشار براي تغيير وزراي اقتصادي و رئيس کل بانک مرکزي، نشانگر چنين تضاد و مخالفتها بود .
تولد در بحران در آستانه انتخابات مجلس پنجم، روزي که با رايزني رئيس‌جمهور وقت (آقاي هاشمي رفسنجاني)، مديران دولتي هاشمي که همچنان با نام جمعي از کارگزاران سازندگي اصرار بر فعاليت سياسي خويش داشتند ، با جبهه گيري جناح راست در برابر تعامل سياسي ايشان مواجه شدند و موفق نشدند در ليست سي نفري جامعه روحانيت مبارز تهران، حداقل پنج نفر را بگنجانند، فرداي آن روز رئيس‌جمهور در مصاحبه با روزنامه ايران اعلام کرد: حال که دوستان اجازه ندادند که کارگزاران در فهرست سي نفره تهران سهمي داشته باشند، بنده به همکاران خود در دولت حق مي‌دهم که با نام و تشکيلات مستقلي وارد انتخابات شوند. بلافاصله پس از اين اظهار نظر هاشمي رفسنجاني، همکاران وي در دولت اقدام به تأسيس گروهي مستقل نمودند و رسماً وارد انتخابات مجلس پنجم شدند و پس از آن همواره از حمايتهاي رئيس‌جمهور برخوردار بودند.در مورد چگونگي ارتباط گروه کارگزاران سازندگي با آقاي هاشمي رفسنجاني سؤالات گوناگوني مطرح است، از جمله اينکه آيا حزب کارگزاران سازندگي با دستور و راهنمايي ايشان تشکيل شده؟ آيا آقاي هاشمي خود نيز در حزب کارگزاران دخيل است؟ آيا آقاي هاشمي در تجهيز و تقويت کارگزاران نقش دارد...؟ آنچه مسلم است، اينکه مؤسسين حزب کارگزاران سازندگي از اعضاي کابينه آقاي هاشمي بودند و حتی بیش از چهل درصد مؤسسين نيز با آقاي هاشمي نسبت فاميلي داشته ودیگر اینکه در دولت ايشان براي راه‌اندازي و پيشبرد حزب کارگزاران ما شاهد عظیم ترین بهره مندی از رانتهاي اقتصادي و سیاسی می باشیم .با نگاهي به اعضاي موسس و شوراي مرکزي اين حزب قدري از سئوالات پاسخ داده مي شود اعضاي شوراي مرکزي حزب کارگزاران بدين شرح مي باشند : غلامحسين کرباسچي، محمد هاشمي، علي هاشمي، محسن هاشمي، فائزه هاشمي، محمد عطريانفر ، محمدعلي نجفي، عطاءا... مهاجراني، محسن نوربخش، سيد حسين مرعشي، مصطفي هاشمي‌طبا، غلامرضا فروزش ، فاطمه رمضانزاده، اسماعيل جبارزاده، يدا... طاهر‌نژاد، هدايت آقايي، اسحاق جهانگيري، رضا ملک‌زاده، ايرج فاضل، عبدالناصر همتي، رضا امرالهي. اين گروه در طول عمر محدود خود چندين بار با چالشهاي جدي روبرو بوده‌است. اين چالشها، گاه از بيرون کارگزاران را تهديد مي‌کرد و گاه از درون تشکيلات رخ مي‌نمود. اولين چالش جدي هنگام تولد رسمي کارگزاران در برابر آنها ايجاد شد. در اين مرحله شديدترين اعتراضات از اين ناحيه به کارگزاران وارد مي‌شد که با تشکيل يک حزب «دولت‌ساخته»، موجب هدايت امکانات دولتي به مبادي و مجاري حزبي مي‌شدند. چالش دوم خروج تعداد قابل توجهي از اعضاي اوليه گروه از دايرۀ اين حزب «ده وزير دولت » بود که در پي عدم توان پاسخگويي به چالش قبلي روي داد. سومين چالش « ناتواني در استمرار بخشيدن رياست‌جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني بود » که گروه کارگزاران سعي داشت با اصلاح اين اصل از قانون اساسي، که انتخاب يک نفر به رياست جمهوري بيش از دو دوره را منتفي مي‌داند، زمينه را براي انتخاب مجدد آقاي هاشمي رفسنجاني فراهم نمايد.
فساد بزرگترین مسئله کارگزاران، مشکلاتي بود که برخي از اعضاي مرکزي گروه با آن در همان اوان فعالیت مواجه شدند. بطور مثال «فروزش وزير سابق جهاد سازندگي براي پاسخگويي به برخي از نابسامانيها به مجلس و قوه قضائيه احضار مي‌شود ... » و همچنين در مطبوعات از قانون‌شکني‌هاي اين گروه در کرمان خبرهايي مي‌رسد. شائبه حمایتهای نا مشروع هاشمی از کارگزاران جان می گیرد و از سوی دیگر خبر سرمایه اندوزی فائزه هاشمی و مهدی هاشمی که هر دو از اعضای موثر کارگزاران بودند در کیش با انتشار فیلمی ویدئویی فاش و مسلم می شود . همچنين ماجراي شهردار تهران و زنداني شدن دبير حزب کارگزاران به جرم تخلفات گستردۀ مالي در شهرداري تهران،اصلیترین چالش دروني و بيروني ديگري را در حزب کارگزاران به منصۀ ظهور مي‌رساند. بخصوص اينکه يکي از اتهامات آقاي کرباسچي پراخت مبالغ زيادي از بودجۀ شهرداري به آقاي علي هاشمي براي هزينۀ تبليغات انتخاباتي مجلس پنجم بود.حزب کارگزاران سازندگي- که بر پايه حضور و دسترسي اعضاي آن به مصادر اجرايي و بودجه‌هاي دولت، توان اعمال جابجايي و تغييرات گسترده در مقررات و مصاديق مختلف مالي را داشته است- در طول دولت هاشمی و پس از آن، توانسته است با تخلفات گسترده و بهره‌گيري از رانت‌خواري ، حجم عظيمي از توان و پتانسيل مالي و اقتصادي را به سمت خود جذب نمايد ، از نمونه اين گونه تحرکات و اقدامات آلوده اقتصادي، مي‌توان به فعاليتهايي اشاره کرد که به مدد حضور بخشی از این عناصر در مسئوليت شهرداري پايتخت در سالهاي دولت هاشمی و دولت اول اصلاحات صورت گرفته است. عمدۀ اين اقدامات که در پوشش عمران و آباداني و فعاليت اقتصادي در جهت امور خيريه صورت گرفته است، داراي مصاديق متعدد و همچنين بسيار وسيعي است که موجب جابجايي، سوء استفاده و هدر رفتن ارقام کلاني از بيت المال و تضييع حقوق شخصيت‌هاي حقيقي و حقوقي متعدد شده است.
ژان والژانآقاي غلامحسين کرباسچي که به «شهردار سابق تهران » معروف است، در تعهد‌نامه‌اش به ساواک که براي اولين بار نگارنده در نشريه شلمچه اقدام به افشاي آن نمودم در تاريخ 27/9/52، خود را اينگونه معرفي مي‌نمايد: اينجانب شيخ غلامحسين کرباسچي، فرزند محمد صادق، دانشجوي دانشکده علوم رياضي دانشگاه تهران، بدين وسيله به منظور ابراز حسن نيت و صميميت و مراتب ميهن‌پرستي و شاه‌دوستي خود، تعهد مي‌نمايم از اين تاريخ صميمانه با سازمان اطلاعات و امنيت کشور(ساواک) همکاري نموده و چنانچه افراد منحرف و خائن به اينجانب مراجعه نمودند مراتب را فوراً گزارش دهم. کرباسچي در ادامه تعهدنامه خود به ساواک، آيه الله خميني را فردي فاسد و قدرت طلب و ثروت‌اندوز، اهل ريخت و پاش در امور مادي و تجمل‌گرا معرفي مي‌کند که فرزندان و اطرافيانش نيز همگي اينگونه‌اند. وي حتي در بازجويي هاي خويش اعلام مي کند که مصطفي خميني بر اثر اعتياد به مواد مخدر و زياده روي اش در استعمال ترياک کشته شده است و ساواک در اين مورد نقشي نداشته است .سالها گذشت و غلامحسين کرباسچي که آنگونه آيه الله خميني و مراجع را متهم به ثروت‌اندوزي از وجوهات و تجمل‌گرايي مي‌نمود- پس از انقلاب و گذشت چند دهه- با رسيدن به برخي مناصب دولتي که عمده‌ترين آنها شهرداري تهران بود، بي‌پروا شروع به ارتزاق از بيت المال به هر طريق ممکن مي نمايد. بگونه‌اي که به معروفترين فرد اختلاس‌کننده پیرو خط امام ! در تاريخ ايران بدل گرديد و در تجمل‌گرايي، گوي سبقت را از همه ربود. و پرونده اختلاس وي همچنان يکي از بزرگترين پرونده هاي اختلاس و ارتشا در تاريخ قضايي کشور مي باشد . کرباسچي در سايه حمايت هاي بي بديل هاشمي به قدرت مي رسد و با روي کار آمدن وي مدلي جديد از مديريت کلان در جمهوري اسلامي تعريف مي شود و رقم مي خورد ، از ديدگاه کرباسچي و گروه مطبوعش اقتصاد و توسعه به شيوۀ ليبرالي آن، از هر چيز ديگر مهمتر و پايه‌اي‌تر مي‌باشد. بدين ترتيب وي هويتي منفعت‌طلبانه داشته و با در نظر گرفتن فضا و شرايط سياسي، روشها و ديدگاههاي سياسي و اجتماعي خود را تغيير مي‌دهد تا به هر ترتيب در قدرت باقي بماند. ايشان معتقداست که اقتصاد بازار و «توسعه و جذب سرمايه» بر دموکراسي اقتصادي يعني «عدالت و تقسيم عادلانه ثروت» مقدم بوده و به همين دليل مي‌بايست در سياستهاي کلان کشور، عدالت اجتماعي و برنامه‌هاي حمايتي از اقشار کم درآمد را فراموش کرد و يا آنرا در الويت اصلي قرار نداد . از نظر مديريت شهري، کرباسچي در پست شهرداري تهران ثابت کرد که از استبداد، ديکتاتوري و خودمحوري خاصي در اين زمينه پيروي مي‌کند.
پسر خاله ها
يکي از افراد نزديک به کرباسچي در شهرداري تهران "آقای قبه " مي باشد . لازم به ذکر است برادران قبه در يکزمان يکي در کنار سعيد امامي فرد دوم وزارت اطلاعات در دو دولت هاشمي بوده و ديگري در کنار کرباسچي ، و هر دو به عنوان مسئول دفتر به نحوه شگفت انگيز و مشکوکي ايفاي نقش مي نمودند . کرباسچي البته در تمام ايامي که داراي قدرت اجرايي بود همواره ارادت و قدر شناسي خود را به هاشمي رفسنجاني و خانواده اش و همچنین محفل اطلاعاتی وابسته به سعید امامی و مصطفی کاظمی ابراز مي داشت ، کرباسچي همواره بخشش‌ها، رانت‌ها و کمکهاي کلاني به نزديکان خود بويژه خانواده هاشمي و تيم کارگزاران مي‌نمود و چشمش را بر روي بزرگترين تخلفات شهري مي‌بست، در اين ارتباط به تعدادي از الطافي که کرباسچي در مسند رياست شهرداري تهران نسبت به خاندان هاشمي و محفل اطلاعاتی ابراز داشته اشاره مي‌کنم :
بخشش از اموال عمومی به محفل اطلاعاتی
در منطقه نیاوران ، بهارستان 8 قطعه زمینی به مساحت 750 متر با پلاک ثبتی 6/4321 با کاربری فضای سبز عمومی و به عنوان پارک وجود داشته است که مدتی بعد در سال 1370 به ناگاه تمام درختان آن برچیده می شود و در حالیکه این زمین متعلق به اموال عمومی بوده است و هر گونه تغییر کاربری در آن هم می بایست تغییری در مالکیت آن ندهد ، اما بدستور کرباسچی و بدون هیچ ادله و طی روال قانونی این قطعه زمین در اختیار اکبر خوش کوش قرار می گیرد و اکبر نیز در این زمین ساختمانی در سه طبقه بنا می کند و سعید امامی و مصطفی کاظمی و خودش در آن سکنی می گزینند ، قابل ذکر است کرباسچی بعدها با برملا شدن این خدماتی که وی به محفل اطلاعاتی داشته است عنوان نموده بود که آن واگذاری و تغییر کاربری موقتی و امانی بوده و بدستور شورایعالی امنیت ملی بوده در حالیکه بعد ها کاشف به عمل می آید که این عمل نه تنها امانی نبوده است بلکه هر سه نفر نیز اقدام به اخذ سند مالکیت بصورت دو دانگ نموده اند .هر سه خانواده افراد مذکور تا سال 1380 در این ساختمان اقامت داشته اند و پس از برملا شدن محفل قتلهای زنجیره ای در تاریخ 8/6/1380 در دفتر ثبت اسناد رسمی 100 در قلهک تهران هر شش دانگ این زمین را به فردی بنام لیلا باکری بصورت قطعی واگذار نموده اند . هم اکنون در این محل فرد یا افرادی در حال ساخت برج مسکونی در پانزده طبقه می باشند

.اعمال نفوذ در تغيير کاربري و تفکيک اراضي به نفع خانواده هاشمي
کرباسچي با استفاده از اعمال نفوذ مستقيم در کميسيون ماده 7 شهرداري ، باغي به مساحت 2283 متر مربع متعلق به محمد هاشمي (برادر هاشمي رفسنجاني) با پلاک ثبتي 3/838 (واقع در شميران، خيابان شهيد باهنر، خيابان شهيد محمودي، اسفندياري) را تغيير کاربري داده و بدين ترتيب رأي صادره در سال 1365 مبني بر باغ بودن ملک فوق که به صورت صوري به نام خانم خديجه نظري (همسرمحمد هاشمي) و فرزندانش بود، باطل و در تاريخ 3/4/1376 رأي بر غير باغ بودن آن صادر شد. سپس اين ملک با دستور و نظارت کرباسچي تفکيک گرديد که در اين مورد نيز با دخالت مستقيم وي، قيمت تفکيک به جاي متري 000/300 تا 000/400 ريال (درکل 000/000/400 ريال)، متري000/100 ريال (در کل 000/000/120 ريال) محاسبه شد (يعني 000/000/280 ريال تخفيف) که در نهايت در مورد همين مقدار هم تشکيک شده که آنهم البته ً محمد هاشمي با عنايت شهردار از پرداخت آن معاف گرديد. به اين ترتيب بر اساس نظر کارشناسي حدود چند ميليارد ريال ارزش افزوده در مورد ملک مورد نظر بدست آمد و در حدود 000/000/000/5 ريال سود عايد آقاي محمد هاشمي گرديد.سوء استفاده از قدرت شهرداري به نفع خانواده هاشمي در زمان رياست کرباسچي برشهرداري تهران، خانمي بنام «فرزين»، طي نامه‌اي به شهرداري درخواست اجازه براي فروش باغي به مساحت 2270 متر در مجاورت پارک جمشيديه تهران (خيابان شهيد باهنر، خيابان جمشيديه، بالاتر از کوچۀ 28، پلاک 62) مي‌نمايد که شهرداري به بهانۀ توسعه پارک، از صدور مجوز خودداري کرده و با تحت فشار قرار گرفتن مالک از طرف شهرداري، نامبرده مجبور به فروش باغ خود به مبلغ بسيار نازل 000/000/900 ريال به فرد مشخص شده از طرف شهرداري مي‌شود. جالب‌تر اينکه اين فرد کسي نبود جز «علي هاشمي» يکي از اعضاي حزب کارگزاران (برادرزادۀ هاشمي رفسنجاني) که ملک فوق را با نام صوري همسرش «مريم هاشمي‌نژاد» خريداري مي‌کند. پس از اين کار کرباسچي سعي مي‌کند عوامل کاهش دهنده ارزش ملک و موانع فروش آن را برطرف نمايد. وي در ابتدا با استفاده از نفوذ و قدرت خود در شهرداري، طرح توسعه پارک جمشيديه را منتفي مي‌نمايد و همچنين از طرف ديگر طبق مصوبه شهرداري در مورد اين زمين، مي‌بايست 500 متر از آن به طرح عقب نشيني خيابان جمشيديه و مسيل آن اختصاص يابد که به دستور کتبي کرباسچي اين امر نيز منتفي مي‌گردد و طرح تعريض اين خيابان براي هميشه به فراموشي سپرده مي‌شود. پس از اين وقايع، ملک مذکور توسط آقاي علي هاشمي به قيمت 000/000/900/1 ريال فروخته مي‌شود که 000/000/350 ريال از مبلغ فوق بعنوان حق السهم و رشوه به کرباسچي پرداخت مي‌گردد. و همچنين يک خودروي بي ام و مدل 1999 به رنگ انگوري بشماره 76489 تهران 41 به همسر کرباسچي از سوي خانم مريم هاشمي نژاد در روز ميلاد حضرت زهرا روز زن هديه مي شود ! اتلاف حقوق دولتي و اخذ رشوه براي تبليغات انتخاباتي در زمان مسئوليت آقاي کرباسچي در شهرداري، آقاي عظيمي‌نيا (رئيس دبير خانه کميسيون ماده 5 شهرداري) با دستور کرباسچي از دو نفر از برج سازان به نامهاي حدادزاده و علوي، جمعا مبلغ 000/000/230/1 ريال جهت کمک به امور تبليغات کارگزاران در انتخابات اخذ نمود و در مقابل، طبق توافقات بعمل آمده، تسهيلات غيرقانوني و ويژه‌اي براي آنان قائل شد. از جمله اينکه مبلغ 000/000/000/5 ريال بدهي آقاي حدادزاده بابت ساخت برج و مجتمع تجاری در چهارراه تهرانپارس را به مدت يکسال به تعويق انداخت و بهره و زيان آن که بالغ بر 000/000/200/1 ريال و جزو حقوق مسلم شهرداري بود را از آقاي حدادزاده اخذ نمي‌نمايند. همچنين مقدار 1500 متر مربع تراکم مجاني به ارزش 000/000/450 ريال به آقاي علوي اعطاء نموده و از تخلفات شهرسازي پاساژ ملت که متعلق به نامبرده بود، چشم پوشي مي‌گردد .

عمو جان علوی
علوی کیست ؟ احمد علوی برادر مجتبی علوی مقیم شهر وین اطریش می باشد ، وی که یکی از مظنونین اصلی در پشتیبانی طرح ترور قاسملو می باشد .در سال 1364 درست یک سال پس از تاسیس وزارت اطلاعات و شکل گیری منسجم هسته های ترور جمهوری اسلامی در خارج از کشور از ایران خارج می شود و در پوشش بازرگان در اروپا اقامت می گزیند ، نامبرده پیشتر در وزارت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعالیت می نموده است ، گفتنی است پیرامون احمد علوی و عدنان خاشوکچی و همچنین ارتباطات احمد علوی با موساد در مجله اکونومیست شماره ماه می سال 2004 نگارنده به تفصیل نوشته است ، علوی از جمله رابطان و پل های ارتباطی جمهوری اسلامی با دلالهای فروش اسلحه و مهمات بوده است که از قبل همین معاملات و پورسانتها وی دارایی سرسام آوری را بهم زده است ، علوی همچنین در ترانزیت پنهان مواد مخدر وزارت اطلاعات نیز دستی بر آتش دارد آنسانکه در ژوئن سال 2000 مجتبی علوی به همراه فرد دیگری که کارمند سفارت ایران در سوئد بوده و نامش هرگز فاش نشد در فرودگاه استکهلم ،با صد کیلو مرفین بازداشت می شود گرچه این خبر به سرعت در مطبوعات سوئدی منتشر شد و دولت ایران مکلف به پاسخگویی شد اما پس از سی و شش ساعت هر دو آزاد شدند و سفارت ایران در بیانیه ای اعلام کرد محموله فوق مرفین نبوده و ماده شیمیایی بوده که صرفا مورد استفاده پزشکی قرار می گیرد و خواستار پوزش گمرک سوئد نیز شد ! مجتبی علوی البته میزبان خوبی نیز است ، وی دراکتبر سال 2003 هنگامیکه همسر کرباسچی خیرالنساء عسکریان به جهت عمل زیبایی شکم ( ساکشن) عازم اطریش شده بود در کنار ایشان بوده ویا در سالهای اقامت و تحصیل مهدی و یاسر هاشمی در نروژ همواره به عنوان بانک و حامی اصلی ایشان بوده است ، ضمنا مجتبی علوی در گذشته از فعالین اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان اروپا بوده و بمدت سه سال نیز در خلال سالهای 1990 تا 1992 با کاظم دارابی از متهمان اصلی عملیات تروریستی کافه میکونوس

برلین در کار واردات لوازم التحریر به ایران بوده اند .
7- بر می گردند گل آفتابگردان بکارند

موسسۀ فرهنگي آفتابگردان در تاريخ 24/7/73 پروانه انتشار نشريه «آفتابگردان» به نام آقاي کرباسچي دريافت نمود و در هيات موسسين آن شامل افرادي از جمله : کرباسچي، عطريانفر، فريدون عموزاده خليلي ، شعيرخان سفيد (پسر باجناق کرباسچي ) و خادمي (مسئول دفتر ويژه کرباسچي) بوده‌اند که کرباسچي با سوء استفاده از قدرت خود در شهرداري اقدام به اعطاء امکانات و بودجه‌هاي شهرداري به موسسۀ فوق نمود. به طور مثال : 1- آقاي کرباسچي با وجوه شهرداري اقدام به خريد يک قطعه زمين در جاده کرج به ارزش 000/000/500/4 ريال نموده و به موسسۀ خصوصي آفتابگردان به جهت ايجاد چاپخانه براي روزنامه اهداء مي‌کند که متعاقباً هيات مديره موسسه آفتابگردان پس از مدتي ملک فوق را با همان قيمت به شهرداري مي‌فروشند.2 - در مورخ 25/12/75 آقاي کرباسچي دستور خريد يک ساختمان به ارزش 000/000/950/3 ريال در خيابان فرمانيه و از وجو‌هات شهرداري منطقه يک را براي روزنامه آفتابگردان صادر مي‌نمايد.3 - اعمال نفوذ و سوء استفاده از موقعيت شغلي در تخصيص مبلغ 000/000/000/10 ريال به مؤسسۀ آفتابگردان. اين مؤسسه نيز مبلغ مذکور را بصورت ربوي به شرکت «فيلتر البرز» وام داده تا پس از گذشت 6 ماه، مبلغ 000/000/000/5 ريال (پانصد ميليون تومان) بعنوان بهره به همراه اصل پول دريافت نمايد. اما اين امر باعث ورشکستگي شرکت مذکور گرديد. شايان ذکر است شهرداري تهران از ستاد مبارزه با مواد مخدر (به رياست يکي از افراد خاندان هاشمي) مبلغ 000/000/000/20 ريال وام دريافت مي‌نمايد که مبلغ 000/000/000/10 ريال بدون هيچ ضابطه اي در اختيار مؤسسۀ آفتابگردان قرار مي‌گيرد.4 - استفادۀ غير قانوني از ارز تخصيصي از محل رياست جمهوري به منظور احداث چاپخانه شخصي: آقاي کرباسچي در مورخ 29/5/75 و 4/2/75 از معاونت اجرايي رياست جمهوري وقت (محمد هاشمي) به ترتيب در خواست 000/000/15 دلار جهت تأمين ماشين آلات چاپ و 000/000/5 دلار جهت تامين مواد مصرفي چاپ را مي‌نمايد که معاونت رياست جمهوري با پرداخت مجموعاً 000/000/12 دلار موافقت مي‌کند که آقاي کرباسچي با دريافت اين مبلغ آنرا براي احداث چاپخانه آفتابگردان مصرف مي‌نمايد. لازم به ذکر است که دستگاههاي فوق که به قيمت 000/000/730/3 ريال خريداري شده بود، در مورخ 26/5/76 به مبلغ 000/000/700/5 ريال به شرکت همشهري فروخته مي‌شود.5 - پرداخت مبلغ 000/000/900/9 ريال تحت عناوين مختلف از وجوه شهرداري به آفتابگردان و همچنین تحويل 222 قلم کالا به ارزش 000/000/239 ريال از اموال شهرداري به موسسۀ آفتابگردان توسط کرباسچي .6-

بدنبال یک سقف برای خانواده

در سال 1370 کرباسچي از مشاور و مسئول کميسيون منتخب خود، آقاي ابريشم‌کار که نقش رابط بين وي و برج‌سازان را نيز ايفا مي‌کرد مي‌خواهد تا ساختماني براي وي در شمال شهر فراهم نمايد. به دنبال آن آقاي ابريشم‌کار يکي از مشتريان شهرداري و از برج‌سازان با سابقه تهران، به نام آقاي مهندس کريمي‌فرد را به کرباسچي معرفي کرد تا دو باب ساختمان از طريق نامبرده به کرباسچي و علي هاشمي واگذار گردد و در ازاي آن نامبرده از تسهيلات غيرقانوني ويژه‌اي بهره‌مند گردد. بدين ترتيب مهندس کريمي‌فرد که در حال ساخت يک برج 15 طبقه در خيابان مژده نياوران بود و تخلفات گوناگوني از نظر شهرداري در ساخت آن مرتکب گرديده ‌بود، با اهداي ساختمانهاي اشاره شده به کرباسچي، امتيازات ذيل را دريافت نمود:- يک باب ملک (باغ) متعلق به آقاي کريمي‌فرد به مساحت حدود 65/3984 متر مربع به دستور شهردار، بدون پرداخت هيچ مبلغي، مجوز تغيير کابري از باغ به مسکوني دريافت مي‌نمايد که بر اساس قيمت روز، شهرداري متحمل مبلغ 000/000/600/613/1 ريال ضرر در اين زمينه مي‌شود.- اعطاي000/059/764/66 ريال تخفيف براي500/326/23 مترمربع تراکم در 15 طبقه از سوي کرباسچي به آقاي کريمي‌فرد. - آقاي ابريشم‌کار بابت بعضي از بدهي‌هاي آقاي کريمي‌ فرد به شهرداري، بخشي از زيرزمين يک برج در خيابان ملاصدرا به ارزش 000/000/200/1 ريال را از وي تحويل مي‌گيرد که ساکنين برج نيز مدعي‌اند کريمي‌فرد با اعمال زور شهردار (کرباسچي) آنرا تصرف نموده است. منزل کرباسچي در پشت باشگاه بانک ملت واقع مي‌باشد که کرباسچي با استفاده از نفوذ خود حدود 1000 متر از باغ باشگاه را نيز تصرف کرده‌است. و در هنگام ساخت مبلغ 000/120/480 ريال ويژۀ تراکم براي خود لحاظ نموده‌است..- در مقابل منزل کرباسچي، زميني متعلق به خانم ژاله ‌بافته وجود داشت که به علت موقعيت مکاني و اشراف به منزل شهردار از صدور پروانه ساخت محروم گرديده و حتي پرونده نامبرده به دستور شهردار مفقود شد. (سند شماره 2) همچنين آقاي کرباسچي دو قطعه زمين به پلاک ثبتي 1328/72 و 6096/72 در منطقه تجریش خیابان یکتا و قلهک کوچه امامزاده ابراهیم را از سازمان زمین شهری از محل املاک مزایده ای بدون طی تشریفات قانونی به

نام خود و همسرش دريافت و به فروش رسانده‌است.
7 – سوارکاران خشن

شهرداري تهران در زمان رياست کرباسچي، اقدام به تصرف غير مجاز پارک ملی چيتگر تهران که در اختيار سازمان جنگلها و مراتع کشور قرار داشت، نمود. در اين زمينه شکايتهايي از سوي سازمان جنگلها و مراتع صورت گرفت که منجر به صدور حکم از سوي مراجع قضايي در خصوص خلع يد شهرداري از پارک مذکور گرديد اما اين احکام با نفوذ شهرداري در مراجع ذيربط، هرگز اجرا نشد.لازم به ذکر است که شهرداري عليرغم اينکه پارک چيتگر را بصورت غير مجاز تصرف کرده‌بود، بدون توجه به احکام صادره از سوي مراجع قضايي، اقدام به تفکيک و واگذاري آن توسط شرکت توسعه فضاهاي فرهنگی کشور (شرکت غيرقانوني تحت پوشش شهرداري) به افراد ذيل نمود :1 - واگذاري 45000 متر مربع به ياسر هاشمي تحت عنوان مجري و ضابط فدراسيون سوارکاري کشور. (البته 30000 متر مربع هم توسط وي افزون بر متراژ قبلي تصرف گرديد).2 - واگذاري 13556 متر مربع به فردي به نام قاسم بلنديان براي احداث مجتمع سوارکاري.3 - واگذاري 35000 مترمربع به فردي به نام فرامرز مهاجر(مسئول مجتمع پرشاسب).4 - واگذاري مقداري از پارک به فردي به نام کيومرث پازوکي (عضو کلوپ آلمانها از سوي مرکز تجارت جهاني تهران.)7- ماشینی برای تاخت در سال 1373 کرباسچي از آقاي ابريشم‌کار خواست تا از طريق آقاي گرامي(مسئول شرکت آسان موتور) تعدادي خودرو هيوندا براي اعطا به مديران وزارت کشور با قيمت و تخفيف مناسب تهيه نمايد. اين خودروها توسط آقاي گرامي به صورت 50% نقد و مابقي اقساط، تحويل کرباسچي گرديد. مبلغ 000/000/500 ريال از حساب اداره کل تدارکات شهرداري بابت پيش پرداخت خريد خودروها در وجه شرکت آسان موتور واريز گرديد. ضمناً مبلغ 000/000/225 ريال نيز به درخواست شهرداري به عنوان تخفيف محاسبه شد. اين مبلغ را آقاي گرامي به عنوان رشوه به شهرداري داد تا کرباسچي امتيازاتي را در امر برج‌سازي براي وي در نظر بگيرد. از جملۀ اين امتيازات مي‌توان به عدم دريافت ديرکرد چکهاي وصول نشده وي در قبال شهرداري به مبلغ 000/000/300/1 ريال بابت عوارض، اشاره کرد. در خصوص تحويل خودروهاي مذکور اين نکته قابل تأمل است که برخي از افراد تحويل گيرندۀ خودروها، اصلا جزء تشکيلات وزارت کشور و اطلاعات نبوده اند. (از جمله محسن نوري، فرزند عبد ا... نوري، و محسن . سین ). در اين زمينه دو دستگاه خودروي پاجرو نيز توسط آقاي گرامي به شخص کرباسچي داده شد که ايشان توسط پسر باجناق خویش و در نمايشگاه متعلق به حسين آسماني واقع در خيابان مطهري تهران خود اقدام به فروش آنها نمود و مبلغ 000/000/150 ريال از اين کار به دست آورد. همچنین محسن تجریشی نماینده رسمی اوپل در ایران که بمنظور احداث تعمیرگاه و نمایندگی مجاز در سه نقطه خیابان شریعتی نرسیده به سه راه زندان و کوچه بهادر جنب میدان آزادی و همچنین در سه راه تهرانپارس درخواست مجوز ساخت و تجدید بنا نموده بود به دستور کرباسچی پنج خودروی اوپل به افراد وابسته به محفل اطلاعاتی تحویل و پس از آن مجوز ساخت بدون پرداخت عوارض به وی اعطا می شود . خودروهای فوق به افراد زیر تحویل شده است :
یک دستگاه اوپل آسترا سرمه ای رنگ بشماره 54983 تهران 41 جهت حجت السلام آشنا معاون ویژه و امور سرویس وزارت اطلاعات ، ضمنا نامبرده داماد حجت السلام دری نجف آبادی نیز می باشد .یک دستگاه اوپل آسترا سفید رنگ بشماره 648 ل 47 تهران 11 جهت محسن خزایی مدیر کل اداره اطلاعات استان قم .یک دستگاه اوپل کورسا زرشکی رنگ برای فرزند حجت السلام شفیعی معاون مردمی و قائم مقام وزارت اطلاعات . و همچنین دو دستگاه اوپل آسترا دیگر نیز برای خانواده قبه و خسرو براتی ، در مورد قبه گفته شد و خسرو براتی نیز از اعضای محفل قتلهای زنجیره ای سعید امامی بوده است و نامبرده همان کسی است که از وی در پروژه به دره افکندن رونامه نگاران و نویسندگان عازم ارمنستان یاد می شود

.7 – بینوایان و ژان والژان
آقاي کرباسچي از سال 1368 بر خلاف قوانين موجود اقدام به فعال کردن کميسيون ماده 7 کرده و توسط آقاي ابريشم‌کار و عظيمي‌نيا مبادرت به توافق با مالکين باغات و گسترش ساخت و ساز نموده که اين امر زمينۀ نابودي باغات را فراهم مي آورد. پس از اين آقاي کرباسچي در تاريخ 23/2/1371 با ابلاغ بخشنامه‌اي تلويحاً امر تشخيص باغات از غير باغات را بر خلاف قانون به شهرداران مناطق واگذار مي‌کند. بر اساس مستندات موجود در طي سالهاي 69 تا 76 مقدار 197/785/2 متر مربع باغ- در حاليکه در سند آنها قيد باغ آمده بود- با پرداخت 000/680/812/2 ريال تحت عنوان غرامت قطع اشجار نابود گرديده‌است. برخي از موارد عبارتند از :- باغ پلاک ثبتي 829/28 واقع در خيابان پاسداران، نارنجستان دوم و به مساحت حدود 9300 متر مربع که توسط همسر کرباسچي (خانم خيرالنساء عسکريان) و محسن نوري (فرزند عبدا... نوري) و فائزه هاشمي (دختر آقاي هاشمي رفسنجاني) خريداري و با اعمال نفوذ کرباسچي در کميسيون ماده 7، با تخفيفات ويژه به غير باغ تبديل شده که ارزش افزودۀ آن حداقل 000/000/730/5 ريال برآورد مي‌گردد.- باغ با پلاک ثبتي 2530/42 واقع در لويزان که از اين باغ حدود 3066 مترمربع در اختيار خانم معظم کرباسي‌زاده (همسر آقاي محسن نوربخش) گذارده مي‌شود که سند آن بدون ذکر نوع کاربري در اختيار وي قرار مي‌گيرد.- پلاک 3/838 بنام خديجه نظري (همسر محمد هاشمي) واقع در امامزاده قاسم تجريش با اعمال نظر آقاي کرباسچي بدون پرداخت هيچگونه وجهي در حساب شهرداري، به غير باغ تغيير کاربري مي‌يابد.در ادامه حمایتها و تخلفات فاحش میتوان به سوء استفاده از شرکت کوثر که مسؤول پروژۀ انتقال آب شرب به مناطق محروم و کويري استان يزد بوده، اشاره داشت. اين سوء استفاده منجر به آزادسازي عدد بسيار بزرگي از سرمايه دولت به نفع اين جريان سياسي- اقتصادي شد. در سال 1373، قطعه زميني به پلاک 297/71 و مساحت تقريبي 340000 متر مربع واقع در ده ونک، در پوشش يک قرارداد قانوني و در ازاي مبلغ 000/000/700/4 ريال، از سوي شهرداري تهران به مؤسسه کوثر يزد که متولي پشتيباني مالي پروژه تأمين آب شرب مناطق بي‌آب و کويري استان يزد بود، واگذار مي‌گردد. نکته درخور توجه در اين بخش از اين جابجايي آن است که اولاً زمين موصوف، يکي از قديمي‌ترين باغات منطقه ده‌ونک و متعلق به ورثۀ فيروزگر بوده‌است. که موقوفات عمده اي در تهران داشته ، ليکن با انجام يک فقره تغيير کاربري در شهرداري وقت تهران، اين زمين به پارک عمومي تغيير کاربري داده شده و سپس با کاهش ارزش آن، با قيمت بسيار نازل (از قرار متري 20 هزار تومان) از مالکين اوليه خريداري مي‌گردد. يکي از وراث فيروزگر در تماسي تلفني که بعدها نگارنده به جهت موضوع ديگري با وي داشتم اشاره نمود که قبه با تهديد به اينکه در صورت عدم فروش بايد به فکر خريد قبر در بهشت زهرا باشيم ما را مجبور به اين کار نمود ! . در گام بعدي زمين مذکور با همين کاربري و قيمت نازل به مؤسسۀ کوثر يزد واگذار مي‌شود. مؤسسه کوثر يزد نيز در مهرماه سال 1374 (يعني 8 ماه پس از اين انتقال عجيب) ملک موصوف را طي يک وکالتنامه کامل به آقاي علي خاتمي (برادر سيد محمد خاتمي ) واگذار مي‌نمايد که در متن اين وکالتنامه هيچگونه نشاني از پرداخت ما به ازاء برابر يا نابرابر در ازاي اين وکالت و واگذاري نيامده است. در متن وکالتنامه مؤسسه کوثر به آقاي علي خاتمي، اينگونه ذکر شده که : « مؤسسه به ايشان وکالت معامله با غ مذکور به هر شکل وهر طريق يا به هر سازمان و مؤسسه دولتي و غير دولتي يا شهرداري و يا غيره طي هرگونه معامله و توافق ديگر که صلاح مي داند، با اختيارات تام به نفع خود و يا هر مؤسسه و يا هر شخص حقيقي و حقوق ديگر...» را داده است و در حقيقيت مؤسسه کوثر يزد، اين باغ قديمي 340000 مترمربعي را به آقاي علي خاتمي مي‌بخشد. متعاقباً ايشان نيز ذيل همين حبه ‌نامه، اين ملک را به فردي به نام محمد ريسمانيان يزدي واگذار نموده است. متن نگارش آقاي خاتمي در هامش وکالتنامه موصوف بدين شرح است: «... چون پلاک 297/71 موضوع اين نامه به بيع[؟] قطعي و شرعي[!] اينجانب درآمده است کليه حقوق خودرا به آقاي محمد ريسمانيان يزدي واگذار مي‌نمايم! » . تا اين بخش از سلسله اقدامات پنهان و غير قانوني شاهد شناسايي و تغيير کاربري و تصاحب اين ملک بزرگ توسط شهرداري و خريد بسيار نازل آن از صاحبان ملک و فروش ارزان آن به مؤسسه کوثر يزد و همچنين هديه شدن آن به آقاي علي خاتمي هستيم، ليکن اين باغ قديمي، کماکان مستمسک اقدامات غير قانوني و سوء استفاده‌هاي ديگر قرارگرفته وکماکان نقش خود را به عنوان ابزاري براي فرار عدد بسيار بزرگي از جيب بيت‌المال به نفع مرتکبان ايفامي‌کند. آقاي علي خاتمي با وجود اينکه در هامش وکالتنامه مؤسسه کوثر، اين ملک را به دلايلي نامشخص به آقاي ريسمانيان يزدي واگذار نموده است در کمال تعجب در تيرماه سال 1375 مجدداً در مقام مالک، ملک موصوف را به شهرداري مي‌فروشد! در اين معامله که بين علي خاتمي و عظيمي‌نيا (رئيس دبيرخانه کميسيون ماده 5 شهرداري) امضاء شده در ازاي واگذاري مجدد باغ موصوف به شهرداري، آقاي علي خاتمي از 83000 متر مربع تراکم شناور در تهران بهره‌مند مي‌گردد. با يک محاسبه بسيار عادي روشن است که اگر قيمت تراکم‌هاي دريافتي از سوي آقاي خاتمي را بر مبناي قيمت شهرداري تهران محاسبه نماييم، عددي بيش از 000/000/000/33 ميليارد ريال مي‌گردد. در اين نمونه تاريخي و عجيب، اهالي منطقه هيچ نوع تغييري در وضعيت فيزيکي اين باغ را مشاهده ننمودند. لکن هر لحظه اقدامي ظاهراً قانوني در عمليات متعدد انجام گرفته در خصوص مالکيت اين باغ، اعداد و ارقام بزرگي را طي دو مرحله از بيت‌المال عايد اين عناصر کرده‌است. بنا بر اسناد حجم بزرگي از تراکم هاي حاصله در اين چرخش آلوده اقتصادي(69000 متر مربع) در مقطعي کمتر از 5 ماه يعني (از تاريخ 10/12/75 تا 29/4/76) مورد استفاده آقاي علي خاتمي قرار مي‌گيرد، يعني عددي در حدود 000/000/080/22 ميليارد ريال. حال نگارنده که به زعم احکام دادستاني انقلاب اسلامي و يا روزنامه کيهان ضد انقلاب فراري مي باشم هيچگونه اظهار نظري در اين موارد و شخص آقاي غلامحسين کرباسچي و خاندان هاشمي رفسنجاني که بنا به گفته آقاي اکبر هاشمي حتي آن دارايي هاي موروثي خويش را نيز صرف اسلام و انقلاب نموده اند ، نمي نمايم و اين شما و قضاوت شما در خصوص عاليجنابان قدرت طلب و فرصت طلب ، روزي انقلابي و روزي ليبرال و روزي اصلاح طلب ...
راستي به نظر شما چه سنخيتي ميان اين آقايان و حزب متبوعشان يعني همان کارگزاران سازندگي با ارزشهاي اوليه انقلاب اسلامي و همچنين مقولۀ اصلاحات، سازندگي و آباداني وجود دارد؟
البته حزب کارگزاران سازندگی و یا بهتر بگویم تیم سیاسی مدرن هاشمی رفسنجانی ، پرونده لفت و لیسهایش و خرابکاری هایش فقط مختص به غلامحسین کرباسچی نبوده و نیست در این میان میتوان به چهره های دیگری نیز اشاره کرد به عنوان مثال افراد دیگری من جمله جناب آقای عطریانفر! در فرصت آتی به ایشان خواهیم پرداخت ....





نویسه جدید وبلاگ

ناگفته های کردان (5)

 به نام خدا

نمایشنامه ی پر سر و صدایی بود ، همان سوژه ی قدیمی آدم و حوا ، یک نفر گندم خورده بود و باید از جایی که داخلش بود بیرون رانده می شد.

آلان چند هزار ساله آدم ها هر چند وقت یکبار نمایشنامه هایی با موضوع اصلی "اخراج و رانده شدن" اجرا می کنند. اینبار یک نفر تو "دنیای سیاسیون" پایتخت کشوری بنام ایران در کره ی زمین، از گندم دنیای خودش خورده بود و باید از آن اخراج می شد.

ولی نمی دانم چرا نویسنده یا گروه نویسندگان این نمایشنامه بر خلاف روال تاریخ نمایشنامه های رانده شدن، به اخراج و رانده شدن آدم گندم خورده بسنده نکرده  و در پایان نمایش او را سنگسار کردند.

 منتهی از اقبال بلند خبرنگار نظام آباد و از آنجایی که نحوه ی اجرای حکم سنگسار بدین شرح است که اگر محکوم مرد باشد باید تا لگن خاصره در خاک دفن شود و سپس به پرتاب سنگ به سمت او بپردازند تا به تدریج تحمل درد موجب مرگ او شود و اگر در این میان محکوم توانست خود را از خاک بیرون کشیده و فرار کند دیگر نیازی به کشتن او نیست(یعنی در واقع اگر به هر دلیلی سنگسار به قصد کشتن، منجر به مرگ فرد محکوم نشد نیازی به تعقیب او و کشتنش نیست و او در امان خداست)، محکوم به سنگسار دنیای سیاسیون این نمایشنامه از سنگسار جان به دربرد و خبرنگار رسانه بخش مردمی "نظام آباد" توانست تا مصاحبه ذیل را در اسفندماه 1387 با او انجام دهد.

نظام آباد شما را دعوت میکند به خواندن همه ی مصاحبه ی مفصل با " علی کردان" مرد نام آشنای همه افراد بالای 2 سال ایرانی.

 


ادامه مردی بنام کردان چهار:

خوب در اين مرحله دوستان ما شروع كردند به تخريب شديد صدا و سيما برحسب اطلاعاتي كه ما داريم،يك كميته‌اي در رياست جمهوري تشكيل شده بود با چهار، پنج نفر كه اگر لازم باشد در فرصت ديگري اسامي آنها را هم عرض مي‌كنم.


اين كميته مسئوليتش اين بود كه بررسي بكند كار صدا و سيما را كجا مي‌شود گره زد، كه گره بزند و صدا و سيما را از رونق و توفيق بياندازند.


اول اينها آمدند به شدت راه‌اندازي تلويزيون خصوصي را مطرح كردند،خوب اولا كه آقاي رئيس جمهور طبق اصل 113 قانون اساسي پاسدار و مسئول اجراي قانون اساسي است. قانون اسلامي كشور با اين كار مخالف است. قانون اساسي اجازه نمي‌دهد غير از راديو و تلويزيون موجود راديو و تلويزيون ديگري  دایر بشود، يعني حتي نمي‌گويد راديو و تلويزيون دولتي است.

 

در اصل 44 قانون اساسي وقتي مي‌آيد تقسيم مي‌كند چيزهايي كه دولت نبايد واگذار بكند،آنجا نام راديو و تلويزيون را مي‌برد. هيچ جا نمي‌‌گويد راديو و تلويزيون دولتي است. في‌ذات راديو و تلويزيون را اين‌جوري كه هست، مي‌شناسد. خوب يك بحث صد درصد خلاف قانون اساسي در كشور شكل گرفت. از ويژگي‌هاي دولت دوم خرداد اين بود كه اول يك عمليات رواني سنگين نسبت به موضوعي كه مي‌خواست جا بياندازد انجام مي‌داد، روحيه‌ها را هم تضعيف مي‌كرد و پشت سرش مي‌آمد از ابزار حقوقي و قانوني‌اش استفادهمی کرد تا بتواند آن كارهايش را پيش ببرد.

در اينجا وقتي اينها آن بحث تاسيس راديو و تلويزيون خصوصي را مطرح كردند، به‌طور طبيعي راديو و تلويزيون بايد يك تلاش را انجام مي‌داد.


خوب ما از شوراي نگهبان تقاضاي تفسیر قانون اساسی كرديم كه، شوراي محترم  نگهبان الان دوستان دولت مي‌گويند كه در ايران بايد راديو و تلويزيون خصوصي تاسيس بشود، ما برابر اين قانون اساسي اين كار را خلاف مي‌دانيم، شما لطفا تفسير خود را اعلام بفرماييد. شوراي نگهبان هم چون بحث يك بحث ملي و محتوايي بود، به سادگي تفسیر  رو نمي‌پذيرفت. در نتيجه جلسات كارشناسي فراوان بايد انجام مي پذيرفت تا اين كار شكل بگيرد.

حداقل بيش از 20 جلسه بنده شركت كردم با دوستان شوراي نگهبان كه در نهايت شوراي نگهبان به همين آقاي ابراهيم عزيزي ماموريت داد كه آخرين گزارش‌ها را از من و وزارت پست و تلگراف و تلفن بگيرد و گزارش تنظيم كند و در اختيار شوراي نگهبان قرار بدهد و در نهايت شوراي نگهبان تفسير خودش را ارائه بكند، خوب عرض كردم بيش از 20 جلسه من با اعضاي محترم شوراي نگهبان و با آقاي عزيزي نشستم، اسنادو مدارك و هرچه كه ما مي‌فهميديم، به لحاظ اين که این  كار مخالف قانون اساسي است را در اختيار ايشان گذاشتم.

شورای نگهبان با وزارت پست و تلگراف و نهادهاي ديگر هم نشستند بررسي‌هايشان را كردند و در نهايت شوراي نگهبان آمدند تفسیر كردند كه امكان تاسيس راديو و تلويزيون وجود ندارد. اين كه من الان دارم عرض مي‌كنم، يك پروسه يك ساله بود و  در كشور كلي زد و خورد داشت و خيلي ساده بيان کردم  و اگر يك فلش بك بزنيم و برگرديم عقب، تو آن صحنه آدم مي‌فهمد چه وضعيتي وجود داشت و چه كساني مي‌توانستند بايستند تا از كيان جمهوري اسلامي دفاع كنند .


بله. الان خيلي ساده مي‌شود گفت و حرف زد  تعداد مبارزين هم الان خيلي زياد شده‌اند!خوب اين يك كاري بود كه آ‌مدند انجام بدهند و ديدند كه خوب طبق قانون اساسي شدني نيست.


در قانون بودجه، بودجه صدا و سيما از اول تاسيس  بودجه ی كمكی بود.مجلس ششم كه آمد خواست قانون بودجه را  بنويسد، آمد كمك را حذف كرد، 
در حالي كه امكان ندارد راديو – تلويزيون با بودجه‌ اي غیر از نوع بودجه كمكی اداره بشود. (حالا كه من راديو و تلويزيون نيستم) به خاطر اينكه آنجا شما ثانيه به ثانيه بايد تصميم بگيريد. حالا اين جنگ غزه نشون داد كه مثلا شما تو دل اسرائيل هم خبرنگار داريد. خوب اين هويدا شد. خوب شما مي‌خواهيد آنجا پول بدهيد، چطوري پول مي‌دهيد؟ بودجه بايد كمك باشد.

اينها آمدند گفتند كمك نه، بودجه شما هم مثل ساير دستگاه‌هاي اجرايي (راديو امسال 100 سالگي‌اش را جشن گرفت. تلويزيون هم 60 سالگي) در تمام ايام دوران طاغوت و در تمام جمهوري اسلامي بودجه ی رادیو و تلویزیون از نوع بودجه كمكی بود بودجه، اما اينها براي براي اينكه دست صدا و سيما را ببندند، گفتند بودجه شما كمك نبايد بشود. خوب ما چه بايد مي‌كرديم. ما باز با استناد  به قانون اساسي بايد مي‌رفتم براي برخوردكردن با اين قضيه. خوب هرچه با مجلس لابي كردم كه چيزي درنيامد از توش. باز رفتيم به سمت تفسير قانون اساسي، به استناد اصل 110 و 175 قانون اساسي رفتيم بر سر تفسیر قانون اساسي، اين كه گفتم باز سه، چهار ماه طول كشید.


 شوراي محترم نگهبان، سعي‌اش اين است كه كمتر تفسير بكند، كلي بايد اسناد كارشناسي بالادست و پايين‌دستي و ميان‌دستي تشكيل بشود، در اختيار آقايان قرار بگيرد تا قناعت وجدان پيدا بكنند، علما متقاعد بشوند، تا بتوانند يك تفسير به شما بدهند. خلاصه ما باز با تلاش فراوان تفسير گرفتيم ،بودجه را برگردانديم تا مجبور شدند بودجه كمك رو سرجايش برگردانند. 
يعني يك كار طبیعي را كه به‌طور طبيعي 60 سال ادامه داشت، شش ماه وقت ما را مي‌گرفتند تا ما به توسعه و  محتو ی سازمان و كارهاي ديگر نرسيم، تا اين را برگردونيم سر جاي اولش.


سال دوم هم آمدند گفتند خوب بودجه‌تان را كمك مي‌دهيم، اما بودجه‌تان را يك جا  و کشوری نمي‌دهيم، استان‌هايتان را جدا مي‌كنيم، مي‌دهيم به خودشان تهران را هم جدا مي‌كنيم مي‌دهيم تهران. حالا چرا دنبال اين كار بودند؟ چون مي‌خواستند يك جبهه  فرهنگي داخل كشور ايجاد بكنند و در سياست‌گذاري‌هاي صدا و سيما خلل ايجاد بكنند. مديران كل را به نوعي وابسته بكنند به استانداری كه تحصيل‌هايشان را از استانداري بگيرند.


اين داستان باز پنج، شش ماه وقت ما را گرفت تا ما بتوانيم يك راه كار قانوني برايش پيدا كنيم تا به لحاظ قانوني و حقوقي دوستان مجلس و سازمان مديريت را متقاعد بكنيم كه اين كارتان نادرست است. 
به محض اينكه يك مرحله رو طي مي‌كرديم، يك مرحله ديگر را شروع مي‌کردند.


دولت يك تصويب‌نامه گذراند كه كليه مديران كل استان‌ها بايد با نظر استانداران منتصب بشوند، حتي مديران كل دادگستري‌ها، صدا و سيما و... اينكه مديران كل استان‌ها بايد با استاندارها هماهنگي كنند، حرف درستي است، ولي اينكه دولت پايش را از حوزه اختياراتش در قانون اساسي فراتر ا مي‌گذاشت فقط براي دستگاه‌هايي بود كه اين دستگاهها زير بار رفتار نامناسب فرهنگي و اجرايي دولت نمي‌رفتند.


خوب اين تصويب‌نامه را گذراندند، يك دفعه مديران كل استان‌هاي ما كه سياست‌هاي سازمان مركزي را اجرا مي‌كردند، شل شدند و در روحيه‌شان اثر گذاشت. خوب حالا ما بايد اين مسئله را حل و فصل مي‌كردم ديگر! رفتم در كميسيون تطبيق مصوبات دولت و مجلس، بحث كردم، استدلال كردم، مكاتبه كردم، توضيح دادم و به نتيجه نرسيدم. در نتيجه مجبور شدم در ديوان عدالت اداري طرح دادخواست كنم. خوب خود اين يك مرحله‌اي دارد، تا بيايد دادخواست رسيدگي بشود و تا به هيئت عمومي ديوان برسد.


روز تشكيل دادگاه من به‌عنوان نماينده صدا و سيما شركت كرده بودم. آقاي دري نجف‌آبادي هم رئيس ديوان عدالت اداري بود. قبل از اينكه ما برويم داخل جلسه، من به آقاي انصاري گفتم ببين آقاي انصاري، بيا همين جا تفاهم كنيم. شما كه مي‌دانيد اين مصوبه خلاف است. حداقل استدلالش هم اين بود كه از اول جمهوري اسلامي تا به حال سابقه نداشت. اصلا كاري هم به گذشته 
نداريم، بيا همين جا تفاهم كنيم و داخل جلسه نرويم كه ايشان گفت من اختيار تفاهم ندارم و مي‌رويم داخل جلسه و شما از نظر خودت دفاع مي‌كني و من هم از نظر خودم . 70-60 تا قاضي باسابقه عضو هيئت‌ها هستند.


خوب ايشان استدلال‌هاي خودش را و بنده هم استدلال های خودم را بیان کردیم كه در نهايت ديوان آن بخش از مصوبه را لغو كرد. حالا که مي‌گوييم اين بخش از مصوبه را لغو كرد، خيلي آسان است، اما وقتي در آن شرايط آدم قرار مي‌گيرد، يك طرف كل دولت  دوم خرداديك طرف علي‌كردان، آن كه در صحنه ظاهر مي‌شود، آن كه ايستادگي مي‌كند. 
[... ]


خوب راي را كه ما گرفتيم، تازه همكاران ما يك قدري احساس آرامش كردند، تا قبل از آن كه راي را ما بگيريم، اينها در استان‌ها لايي رد مي‌كردند، چون نمي‌دانستند تكليف‌شان چه مي‌شود، بالاخره اگر استان دار قرار است اين را تائيد بكند...


از اين مرحله خارج شدیم، گفتند ارزش‌يابي مديران كل باید با استانداران باشد 
،گفتيم آقاجان مديران كل ما تحت قيوميت شما نيستند كه ارزشيابي‌شان با شما باشد، خود اين يك سه، چهار ماه وقت ما را گرفت، كه مثلا اين را رفع و رجوع كنيم و كارهايش را انجام دهيم.


دوستان ما در دولت دوم خرداد مي‌گفتند هر روزي 9 توطئه عليه دولت مي‌شد. به نظر من روزي 20 توطئه عليه صدا و سيما مي‌شد كه ما همزمان رفع توطئه ها هر روز هم بايد صدا و سيما رو اداره مي‌كرديم، هم بايد جبران بي‌پولي را مي‌كرديم. اعتباري كه از ما تصويب مي‌شد، مي‌رفت در سازمان مديريت، دوستان ما در سازمان مديريت تا آنجا كه مي‌توانستند سعي مي‌كردند تخصيص ندهند.


خوب ما هم عكس‌اش را عمل مي‌كرديم، يك مجموعه‌اي رو فعال كرده بوديم كه شما ولو به مزاحمت بايستید و پول بودجه صدا و سيما را بگيريد.


مثل مدير كل بودجه ما شخصيت بسيار عزيز و محترمي بود.
اين بعضي موقع‌ها مي‌آمد پيش من مي‌گفت: من شخصيت انساني‌ام ديگر آسيب ديده و من ديگر نمي‌روم سازمان مدیریت! من يكي، دو ساعت بايد اين‌رو شارژ مي‌كردم. بعد قبول مي‌كردم كه مثلا 10 روز خودش نرود و چهار تا كارشناس يا معاون‌اش بروند يك مدتي.


هيچ وقت به ما ارز مصوب نمي‌دادند که مثلا آقا شما بدانيد كه فلان قدر ارز داريد، برويد با اين ارز خريدهايتان را بكنيد. چنين چيزي وجود نداشت.


ما بايد هزار جور پيگيري مي‌كرديم، ملق مي‌زديم و رقص اسلامي می كرديم، براي اينها تامتقاعد بكنيم تا اينها ارز به ما بدهند
.


و هميشه سعي مي‌شد سيستم های  پاييني اجازه ندهند و سنگ اندازی کنندتا مثلا شخص آقاي خاتمي دستور مي‌داد كه فلان بودجه خودشان را بدهيد بهشان، تخصيص 100 درصد، 90 درصد خودشان را بدهيد. يا اين مبلغ ارز را بدهيد. خوب ما دستور آقاي خاتمي را مي‌گرفتيم مي‌آورديم پايين و اينها مي‌گفتند خيلي خوب آقاي خاتمي دستور دادند، اما ما نداريم! از اين نمونه‌ها فراوان بود!



بالاخره آنجا از ما حمايت نمي‌كردند و در نتيجه ما در استفاده از فركانس دچار مشكل مي‌شديم، چون براي افزايش شبكه‌هاي راديو و تلويزيون نياز به فركانس داشتيم.

ادامه دارد...


ناگفته های کردان (6)

 به نام خدا

نمایشنامه ی پر سر و صدایی بود ، همان سوژه ی قدیمی آدم و حوا ، یک نفر گندم خورده بود و باید از جایی که داخلش بود بیرون رانده می شد.

آلان چند هزار ساله آدم ها هر چند وقت یکبار نمایشنامه هایی با موضوع اصلی "اخراج و رانده شدن" اجرا می کنند. اینبار یک نفر تو "دنیای سیاسیون" پایتخت کشوری بنام ایران در کره ی زمین، از گندم دنیای خودش خورده بود و باید از آن اخراج می شد.

ولی نمی دانم چرا نویسنده یا گروه نویسندگان این نمایشنامه بر خلاف روال تاریخ نمایشنامه های رانده شدن، به اخراج و رانده شدن آدم گندم خورده بسنده نکرده  و در پایان نمایش او را سنگسار کردند.

 منتهی از اقبال بلند خبرنگار نظام آباد و از آنجایی که نحوه ی اجرای حکم سنگسار بدین شرح است که اگر محکوم مرد باشد باید تا لگن خاصره در خاک دفن شود و سپس به پرتاب سنگ به سمت او بپردازند تا به تدریج تحمل درد موجب مرگ او شود و اگر در این میان محکوم توانست خود را از خاک بیرون کشیده و فرار کند دیگر نیازی به کشتن او نیست(یعنی در واقع اگر به هر دلیلی سنگسار به قصد کشتن، منجر به مرگ فرد محکوم نشد نیازی به تعقیب او و کشتنش نیست و او در امان خداست)، محکوم به سنگسار دنیای سیاسیون این نمایشنامه از سنگسار جان به دربرد و خبرنگار رسانه بخش مردمی "نظام آباد" توانست تا مصاحبه ذیل را در اسفندماه 1387 با او انجام دهد.

نظام آباد شما را دعوت میکند به خواندن همه ی مصاحبه ی مفصل با " علی کردان" مرد نام آشنای همه افراد بالای 2 سال ایرانی.

 


ادامه مردی بنام کردان پنج:

...از اين طرف هم واقعا به لحاظ منطق غيرمنطقي بود كه جريان رسانه‌اي دنيا در حال تكثير بود و جريان رسانه‌اي ما متوقف شود.


خوب ما دنبال افزايش شبكه‌هاي راديو و تلويزيوني بوديم.


در سازمان‌هاي جهاني، آنجايي كه در رابطه مستقيم با سازمان صدا و سيما بود، خوب ما عضويت داشتيم، ولي در بعضي سازمان‌هاي جهاني وزارت پست و تلگراف نماينده  کشورمحسوب مي‌شود. در سازمان‌هاي جهاني هم از ما حمايت نمي‌كردند. آخر آنجا كه بايد تبديل بشود به منافع ملي كشور! يك وقتي هست ما در داخل با هم مشكل داريم!


وقتي تصميم گرفته شد يك شبكه جام جمي براي مردم اروپا  راه‌اندازي بشود، ما پيگيري‌هاي فراواني كرديم و آقاي خاتمي هم موافق جدي بود، دستورش را هم به بانك مركزي داده بود كه شما ارز لازم براي اجازه ترانس پندر را  تامين بكنيد، در آن ايام ما به شدت در تحريم بوديم و به ما اجازه نمي‌دادند ترانس پندر هم آن زمان به وفور فعلي نبود، امروز ترانس پندر به وفور در جهان وجود دارد، ولي آن زمان خيلي كم بود.


خوب ما يك تيمي بلند شديم و نماينده بانك مركزي را هم با خودمان برديم كه همراه ما باشد كه هر عددي شد آن را تاييد كند كه پولش را به ما بدهند. ما اول رفتيم آلمان – رفتيم آلمان گفت‌وگو كرديم. يكي از نمايندگان مجلس كه ادعاي ضدصهيونيستي مي‌كرد، اعلام آمادگي و همكاري با ما كرده بود كه ما اين ترانسپندر را تهيه بكنيم.


آنجا حرف زديم كه به ما گفتند نه ما به شما نمي‌دهيم، بايد بياييد يك شركت اتريشي يا آلماني اينجا تاسيس بكنيد كه ما به آن بدهيم.


بررسي كرديم ديديم شركت اتريشي تاسيس‌كردن ساده‌تر است. همزمان متوجه شديم كه راه بهتري هم براي تهيه‌كردن ترانس پندر وجود دارد. آمديم در اتريش يك كيس ديگري را پيدا كرديم كه هم شركت را تاسيس نكرديم و هم ماهواره را اجاره كرديم «از يوتل‌ست» و هم آن رقم بالايي كه آنها مي‌خواستند از ما بگيرند را ندهيم. يادم مي‌آيد رقمي حدود 12 ميليون دلار يا بيشتر براي پنج سال بود.


بالاخره موفق شديم شبكه جام جم را تاسيس كنيم. تاسيس اين شبكه به شدت مورد استقبال ايرانيان خارج از كشور و فارس‌زبانان قرار گرفت و درخواست‌هاي فراواني انجام شد كه ما مجبور شديم آن را گسترش بدهيم و شبكه جام جم 2 كه شبكه آمريكا هست را راه‌اندازي كنيم.


اين بار با مطالعاتي كه كرديم، رفتيم به فرانسه براي عقد قرارداد كه شبكه جام جم 2 كه شبكه آمريكايي هست را راه بيندازيم.


اينهايي كه مي‌گويم داخل كشور جنگ و جدل‌هايي مي‌شد، درگيري‌هايي مي‌شد، فحش و فحش‌كاري‌هايي مي‌شد، مي‌گفتند اگر شما پول نداريد، چرا توسعه مي‌دهيد. ما مي‌گفتيم آقا اين كشور هر جايي نباشد، ديگري كه هست حرف خودش را مي‌‌زند و حرف او جا مي‌افتد، شما بايد حرف انقلاب اسلامي را بزنيد. بعد هم نسل دوم و سوم خارج از كشور ايراني، الان دارد بي‌هويت مي‌شود و دنبال هويت خودش مي‌گردد. يك مسئله ديگري هم كه حالا هم وجود دارد، بخش اندكي از جوانان ما گرايشاتشان به سوي غرب بسيار زياد است، اما بخش اعظمي از جوانان ايراني كه در خارج از كشور زندگي مي‌كنند، گرايشاتشان به سمت ايران خيلي زياد است. اين رامن به وضوح در كشورهاي ديگر ديدم. يعني آن پدر شايد ضدانقلاب بوده، اين بچه مي‌گويد من ايراني‌ام و با پدر و مادرش درگير است، مي‌گويد من اينجا هويت ندارم و دنبال هويت ايراني اسلامي خودش است.
اين شبكه مي‌توانست آن هويت ايراني اسلامي را تقويت بكند، ضمن اينكه ما بيشترين جمعيت ايراني خارج از كشور را در آمريكا داريم، يعني تمام كشورهاي دنيا جمعيت ايراني‌اش اندازه ايرانيان آمريكا شايد نشود، البته در كانادا هم زيادند. خوب به‌طور طبيعي ما وظيفه داشتيم نسبت به آن ها هم بي‌توجه نباشيم.


خوب ما رفتيم آنجا هم ماهواره را اجاره كرديم. از جايي كه قرارداد اجاره رابستیم، سوار تاكسي شديم كه برويم هتل با آقاي دكتر آقامحمدي معاون طرح و توسعه صدا و سيما بوديم، من به ايشان گفتم خوب خدا را شكر حالا برای  ايرانيان مقيم آمريكا هم يك کاری صورت می پذیرد، راننده  تاکسی ايراني بود،گفت خوب تكليف ما چه مي‌شود؟ گفتم براي شما كه قبلا انجام گرفته، پرسيد چي انجام شده؟ گفتم شبكه جام جم ايرانيان، او براي من تعريف مي‌كرد که در پاریس راننده تاكسي اگر نخواهد بيرون بيايد و كار بكند، بايد اجازه بگيرد، گفت: وقتي شبكه جام جم راه‌اندازي شد، من رفتم اجازه گرفتم و يك ماه سر کار نيامدمو در منزل تلويزيون جام جم را نگاه می كردم  چون سال ه براي مردم اروپا است براي مردم اروپا  براي مردم اروپا براي مردم اروپا که براي مردم اروپا به براي مردم اروپا ایران نرفتم و خیلی برایم جذابیت و اهمیت داشت و از ما تشكر كرد و گفت خدا پدر و مادرتان را بيامرزد كه این كار را  کردید و داريد براي ايرانيان مقيم آمريكا هم انجام می دید.


براي مرحله توسعه سازمان هم فراوان دچار بحران و دردسر بوديم، يا به ما ارز نمي‌دادند يا مي‌گذاشتند آخر سال مي‌دادند، يعني مثلا شب‌هاي 26، 27 و 28 اسفندماه اين بچه‌هاي بخش بودجه اداره كل كالا و تامين ارز ما بالاي ميله‌هاي بانك مركزي بودند كه بپرند تو و بروند كارشان را انجام بدهند. اين بچه‌ها هم زنده‌اند. مدير كل بودجه آقاي اسماعيل بيكي بود و مدير كل كالا آقاي مهندس مفتح  فرزند شهید مفتح بود كه الان معاون وزير بازرگاني است.


خوب حالا شما يك رسانه‌اي كه بعضي از تجهيزاتت رو 24 ساعته بايد سفارش بدهي تا اين بيايد و رسانه شما اداره بشود و شما ارز نداري، جايي كه 30-20 سال حساب ارزي وجود داشت و پول واريز مي‌شد. اين خريدهاي ابتدايي مثلا 1000 دلاري بالاي 2500-2000 دلاري تا سقف 10 هزار دلار كه تجهيزاتش به شدت مورد نياز بود، گفتند نه شما حق نداريد در خارج از كشور حساب داشته باشيد.

آقا اين دفتر لندن 30 سال سابقه حساب ارزي دارد، چرا ما حق نداريم؟! حساب ارزي رسمي زير نظر دولت ما، حق نداريم داشته باشيم؟ مي‌گفتند نه. شش ماه بايد مي‌رفتيم پيگيري مي‌كرديم و اين‌ور و آن‌ور تا مي‌گفتند عيب ندارد حساب‌تان را داشته باشيد و ارز بريزيد.


اخویی آقاي كمالي وزير سابق كار كارمند بخش تداركات دفتر لندن ما بود، گاهي ايشان زنگ مي‌زد به خاطر 2000 دلار كه بهش سفارش داده بودند براي يك  قطعه‌ی کوچک از فرستنده ای كه اگر نبود يك منطقه‌اي امكان دريافت  نداشت. اين براي 2000 دلارلنگ مي‌شد كه بتواند يك قطعه بفرستد كه كارش را انجام بدهد.

باز مثلا دو تا سه تا مصوبه ديگر دولت گذراند كه با زور دگنك هم شما مي‌خواستم صدا و سيما را بهش وصل كني نمي‌شد. با 50-40 تن چسب هم مي‌چسبوندي، اين نمی چسبيد، ولي صدا و سيما رو هم داخلش مي‌گذاشتند.


مثلا طبق قانون صدا و سيما در آن مقطع صدا و سيما براي ساختمان‌سازي خودش نبايد عوارض مي‌پرداخت. آمدند چون آن موقع شوراي شهر تعيين نشده بود و بايد جانشين شورا را هم ولي فقيه بايد مي‌گذاشتند، حضرت امام آقاي موسوي اردبيلي را  تعیین كرده بودند و وزارت كشور آن كارهايي كه در حيطه اختيارات خودش نبود را ، بايد مي‌رفت پيش آقاي اردبيلي از ايشان اجازه مي‌گرفت تا انجام بدهد. در زمان مقام معظم رهبري هم اين كار به حضرت آيت‌ا... يزدي رئيس قوه قضائيه محول شده بود تا این که قانون شوراها تصويب شد و شوراها شكل گرفت. بدون اينكه اذن نماينده ولي فقيه در مورد اين امر گرفته بشود، وزارت كشور يك بخشنامه‌اي را ابلاغ كرد كه از سازمان عوارض بگيرند. ما مي‌گفتيم خوب عيبي ندارد، شما اين عوارض را در بودجه ما بگذاريد تا ما بتوانيم بپردازيم. مي‌گفتند نه. ما مي‌گفتيم ما حتي داعیه اين را نداريم كه معاف باشيم، اما وقتي شما يك هزينه‌اي براي ما خلق مي‌كنيد، لازمه‌اش اين است كه در در برابرش براي ما منابع بگذاريد. هرچه تلاش كرديم، آن منابع اضافه نشد و اين هزينه تحميل شد.


يكي از كارهايي كه در دولت 2 خرداد انجام مي‌شد، سعي مي‌كردند  این بود که در تصميم‌شان به‌گونه‌اي رفتار كنند كه هزينه‌هاي صدا و سيما افزايش پيدا بكند. 
خوب حالا ما بايد تلاش مي‌كرديم يا اين هزينه‌ها را تقليل بدهيم يا پول در بياوريم ديگر!
يك وقت من شوخي مي‌كردم با اين آقاي خجسته كه معاون صداي ما بود، وقتي مي‌آمد گله مي‌كرد كه پول نداريم و اينها مي‌گفتم بيا خودت هم مردانگي كن برويم نقاشي ساختمان ياد بگيريم، روزهاي تعطيل خانه مردم را رنگ كنيم، پول را بياوريم براي اداره سازمان .


از آن‌ور در اين اقليت محدود ی كه در مجلس ششم  (مجلس پنجم بعد از اينكه آقاي ناطق راي نياورد، اهالي مجلس آنها كه بنياد فكري‌شان قوي نبود، چرخيدند – من نمونه دارم، آدمي كه زنگ زد به ما گفت فلاني تو كه با آقاي ناطق رفيقي بيا به ايشان بگو چون ايشان شكست خورده‌اند، ديگر صلاح نيست رئيس قوه باشند، بيايد كنار بگذارند كس ديگري رئيس باشد و ايشان هم كه آن پايين مي‌نشيند، مورد احترام شديد باشند، كه البته من همان موقع اين طرح را به كساني كه بايد منتقل مي‌شد، انتقال دادم كه چنين توطئه‌اي در حال شكل‌گرفتن است.
اما نفس مجلس برای اینكه اكثريت مجلس با آقاي ناطق بودند، روحيه‌شان را باخته بودند و ديگر اين مجلس نمي‌توانست قانون درست حسابي بنويسد،البته يك عده هم از اين وسط جيم شدند و پريدند آن‌ور جوب، در مجلس ششم هم دوستان ما يك اقليتي بودند كه اين اقليت كلا در دستگاه‌هاي دولتي بايكوت بودند. )تنها جايي كه از اينها حمايت مي‌كرد، صدا و سيما بود و علي كردان يك سري‌شان هنوز هستند در مجلس. شما برويد اقليت مجلس ششم را ببينيد. حتي اينها براي دفترشان فشار آوردند به مجلس، آقاي كروبي يك ساختمان بهشان داد. اينها نداشتند كه دفترشان را تاسيس كنند.


اين آقاي حداد رئيس محترم مجلس هفتم و رئيس كميسيون فرهنگي مجلس هشتم و آقاي علاءالدين بروجردي تشريف آوردند كه به هر حال ما جلسه مي‌خواهيم بگذاريم، ميز مي‌خواهيم، صندلي مي‌خواهيم و... بايد پولش را بدهيد و من می گفتم چشم تامين مي‌كنيم، كه تامين كرديم برايشان.
يعني ساختمان را که  اينها دو، سه ماه گرفته بودند، قدرت تجهيز شش تا اتاق را نداشتند تا ما برايشان تجهيز كرديم.


اقليت مجلس ششم هم به لحاظ رسانه‌اي هم به لحاظ تجهيزاتي هم به  لحاظ امكاناتي براي حوزه انتخابي‌شان – ضعیف بود، دولت كه مطلقا به اينها توجهي نداشت. مانده بود يك سري نهادهاي ديگر و سازمان صدا و سيما.


جالب است براي شما بگويم يكي از نهادهاي خوب كشورمان و يكي از شخصيت‌ها بسيار عزيز كشور ما وقتي باهاش حرف مي‌زدم ومي‌گفتم،  بابا يك سري از اين نيروهاي حزب اللهی بیرون رانده شده   را شما هم جذب كنيد، در جواب به من گفت دستگاه ما يك دستگاه تخصصي است و ما نمي‌توانيم اينها را جذب كنيم، حال آن که اگر بگویم  کجا را می گفت  بیشتر شبیه لطیفه می ماند حرفشان.


توطئه‌ها يكي پس از ديگري کلید می خورد
، اول آمدند يك طرحي دادند كه سه درصد از درآمدهاي تبليغاتي صدا و سيما برود براي ورزش، آن هم فوتبال  آن هم باشگاه استقلال و پیروزی ،به خاطر اينكه آقاي صفايي فراهاني رئيس فدراسيون فوتبال بود و در آن كميته پنج نفره‌اي كه در رياست جمهوري بود، نشستند جمع‌بندي كردند، ديدند كه...


خوب طرح را كه بررسي كردند، ما رفتيم به كميسيون، توضيح داديم كه اشكالي ندارد از نظر ما ما منتها سه درصد از كدام درآمد و چرا فقط فوتبال؟ آيا ورزش ايران فقط فوتبال است؟ اگر واقعا شما دنبال گسترش ورزش هستيد، خيلي از ورزش‌ها ارزش نشان‌دادن را ندارد. فوتبال را هم ما خودمان دلمان مي‌خواهد كمك بكنيم، شما بياييد سه درصد عدد بودجه ما هرچه هست را بگذاريد در بودجه تربيت بدني كه اين جنگ بي‌خود را بين اين دو تا سازمان راه نيندازيد، گفتند نه شما بايد بپردازيد.

هرچه ما گفتيم اين سه درصد نامشخص است و ما اين پول با ید يك بار از حسابداري ما برود در حسابداري تربيت بدني، يك بار از حسابداري تربيت بدني برود در حسابداري فدراسيون فوتبال يك بار هم از حسابداري فدراسيون فوتبال بايد برود در حساب باشگاه‌هاي ورزشي كشور و نمي‌شود. زير بار نمي‌رفتند كه يك وقت عظيمي از ما اين گرفت، تا اينكه شوراي محترم نگهبان به دليل مغايرت با قانون اساسي جلوي اين طرح را گرفت و رفت به مجمع تشخيص مصلحت نظام و ما كميسيون‌هاي مختلف مجمع رفتيم توضيح داديم. فدراسيون فوتبال هم عمده حرفش اين بود كه ما مي‌خواهيم براي اين دو باشگاه بزرگ كشور (استقلال و پيروزي) منابع درست كنيم.  ما هم هيچ حرفي نداشتيم كه براي آن ها تبليغ بكنيم، كار بكنيم و غيره... اما اين روش روش درستي نبود.


اولا بقيه باشگاه‌هاي كشور بر عليه آنها شوريده مي‌شدند، در ثاني ما و فوتبال رابطه‌مان خراب شد. آمدم در كميسيون‌هاي مختلف مجمع توضيح دادم .


آخرش هم جلسه گذاشتيم، آقاي غم‌خوار رئيس پيروزي بود و توضيح دادم برايش و توجیه ‌اش كردم و گفتم شما برويد اسپانسر بگيرید، ما اسپانسر شما را تبليغ مي‌كنيم، شما هم پولتان را بگيريد از ايشان.
آقاي فتح‌ا...زاده هم رئيس استقلال بود، اين دو تا وقتي توجیه شدند، نامه نوشتند گفتند ما نمي‌خواهيم.


جلسه در صحن علني مجمع مطرح شد و ما هم رفتيم براي دفاع. آقاي صفايي فراهاني تا مادامي كه فكر مي‌كرد حتما  موفق مي‌شود، هيچ توجهي به صدا و سيما نداشت، اين 15-10 روز آخر كه نزديك تشكيل مجمع بود، احساس كرد كه استدلال‌هاي ما مورد قبول‌تر است.


زنگ زد به من و شروع كرد به هندوانه زير بغل من گذاشتن كه تو يكي از مديران لايق و لوطي و فلان و بهماني و... گفتم خوب بيا جلسه بگذاريم. جلسه را گذاشتيم و ديديم، نه! به هرحال با اين لوطي‌گري نمي‌شود اين مسئله را حل كرد. رفتيم در مجمع توضيح دادم. ضمنا يادداشت باشگاه‌ها را هم آن موقع من روي ميز اعضا گذاشتم. آن لحظه‌اي كه آقاي صفايي فراهاني رفت حرف بزند و استدلال كند و شروع حرف‌هايش را هم زوم كرد روي اين دو تا باشگاه كه ما پول را براي آنها مي‌خواهيم كه آقاي هاشمي بهش گفت صبر كن، شما مي‌گويي براي اين دو تا باشگاه مي‌خواهيم، اينها كه خودشان نامه داده‌اند گفته‌اند نمي‌خواهيم، شما چه مي‌گوييد ديگر؟


خوب مجمع‌ اصلا اين را ساقط كرد، اما اين وقت ما را گرفت این در حالی بود 
در حین مدیریت بحران های  مذکور باید به  توسعه‌ سازمان می رسیدم و به یاری خدا يكي پس از ديگري شبكه‌هاي داخلي و خارجي راه مي‌افتاد.خوب اين راه‌اندازي پشتيباني مي‌خواست، ارز مي‌خواست، ريال مي‌خواست تجهيزاتي مي‌خواست كه خريداري بشود و بيايد در داخل كشور تا اينها خريداري بشود.


ديگر اين بساط  ها كه جواب نمي‌گفت، مي‌آمدند در بحث‌هاي محتوايي گیر مي‌دادند 
كه آقا مدير كل فلان بخش فلان استان شما فلان كار را كرد. ما چك مي‌كرديم، حتي از استاندار خودشان چك مي‌كرديم. او هم مي‌گفت نه اين‌طور نيست. خود اين 10 روز وقت ما را مي‌گرفت و ما بعدش به استاندار مي‌گفتيم خوب آقا تو زنگ بزن اين را بگو به آقایان.


يعني بسياري از استانداران 2 خردادي، اطلاعات غلطي كه در تهران توليد مي‌كردند كه ذهن آقاي خاتمي را مشوش كنند را تکذیب می کردند، وقتي ما چك مي‌كرديم، مي‌ديديم كه...


خوب نزديك‌هاي 18 تير اينها هدفشان را گذاشتند روي صدا و سيما. در آن ايام مرحوم آقاي فردين هم فوت كرده بودند، اما جماعت مسجد بلال اشتباهي مرتكب شده بود آنها آمده بودند پيش‌اش و اجازه خواسته بودند كه مجلس ختم‌ فردین را آنجا بگيرند و ايشان هم موافقت كرده بودند كه مجلس ختم را آنجا بگيرند.


جريان برانداز آمده بود كه از اين كار استفاده ابزاري بكند و در مجلس هفتم آقاي فردين از فراوانی جمعیت استفاده کرده يك نمادي از برخورد با صدا و سيما را به نمايش بگذارد. ما وقتي متوجه شديممن  48ساعت نخوابيدم تا يك سيستمي را طراحي بكنم كه هم اين مجلس برگزار شود و هم جريان برانداز استفاده خودش را نبرد.
سخنران برايشان درست كردم، قاري برايشان درست كردم، آدم ريختم آنجا را پر كرديم و......


 ماجرای دیگر این که به تحريك يكي از دوستان مجاهدين انقلاب، تصميم گرفتند چند روز قبل از 18 تير  اغتششاشگران  که آن روزها در میدان محسنی دست به تحرکاتی می زدند،بريزند و صدا و سيما را تصرف كنند.


اما صدا و سيما مملو از بچه حزب‌الهي‌ها بود. پنج هزار تا بچه حزب‌الهي آنجا بود كه اينها مي‌توانستند تهران را حفظ كنند، چه برسد به صدا و سيما.


به من  خبر دادند مي‌آيند ساختمان رادیو در میدان ارك را بگيرند. من فقط به بسيج صدا و سيما گفتم كه ارك را مراقبت كنند، دو ساعت بعد خبر دادند 2 هزار تا از بچه‌هاي بسيج صدا و سيما آنجا  هستند و هيچ كس نيست كه اينها باهاش طرف بشوند.


خوب بعد آمدند اين «سيماي لاريجاني خاموش بايد گردد» و تبديل كردند به شعار. در آن ايام ما هم به توسعه  مي‌رسيديم، هم به تامين منابع  قطع شده ی مالي صدا و سيما مي‌رسيديم و هم به پرسنل كه آنها قصدشان اين بود كه اغتشاش ايجاد كنند درشان و هم من حداقل بيش از هزار سخنراني به‌عنوان تبیین  مواضع واقعي جمهوري اسلامي در سراسر كشور انجام دادم، بيش از 100 تا 150 سخنراني در مراکز گوناگون سپاه  كشور انجام مي‌دادم، به‌ويژه در مراکز حفاظت اطلاعات سپاه كه به‌عنوان هادي سياسي مي‌رفتم صحبت مي‌كردم و شرايط كشور و چگونگي وضعيتي كه بهش دچار بوديم را توضيح مي‌دادم كه دوستان ما بدانند.


اين وسط حوادث ديگري هم خود به خود رخ مي‌داد كه بعضي‌هايشان دست خود ما نبود. واقعا يك بخش زيادي از برنامه‌سازي اصلا در اختيار مديران اصلي صدا و سيما نيست،  الان هم نيست. يعني اگر كسي  در این جور موارد يقه آقاي ضرغامي را بگيرد، بي‌خود گرفته. مديران صدا و سيما خيلي خيلي گردن كلفت باشند يك طبقه‌بندي بكنيد، يك بخشي از برنامه‌هاي جهت‌ده اثرگذار را تحت کنترل داشته باشند.


منتها چون يك بدبيني شديدي تبليغ كرده بودند، بين صدا و سيما و دولت دوم خرداد، اگر يك برنامه به نفع دولت هم ساخته مي‌شد، آنها مي‌گفتند نه! اين برنامه را هم به یک دوز و کلکی ساخته اند.


خود  آقای خاتمی بیش ترین دوستانشان در حوزه فرهنگ بودند و این ها دور و اطراف آقای خاتمی را گرفتند و برای ایشان کار کردند، نمونه اش آقاي محمد علی ابطحي، خوب آقای ابطحی کارمند صدا و سیما بود. این آقای ابطحی حدود یک سال قبل از  انتخابات آمد پیش من، گفت فلانی: شما که انتخابات را می برید. آقای ناطق هم که رئیس جمهور است  ولی من یک پیشنهاد برای شما دارم. گفتم بگو: گفت در لبنان یک رسمی است هر کس دولت را می برد، روسای جمهور سابق و احزاب مختلف را برای تشکیل کابینه دعوت می کند  و از آنها نظرخواهی می کند و درآخر هر که را  خودشخواست را می گذارد در کابینه، من پیشنهاد می کنم شما این کار را بکنید. که بعداً البته خودشان این پیشنهاد را عملی کردند. رفقای ما را یکی یکی دعوت کردند، از این ها ليست گرفتند، بعد همه اسامی را تحریم کردند. این برنامه را یک سال قبل از انتخابات آقای ابطحی به من گفت. خیلی از همکاران صدا و سیمایی ما از دوستان نزدیک آقای خاتمی بودند، از دوستان نزدیک آقای ابطحی بودند، از دوستان نزدیک آقای انوار، آقای بهشتی، آقای حیدریان و .... بودند.


بهر حال  جریان سیمای لاریجانی طرح شد و شروع کردند در مجامع دانشگاهی علیه صدا و سیما جو ساختن که صدا و سیما فلان است و بهمان.


تا این که بحث  کنفرانس برلین پیش آمد. تقریباً نقطه پاشیدن 2 خرداد را من از زمان پخش کنفرانس برلین می دانم. 2 خرداد آن جا آسیب دید و دیگر نتوانست خودش را جمع بکند.

این آقای قرقی که الان در نیویورک است آن موقع در برلین بود. جالب است در آن زمان هر دستگاهی یک نفر را به عنوان نمونه ملی به دولت معرفی می کرد. ما این آقای قرقی را معرفی کردیم سازمان امور اداری و استخدامی وقت و آنها اصلاً اسم ایشان را در آن لیست نگذاشتند. چرا؟ چون فکر می کردند آقای قرقی گزارش برلین را تهیه کرده و فرستاده .

و یا همین قصه آقای حسینیان و مرکز اسنادمرکز اسناد جای خیلی خوبی است و تولیدات خوبی هم دارد ولی به  شدت مظلوم و غیر آشنا بود در مردم، ایشان مشرف شدند پیش بنده ، ایشون به ما گفت یک قدری ما را تبلیغ کنید، که ما این کار را کردیم و تمام کتاب هایشان فروش رفت و تا اين حد كه ایشان بعدا به ما گفت یک قدری با کنترل ما را تبلیغ کنید کتاب کم می آوریم. البته ایشان هم بزرگواری کردند و محبت من رو پاسخ دادند. یعنی در دوران وزارت کشور، محبت من را ایشان با کرامت پاسخ دادند که من لازم می دانم ازایشان  تشکر کنم.


یا خیلی ازدستگاه های دیگر مملکت، نیازهایشان را دولت تامین نمی کرد و ما با رعایت قوانین و مقررات شرعی و قانونی به آن ها کمک می کردیم.


به خاطر اینکه دولت می دانست اگر به آن ها کمک بکند و نیازهای آن ها رفع بکند این ها کار خودشان را بهتر انجام می دهند،برای همین تلاش می کرد از همان امکانات محدودی که قبلاً داشتند هم کم کنند.

کار آنتنی صدا و سیما یک بخش بود،کار پشت صحنه صدا وسیما یک بخش دیگر.

مثلاً یکی از این روزنامه ها که در این ایام خیلی به من محبت کرد، خوب قرار بر این شده بود  که ما یک کمکی به این روزنامه بکنیم، اما مدیر مسئول این روزنامه حاضر نشد در برابر پولی که می گیرد چک بدهد. با آقای دکتر لاریجانی صحبت کردیم، من گفتم من این کار رو نمی کنم، کسی که حاضر نیست پول نقد بگیرد و یک چک امضا کند بدهد، من این کار را نمی کنم. خلاصه به من زنگ زد و با زبون مازندرانی گفت که ما با هم همشهری هستیم و فلان و بهمان، گفتم داداش ؟ قربون شکلت، هم شهری بودن و رفیق بودن همه این ها به کنار، پوست بزغاله 7 سناره . من حاضر نیستم خلاف قانون، خلاف شرع بکنم. چون این طور که من میدونم دارم می جنگم اگر یک دانه گاف توی سیستمم باشد، این را از کوه هیمالیا هم بالاتر می برند و پرچمش را می زنند بالای آن.ایشون هم این ایام هر چه گیرش می آمد توی روزنامه اش می زد، راست، دروغ .... هر چه.


یا بعضی از خبرگزاری ها که می خواستند از اسلام و انقلاب دفاع کنند ولی منابعش را نداشتند خوب ما می توانستیم به این ها از یک جایی وام بدهیم. خوب می دادیم.


کار پشت صحنه صدا و سیما در جمع کردن سیستم مدیریت برای دفاع از انقلاب، بیش تر از کار روی آنتن بود.

آن شبی هم که آقای حسینیان آمده بودند در برنامه چراغ، اولاً قرار نبود ایشان بیایند، بعد هم آن چیزی که آقای پورمحمدی صدا و سیما  بارها برای من نقل کرد از آن داستان این بود که ایشان قول داده بودند اصلاً راجع به موضوع  قتل های زنجیره ای حرف نزنند. خوب ایشان رفتند و شروع کردند؛ اول و دوم و سوم و حرف های خودشان را زدند. آقای پورمحمدی می گفت من بیرون کادر  ایستاده بودم و عبای ایشان را می کشیدم که بیایند بیرون اما شیخ مقاومت می کرد و حرف می زد و من که دیدم زورم نمی رسد، برنامه را قطع کردم و برنامه دیگری رفتم.


مهمان اصلی ما هم ایشان نبودند، گمانم مسیح مهاجری بود که چون نیامد و ایشان دم دست بودند آمدند. آقای پورمحمدی می گوید به ایشان گفتم چون این ور و آن ور راجع به این موضوع صحبت کرده اید، دلیل نمی شود که این جا هم راجع به آن حرف بزنید که او هم قبول کرد که حرفی در این باره نزند که آن قضیه موجب شد که دولت هم آن موضع را گرفت و گفت رئیس سازمان صدا و سیما دیگر حق ندارد در جلسات هیئت دولت شرکت بکند.


از آن طرف هم دولت آقای شریعت مدار و شمع خانی را تعیین کرده بود که مثلاً بیایند میانجیگری و حکمیت بکنند.


من در اتاق آقای لاریجانی نشسته بودم دیدم این ها آمدند و انگار منتظرند که من بروم  بیرون و حرف نمی زنند من هم پرروگری کردم و نشستم.
بعد شروع کردند، دیدم دنبال این اند که مثلاً یک عذرخواهی از ما بگیرند،آقای شریعت مدار، می گفت این، آقای شمع خانی هم همین طور. خلاصه ما هم پروگی کردیم و نشستیم و گفتیم، این نه! این نه!


خود این  هم یک دعوایی شد و قرار شد من بروم با اعضای کابینه حرف بزنم و برایشان توضیح بدهم. مثل آقای جهانگیری وزیر صنایع، آقای عبدالعی زاده وزیر مسکن، رفتم برایشان توضیح بدهم که بابا قضیه اینجوری است، اصلاً ما در کار نبودیم، آخر چرا هر موضوعی پیش می آید، فکر می کنید که ما در قصه ایم! در رسانه این اتفاق خیلی راحت می افتد.


شبکه 4 داشت یک مستند حیات وحش پخش می کرد ظاهراً لابه لای نوار یک تکه از نوار آقای خاتمی بوده است. هم زمان که مستند راجع به ببراست، شیراست (نمی دانم) دارد پخش می شود دفتر رئیس جمهور را می شورانند که آقا صدا و سیما باید انحلال پیدا کند.
من رفته بودم منزل، دیدم آقای لاریجانی زنگ زد گفت آقا بیا سازمان، گفتم برای چه؟ من تازه آمدم، کار دارم. موضوع را تعریف کرد و گفتم خوب معاون محترم سیما را بفرست برود دیگر. گفت نه! اون ها نمی توانند، تو باید بیایی. من رفتم آن جا، دیدم مرحوم آقای هنردوست که روابط عمومی، زیر نظرش بود دارد می لرزد. آقای پورحسینی مدیر شبکه 4 که هنوز هم مدیر است گرفته و منقلب ایستاده است.
من دیدم یک وضعی شده، همه حال ها گرفته  و  هیچ کس نیست اوضاع را  مدیریت کند، تدبیر کند، انگار که دنیا به آخر رسیده و همه باید دراز بکشیم و  بمیریم.


ما دیدیم سیستم تلفن گویای سازمان  که مردم زنگ می زنند اعتراض می کنند به صدا و سیما که مثلاً شما چرا این کار را کردید، با یک سری عبارات سخیف و تندی  پر شده و به مردم پاسخ می دهد و  طبق معمول به جای اینکه بگوید پیغام شما دریافت شد، توهین های تندی به رئیس جمهور مملکت و همه می کند!


من تا این پیام را شنیدم ، اولا حق را  دادم به دفتر رئیس جمهور که اینقدر ناراحت شده بودند. به خاطر اینکه به حدی عبارات سخیف بود که من فکر نکنم هیچ ایرانی وطن پرست، مسلمان حاضر باشد چنین حرف هایی را بزند. من فوری معاون فنی را صدا زدم  4-3 تا کارشناش فنی بفرستد  و از ایشان  پرسیدم آیا امکان این وجود دارد که کسی از بیرون بتواند وارد سیستم بشود، پیام قبلی را حذف بکند و پیام خودش را بگذارد؟ بررسی کردند گفتند بله! به نظر من آن را منافقین گذاشته بودند.

تهیه کننده آن فیلم یک برادر یزدی بود که صیغه ی عقد او  با همسرش را آقای خاتمی خوانده بود. یعنی تهیه کننده ما  به قدری به آقای خاتمی معتقد بود که تلاش کرد از رئیس جمهور وقت بگیرد که صیغه عقدش  را ایشون بخوانند.


من گفتم خوب، اگر ایشون این کار رو علیه شما کرده  پس یقه اش را بگیرید. اگر ما بهش دستور دادیم، خوب ازش بپرسید،
خلاصه یک هفته دو هفته ای این داستان پیش آمده بود.


خوب ما با توطئه های فراوانی که این ها می کردند تلاش می کردیم از این طرف بچه های حزب اللهی سراسر کشور را تر و خشک کنیم و تقویتشان بکنیم،شاید من برای تمام استان ها، 10 جلسه، 20 جلسه، 30 جلسه رفته باشم که برای بچه حزب اللهی ها صحبت بکنم تحلیل بکنم و این ها رو آماده بکنم تا از بین این ها اون کسی که شرایط رای آوردن دارد را برای مجلس هفتم انتخاب کنیم. همین کار را هم کردیم و هر کار دیگری که از دستمان بر می آمد.
این ها یک گوشه کوچکی از کارهایی بود که آن جا در آن هشت سال انجام گرفت و من فکر می کنیم، کمترین کاری است که برای انقلاب می توانستم انجام بدهم و انجام دادم و حتی بدهکار انقلاب اسلامی هستم،منتها خیلی از دوستان در آن روز ها  حیا  می کردند.آقای لاریجانی صراحتاً می گفت آقای ضرغامی بی عرضه است، لیبرال است، و اگر مقابل کمیته تحقیق و تفحص باشد می رود با آن ها می سازد  و ما دچار مشکل می شویم و صدا و سیما آسیب می بیند و آقای ضرغامی نباید این کار را بکند، شما باید خودت باشی.
  خوب هر کاری در سازمان پیش می آمد من باید انجام می دادیم.

دعوا با دولت، من  باید می رفتم سراغش. تامین منابع، من باید می رفتم سراغش. کمک به حزب اللهی ها، من باید می رفتم سراغش. جذب نیروی انسانی حزب اللهی، من باید می رفتم سراغش. مدیران شکست خورده و دایناسورهای نسل قدیم حزب اللهی،من باید می رفتیم سراغش.پس طبیعی بود که میزان دشمنی جریان 2 خرداد نسبت به من شدت و حدت اش به وفور بالا بود.

 ادامه دارد...

ناگفته های کردان (9)

 به نام خدا

نمایشنامه ی پر سر و صدایی بود ، همان سوژه ی قدیمی آدم و حوا ، یک نفر گندم خورده بود و باید از جایی که داخلش بود بیرون رانده می شد.

آلان چند هزار ساله آدم ها هر چند وقت یکبار نمایشنامه هایی با موضوع اصلی "اخراج و رانده شدن" اجرا می کنند. اینبار یک نفر تو "دنیای سیاسیون" پایتخت کشوری بنام ایران در کره ی زمین، از گندم دنیای خودش خورده بود و باید از آن اخراج می شد.

ولی نمی دانم چرا نویسنده یا گروه نویسندگان این نمایشنامه بر خلاف روال تاریخ نمایشنامه های رانده شدن، به اخراج و رانده شدن آدم گندم خورده بسنده نکرده  و در پایان نمایش او را سنگسار کردند.

 منتهی از اقبال بلند خبرنگار نظام آباد و از آنجایی که نحوه ی اجرای حکم سنگسار بدین شرح است که اگر محکوم مرد باشد باید تا لگن خاصره در خاک دفن شود و سپس به پرتاب سنگ به سمت او بپردازند تا به تدریج تحمل درد موجب مرگ او شود و اگر در این میان محکوم توانست خود را از خاک بیرون کشیده و فرار کند دیگر نیازی به کشتن او نیست(یعنی در واقع اگر به هر دلیلی سنگسار به قصد کشتن، منجر به مرگ فرد محکوم نشد نیازی به تعقیب او و کشتنش نیست و او در امان خداست)، محکوم به سنگسار دنیای سیاسیون این نمایشنامه از سنگسار جان به دربرد و خبرنگار رسانه بخش مردمی "نظام آباد" توانست تا مصاحبه ذیل را در اسفندماه 1387 با او انجام دهد.

نظام آباد شما را دعوت میکند به خواندن همه ی مصاحبه ی مفصل با " علی کردان" مرد نام آشنای همه افراد بالای 2 سال ایرانی.


ادامه مردی بنام کردان هشت:

...بعد این بحث مدرک را مطرح کردند. اصلاً برای من هیچ شبهه ای وجود نداشت که مدرک درست نیست، نادرسته. بعد اینکه ضمناً دکترای افتخاری ارزش استخدامی که مطلقاً ندارد. ارزشش ، ارزش علمی است. خوب من وقتی این مدرک دکترای افتخاری راگرفتم  آنرا  دادم به این آقای جاسبی گفتم: آقای جاسبی، تو که مثلاً اینکاره هستی، این چیه؟ گفت: این دکتراست. از الان به بعد به شما می شود گفت دکتر. یک نامه هم نوشتیم درخواست عضویت هیئت علمی کردیم. مسیر قانونی اختبار و گزینش  را طی کردیم، شدیم عضو هیئت علمی . تدریس هم که من در دانشکده کردم. الان دانشجویان من هستند. ساعت 7 صبح کلاس می گذاشتند برای من بعضی موقع زمستان. اگر کلاس من بود 15 نفر 16 نفر بود ، 33 و 34 نفر می آمدند سر کلاس می نشستند.

 

به من اعلام کردند نمایندگی آکسفورد در ایران اعلام کرده اگر شما یک مقاله ای بدهید درباره حقوق، ما می توانیم این رساله را ببریم در دانشگاه آکسفورد، رساله پذیرفته بشود، دکترای افتخاری می دهند. من هم رساله ای نوشتم در تفاوت حقوق والدین و کودکان در اسلام و غرب. خیلی هم کار کردم. شاید حدود 700 تفاوت پیدا کردم که اسلام برتری دارد و غرب این چیزها را ندارد. وقتی دکترا را آوردند به ما دادند، طرف گفت:  این عین همان دکترایی است که به این جوان عزیز ما آقای طباطبایی داده بودند.

 

شما برای این دکترای افتخاری پولی پرداخت کرده بودید؟
/من مطلقاً برای این دکترای افتخاری پول ندادم. /اون طرف هم که این کار را کرده بود با من ارتباط نداشت. با یکی از دوستانم در ارتباط بود. و قصدش هم این بود که مثلاً ما می خواهیم به شما خدمت بکنیم. اون رفیق من آمد طرح کرد، ما گفتیم ایرادی ندارد. ما رساله مان را می نویسیم، می فرستیم. اگر تنها شرطش این رساله را نوشتن است دیگر، خوب ما می کنیم.
 

دانشگاه آزاد به شما مدرک فوق لیسانس داده بود؟  

 دانشگاه آزاد من رفتم تک درس ثبت نام کردم. کی؟ خیلی سال پیش. من سازمان ثبت بودم شاید هم عقب تر بود و ستاد اجرای فرمان امام بودم. زمانی که یا مهندس ضرابی رئیس دانشگاه بود یا آقای باریگاهی.

 آن زمان من رفتم ثبت نام کردیم و رفتیم کلاس. آن موقع اولاً مدرک پایه مطلقاً نمی خواستند. که من آن موقع فوق دیپلم ام را داشتم. دوماً شما می توانستید در مقاطع گوناگون ثبت نام کنید. ما رفتیم ثبت نام کردیم. کارهایمان را می کردیم، کلاس هایمان را هم می رفتیم. ولی کلاس ها را یک خط در میان می رفتیم. برای اینکه من کارهای اجرایی هم داشتم. دفاعیه ام را  هم من دادم، ولی اصلاً نرفتم دنبال اینکه مدرکم را بگیرم. فرضم این بود که بالاخره می گیرم. خوب این مدرک که آنجا هست، مسئله ای ندارد.

 

تا اینکه این داستان پیش آمد. چون روز عاشورا شد، هر کس شروع کرد به پاییدن خودش. من رفتم دیدن آقای جاسبی. گفت: من هیچ کاری نمی توانم بکنم. 2-3 بار هم تلفنی زنگ زد به من عذرخواهی کرد که این ها من را تحت فشار می گذارند و من نمی توانم.

راجع به عضویت هیئت علمی من هم به من زنگ زد، که آقا، هر کاری آن ها کرده اند مفت شصتشان .من خواهش می کنم فردا که داری می روی دفاع کنی، حیثیت دانشگاه آزاد را نبر.

 

گفتم: آقای جاسبی ما بعد از سی سال گدایی شب جمعه را بلدیم. من رفتم آن جا و هیچ چیز راجع به عضویت هیئت علمی ام نگفتم. الان هم هر دانشگاهی از من دعوت بکند می روم برای تدریس، چون صلاحیت علمی اش را دارم.

 از میان استیضاح کنندگان، حقوقی هایشان بیایند با هم یک اختبار کنیم ببینیم سواد کی بیشتر است سواد کی کمتر.

 ظاهراً هم در تمام دنیا هم مرسوم است که آدم ملا را می برند سر کلاس، استاد دانشگاه می کنند.در کل جهان این شکلی است.

لزوماً همه جا این جور نیست که طرف مدرک تحصیلی بالایی نیاز داشته باشد  برای تدریس و همین که دانش کافی داشته باشد، کافی است.

 من هم چند دوره در دانشگاه آزاد لیسانس تدریس کردم، چند دوره هم استاد راهنما و اینها بوده ام.

 

کاری ندارد دانشجوها بودند دیگر. بروند بپرسند، از یک دانشجوی سوسول حرفه ای و یک دانشجوی حزب اللهی. بروند بپرسند که کلاس پرطرفدار دانشگاه کلاس کی بود. کدام کلاس بود که همیشه جمعیت اش بیشتر از دانشجوهای خود کلاس بود.

 

خوب بعد از اینکه این ها مطرح کردند، ما سری اول فرستادیم دنبال همان آقا، گفتند: ایران نیست، آمریکاست. گفتم: آقا جان داستان چیه؟ این حرف ها که می زنند چیست؟ او آمد و گفت: نه این حرف ها بی ربط است و رفت آن جا از وکیل دادگستری انگلستان نامه ای آورد که این در پرتابل ملی انگلستان سابقه اش وجود دارد و این حرف هایی که می زنند نادرست است.

 

درانگلیس به دلیل نوع قانونش ،وکیل های دادگستری خیلی قدرتمندند. یعنی وکلای دادگستری قدرتشان بعضاً بیشتر از قضات ماست.

 

من گزارش را خواندم. انتهای گزارش را دیدم یک کمی مشکوک شدم. دیدم یک حالتی مثل سند برابر ثبت است هست. زنگ زدم به او که؛ آقا اینکه سند برابره ثبت. برو اصل را بیاور.

 آن آقا گفت من رفتم.

  من خودم رفتم. چون مشکوک شدم یک شکایت نوشتم به دادگستری که آقای دادسرای تهران لطفاً بررسی کنید این را. دادسرای تهران هم بررسی کردند.

 

اصلاً واژه ی جعل را که تلاش کردند با استفاده از ابزار رسانه ای جا بیندازند اصلاً وجود خارجی ندارد. نه بنده گفتم جعل است، نه دادسرایی که رسیدگی کرد اعلام کرد که جعل است. دادسرایی که رسیدگی کرد، گفت: جعل به نظر ما محرض نیست، تخلفات آموزشی صورت گرفته که باید رسیدگی بکنیم.

 

در این ماجرا وقتی سوال از وزیر آموزش عالی می کنند، آقای لاریجانی این سوال را که می بیند، خودش می آید یک حکم می دهد به آقای دکتر عباسپور برای رسیدگی به موضوع. من رفتم به آقای لاریجانی گفتم: آقای لاریجانی تو چرا این کار را کردی؟ گفت: این ها دنبال شیطنت بودند، من می خواستم سوار موج بشوم و قضیه را حل کنیم. من به ایشون گفتم: آقای لاریجانی، این کار شما غیر قانونی است. شما با چه مجوز قانونی این حکم را داده اید؟ کدام آیین نامه به شما اجازه داده؟ اشکال ندارد، یک نماینده ای برایش یک سوالی وجود دارد، خوب سوال می کند. وزیر علوم هم می آید این جا پاسخ می دهد. از پاسخ اش قانع نمی شوند، سوال می رود به کمیسیون اصل نود. سوال کننده یا  اقدام شدیدتری علیه وزیر علوم می کند یا اقدام شدیدتری علیه من می کند. به نظرم شما در این ماجرا وارد نمی شدید بهتر بود.

گفت: نه، شما نمی دانید من می خواهم جلوی یک توطئه را بگیرم. گفتم: به هر حال این کار قانونی نیست. حالا جلوی توطئه را می خواهید بگیرید یا هر چیز. تا اینکه خلاصه آقای عباسپور گزارششان را می دهند. ظاهراً در هیئت رئیسه مطرح می شود و هیئت رئیسه می گوید چون هیچ مجوز قانونی برای قرائت این گزارش در جلسه، چه به صورت علنی و چه به صورت غیرعلنی وجود ندارد، با قرائت گزارش مخالفت می کنند. ولی وقتی می روند درون جلسه، آقای لاریجانی می گوید گزارش را قرائت کنید.

 

جلسه را هم اسمش را می گذارند غیرعلنی، غیررسمی در حالیکه علنی بود دیگر، غیرعلنی ایی در کار نبود که گزارش قرائت می شود.

ادامه دارد..


ناگفته های کردان (10)

 به نام خدا

نمایشنامه ی پر سر و صدایی بود ، همان سوژه ی قدیمی آدم و حوا ، یک نفر گندم خورده بود و باید از جایی که داخلش بود بیرون رانده می شد.

آلان چند هزار ساله آدم ها هر چند وقت یکبار نمایشنامه هایی با موضوع اصلی "اخراج و رانده شدن" اجرا می کنند. اینبار یک نفر تو "دنیای سیاسیون" پایتخت کشوری بنام ایران در کره ی زمین، از گندم دنیای خودش خورده بود و باید از آن اخراج می شد.

ولی نمی دانم چرا نویسنده یا گروه نویسندگان این نمایشنامه بر خلاف روال تاریخ نمایشنامه های رانده شدن، به اخراج و رانده شدن آدم گندم خورده بسنده نکرده  و در پایان نمایش او را سنگسار کردند.

 منتهی از اقبال بلند خبرنگار نظام آباد و از آنجایی که نحوه ی اجرای حکم سنگسار بدین شرح است که اگر محکوم مرد باشد باید تا لگن خاصره در خاک دفن شود و سپس به پرتاب سنگ به سمت او بپردازند تا به تدریج تحمل درد موجب مرگ او شود و اگر در این میان محکوم توانست خود را از خاک بیرون کشیده و فرار کند دیگر نیازی به کشتن او نیست(یعنی در واقع اگر به هر دلیلی سنگسار به قصد کشتن، منجر به مرگ فرد محکوم نشد نیازی به تعقیب او و کشتنش نیست و او در امان خداست)، محکوم به سنگسار دنیای سیاسیون این نمایشنامه از سنگسار جان به دربرد و خبرنگار رسانه بخش مردمی "نظام آباد" توانست تا مصاحبه ذیل را در اسفندماه 1387 با او انجام دهد.

نظام آباد شما را دعوت میکند به خواندن همه ی مصاحبه ی مفصل با " علی کردان" مرد نام آشنای همه افراد بالای 2 سال ایرانی.

 


 ادامه از مردی بنام کردان نه :

... در این فاصله آقای لاریجانی با من صحبت می کند که شما یک یادداشت عذرخواهی بنویس، من حل می کنم. من جلسه اول نپذیرفتم. جلسه دوم گفتم باشه بررسی می کنم، چشم. منتها شرط آقای لاریجانی این بود که یادداشت را برای من بنویس. خوب من هم چون این خلاف مروت و امانت بود، هم به آقای لاریجانی گفتم هم به آقای احمدی نژاد گفتم که من مرید رهبری و امین رئیس جمهورم.

 

همین حرف را هم به آقای لاریجانی گفتم. گفتم: آقای لاریجانی وقتی من دارم می آیم وزیر این دولت می شوم. امین این دولت هستم و مطلقاً در امانت در هیچ شرایطی خیانت نخواهم کرد. خوب ما آمدیم نامه مان را نوشتیم ولی به آقای احمدی نژاد نوشتیم. آقای لاریجانی با من تماس گرفت که تو اون نامه را به هر نحوی هست پس بگیر و جمع کن و یک نامه ای به من بنویس تا من حلش کنم.

 

حتی حرفش این بود که 3-4 روز تعطیلات است.در این فاصله از قرائت آن گزارش می گذرد و سپس نامه شما می آید، من آن را می خوانم و توضیح می دهم و تمام می شود و می رود. من اگر خیلی عاشق وزارت کشور بودم این آسان ترین راه بود. من اگر یک آدمی بودم که وزیر بودن برای من خیلی محل اعتبار بود، این راه خیلی راه آسانی بود. برای اینکه آقای رئیس مجلس، شب که متوجه می شود من آن نامه را نوشتم، زنگ می زند به من که شما آن نامه را جمع کن و یک نامه به من بنویس، این 3-4 روز هم که تعطیل است. یکشنبه که مجلس راه افتاد من نامه شما را می خوانم حتی با هم حرف زدیم گفت: یک جوری واژه عذرخواهی را داخلش بیار هر جور که می خواهی، رقیق، غلیظ، ...... من قضیه را حلش می کنم.

 

اما برای من وزارت کمتر از اصول و مبانی فکریم ارزش داشت. آقای لاریجانی خودش می داند، که من سر اعتقاداتم با هیچ چیزی معامله نمی کنم. ایشون بهتر از همه می داند.

 

بعد که بحث استیضاح مطرح شد، چند نفری که امضا می کنند می آیند پیش یکی از آقایان که امضا بکند، اون آقا برمی گردد اشاره می کند به آقای رئیس مجلس، می گوید: ببین، ما را وارد این بازی نکن. او اگر موافقه من امضا می کنم، اگر موافق نیست، امضا نمی کنم.

 اون کسی که نامه را آورده بوده می رود بالا با آقای لاریجانی صحبت می کند و می آید پایین بهش می گوید او موافق است و امضا می کند.

 

در این فاصله که ما با آقای لاریجانی ملاقات می کردیم ایشون می گفت: شما که می دانی، این آقای مطهری خودش است. حرف گوش نمی کند و استیضاح را پس نمی گیرند و حالا من تلاش می کنم و فلان ....ولی حالا که شما که اون عذرخواهی را ندادید، من ترجیح ام این است که شما استعفا کنید. من گفتم: نه! برای چه استعفا کنم؟

 

 اینکه می گفتند شما در این مرحله تصمیم به استعفا داشتید و آقای احمدی نژاد مانع شدند صحت داشت؟

مطلقاً چنین چیزی صحت ندارد که بنده بخواهم استعفا بدهم و آقای احمدی نژاد مانع من شده باشند. برعکسش هم نبود.

 

من به وسیله مجلس استیضاح نشدم، چون مجلس برایش روشن بود که نمی تواند من را استیضاح کند. در نتیجه برای رضای خدا! یک مسلمان را لجن مال کردند در افکار عمومی تا شرایط استیضاح در مجلس فراهم بشود!

 

مجلس در همین ایام به خاطر آن ماجرای 100 میلیون تومان که پیش آمد به شدت تحت فشار  افکار عمومی قرار داشت. یک اختلافی هم با آقای احمدی نژاد پیدا کرده بودند که در آن اختلاف قدرت برخورد با آقای احمدی نژاد را نداشتند.

 

که بیش از 100-150 نفر از نماینده ها به من گفتند شما خودت را به این تیغ نده. سر این موضع چون نشد که این ها با آقای احمدی نژاد برخورد کنند می خواهند یک نفر را بزنند دیگر!

 

اون موضوع 100 میلیون تومان خودشان هم خیلی تحت فشارشان گذاشته بود. بعضی از نماینده ها می گفتند ما دیگر حوزه انتخابیه نمی توانیم برویم. هر جا می رویم یکی می گوید یک مبلغی به ما بده، ما 500 هزار تومان نداریم خرج جهیزیه دخترمان کنیم شما 100 میلیون تومان گرفتی.

 

چون یک فرمولی هم برای پس دادنش طراحی کرده بودند که مشخص شده بود که این ها اگر بخواهند این قسط ها را بپردازند ماهی 29 هزار تومان برایشان باقی می ماند. با 29 هزار تومان نمی دانم آدم سبزی بخورد در تهران می تواند زندگی بکند یا نه! نماینده هم نباشد. این توجیه هم جواب نداده بود.

 

و شروع کردند برای فرار، از تمام ظرفیت های رسانه ای استفاده نامشروع کردن و قصه 5 میلیون را راه انداختند که من اشهدبالله نمی دانستم چی هست. جالب این جاست که 150 تا از این نماینده ها قبلاً این 5 میلیونی را که گرفتند هیچ ربطی به این ماجرا نداشت، الان هم اسامی شان موجود است.

 

نماینده شهرضا بعد از اینکه می رود این ماجرا را برای آقای رئیس مجلس تعریف می کند؛ متداول مجالس این است که رئیس مجلس می گوید: خیلی خوب اجازه بدهید من بررسی می کنم، به ایشون می گوید: برو تذکر بده! برخلاف رویه تمام مجالس! یک چنین چیزهایی حتی اگر در مجلس ششم پیش می آمد، آقای کروبی مدیریت اش می کرد مهارش می کرد. با همه فشاری که روی آقای کروبی بود. تا یک تدبیری بی انديشد. تا این آقا می رود بهش می گوید: می گوید برو و تذکر بده، که من اصلاً نمی دانم داستان چی بوده! و با میزان فحاشی و خبرهایی که علیه من تولید کردند، الان من می توانم اعلام بکنم من از شهید بهشتی مظلوم ترم. دلیل اش این است که شهید بهشتی از طریق رقبایش فحش می خورد و به اندازه من هم فحش نخورد، فحش های شهید بهشتی موجود است.

 

من به لحاظ شخصيتي اصلا خودم را با شهيد بهشتي مقايسه نمي كنم ، اصلا انگشت كوچك شهيد بهشتي هم نيستم. ولي در مقام مقايسه مظلوميت من حتما مظلوم ترم . براي اينكه شهيد بهشتي را بني صدر ، ياران بني صدر و بعضي از روحانيون كه آن موقع بني صدر را صالح مي دانستند مي كوبيدند و منافقين و گروهك هاي سياسي.اما بنده را دوستان بسيار نزديك ام و آقاي لاريجاني كه يكي از فشارهايي كه روي آقاي احمدي نژاد بود اين بود كه مي گفتند كلاه سرت رفت ، لاريجاني موفق شد وزير كشور خودش را بهت قالب كند.

 

پس اينقدر رابطه من با آقاي لاريجاني رابطه يكي بود كه اين حرف جا مي افتاد در جامعه. يعني وقتي گفته مي شد جا مي افتاد.

 

وقتي آراي من را  خواندند آقاي لاريجاني يك نفسي كشيد گفت خدارا شكر.

 

من واقعا هم اعتماد مجلس را تشكر مي كنم ، هم اين راي مجلس رو ازش ناراحت نيستم . ولي آنچيزي كه من رو آزرده كرد دو سه تا مسئله بود.يكي اين كه مجلسي كه ادعاي اصولگرايي مي كرد به من اجازه نمي داد عليه آمريكا حرف بزنم ، تذكر مي دادند.

مشروح مذاكرات هست ديگر. مجلسي كه چند روز بعد مراسم شهيد مدرس را برگزار مي كرد به من اجازه نميداد عليه اسرائيل حرف بزنم. تذكر مي دادند. عليه ضد انقلاب داخل به من اجازه ندادند حرف بزنم. تذكر مي دادند. اين كه من تلاش مي كردم در صفوف حزب اللهي ها اختلاف نظر به وجود نيايد به من تذكر مي دادند. اين كه من تلاش كردم نطقم به گونه اي باشد كه هيچ گونه آسيبي به هيچ جاي كشور وارد نشود به من تذكر مي دادند.

 

تذكر پشت تذكر كه از بحث خارج شديد. و بدتر از اين اين كه تذكر دهنده اش روحاني بود! اين ديگر براي من خيلي عجيب بود كه روحاني به من تذكر مي داد كه اين چرا دارد عليه آمريكا حرف مي زند!

 

چرا مي گويد ما مشترك ايم . من وزير هم نباشم اجازه نمي دهم اختلافي رخ بدهد.

 

براي اينكه ماقبلش جلسه اي با من گذاشتند دوستان كه فلاني اگر تو استعفا ندهي يك شكافي بين حزب اللهي هاي كشور ايجاد مي شود كه من اون جا هم گفتم خوب اگر من استعفا بدهم، مظلوميت من را كه جبران مي كند ؟ گفتند حالا ما راجع به مظلوميت حرف نمي زنيم.گفتم اين همه جنايت عليه من شده

 

خوب آقايان كارخودشان را انجام دادند و خداوند توفيق داد من به حج مشرف شدم و همه آقایان را عفو كردم ، همه را به جز دو آخوند كه بنا دارم عليه آن ها در دادگاه ويژه روحانيت شكايت كنم .آقاي فاكر و آقاي اكرمي. چون من سعي كردم تقريبا تمام رساله هاي صد ، صدو پنجاه سال اخير را ببينم كه آيا جوازي درونش هست كه من اين ها را هم عفو بكنم قبل از حج كه چنين جوازي وجود نداشت.

 فهميدم اين ها احتمالا ديني اختراعي دارند ، با دين اختراعي خودشان عمل مي كنند.

 در نتيجه تمام نمايندگاني كه عليه من هر كاري كرند همه را عفو كردم اما اين دو نفر را من عفو نكردم.

 البته من سهم خودم را بخشيدم اگر حق الناس هم شده، خدا مي خواهد مجازات کند من نمی دانم، من سهم خودم را بخشیدم.

 

آقای احمدی نژاد در تمام مراحل پشتیبان من بود و از من حمایت کرد.

 

آقای احمدی نژاد روز استیضاح هم به مجلس نیامد چون نقد حقوقی داشت به جلسه و این انتقاد نابه جا هم نبود. اما من به عنوان وزیر کشور  نمی خواستم یک رسم بدی را جا بیندازم.

 

اما چیزهایی که مطرح شده بود همان چیزهایی بود که در روز رای اعتماد هم مطرح شده بود و چیز جدیدی نبود. آقای ذاکانی همه اینها را همان روز اول طرح کرده بود و من دفاع کرده بودم و مجلس به من رای داده بود.

 

باید اینها یکی به دولت می زدند. باور خودشان هم این بود که اگر فلانی در وزارت کشور کار بکند، زمینه کار کردن اش خودش 15 میلیون رای ساز است نه اینکه تقلب می کند، نه اینکه تخلف می کند. نوع سلوک و رفتارش طوری است که چون وزارت کشور هم یک جای بزرگی است، ایشون چون کارهای بزرگی انجام می دهد. خود این کارها برای دولت محبوبیت ایجاد می کند.

 

خداوند به من یک استعداد مدیریتی، عنایت کرده، توانایی رمزگشایی پرسنل ام را در هر دستگاهی بروم دارم. انسان ها مثل همین سیستم کامپیوتراند. مثل همین سیستم های دیجیتالی اند، یک کد دارند.

 

از نظر من 99% کارمندها می توانند کار کنند و یک درصد چتر بازند. کافیست که شما این ها را شناسایی بکنید با این ها کار بکنید. من رفتم وزارت کشور، به همکاران وزارت کشور احترام کردم. همین، همکاران وزارت کشور احساس کردند که یک وزیری آمده که اون ها را رفیق خودشان می داند.

 

من به کارکنان وزارت کشور گفتم من نوکر شماهستم. و واقعاً در هر دستگاهی بروم، در آن نوکری می کنم برای نیروهایم. برای اینکه اگر تو می خوای در اتاق های در بسته، از تهران تا چابهار برای تو کار بکنند اول باید تو را قبول داشته باشند.

 

اول باید احساس بکنند شما در عزاشان و عروسی شان و هر چه باهاشان هستی حرف های حسابشان را درک می کنی. تا در آن اتاق در بسته کارش را بکند. والا می نشیند جوک می گوید. می نشیند توطئه می کند و می نشیند فلان می کند.

 

خوب یکی از دوستان من آمده بود وزارت کشور من را ببیند. آمد باغبان پایین داشت گل می چید. آمد بهش گفت: که می خواهم بروم وزیر کشور را ببینم کجا بروم؟ گفت: جناب آقای کردان رو می گویی؟ گفت: بله آقای کردان. گفت: نه جناب آقای کردان. گفت: یعنی چی؟ خوبه این 2-3 ماه بیشتر نیست آمده. گفت: ببین، آقای کردان 3 ماه آمد تقریباً ماهی 100 هزار تومان هم به ما بیشتر داد. این 300 هزار تومان هیچ تاثیری در زندگی من ندارد ولی من که دارم این جا الان کار می کنم. می دانم آقای کردان قدر من را می داند و به کار من اشراف دارد.

 

بعد آمد بالا پیش من گفت: تو چکار کردی؟ گفتم: هیچ! همان کاری که در دستگاه های دیگر می کردم. بعد دست من را گرفت رفتیم دم پنجره، گفت: اون پیرمرده رو می بینی داره گل می چینه؟ گفتم: آره، گفت: این حرفا رو اون به من زد.

 

وزارت کشور مرکز گروه های گوناگون است دیگر، بعد هم کسانی که در ستاد هستند حداقل اش این است که یک دوره فرمانداری کرده اند. در دوران گوناگون، خوب من سعی کردم از ظرفیت همه این ها استفاده کنم. و همه این ها فعال شدند. آقای خانجانی مدیر کل روابط عمومی در زمان آقای موسوی لاری بود. اما پس از آنکه من کاری را به او ارجاع دادم. آمد و گفت: فلانی این دو تا کار که من برای تو کردم درطول دوره وزارت آقای موسوی لاری برایش نکردم. کارهای خوبی هم البته کرد. یک بحث راجع به فلسطین بود، صدایش کردم گفتم: ببین، تو لیبرالی ولی برای این گزارش از موضع یک حزب اللهی اسنادش را تهیه می کنی و  می آوری. و واقعاً رفت 45 روز زحمت کشید. و گزارش را که آورد دیدم که از موضع حزب اللهی سوپراستار تهیه کرده بود.

 

یکی هم که بحث نشاط ملی بود.

 

خوب می توانستیم در این ها انگیزه ایجاد کنم که این ها بتوانند بیایند کار بکنند. از تمام ظرفیت های موجود وزارت کشور در جای خودش استفاده کردم. بعد چون برنامه داشتم، مدام برنامه تعریف می کردم. یعنی طرف از حالت بطالت و بیهودگی و خستگی و  این که برایش کار تعریف نمی شود خارج می شد.

 

برای تمام بخش ها من برنامه تولید کردم.

 

خوب طبیعی است، انسان عاقل منصف در یک چنین شرایطی که مسئول اصلی اش نسبت به او ابراز علاقه می کند کار خواهد کرد.

 

روز تودیع من تعداد زیادی از کارکنان وزارت کشور به من ظهر زنگ زدند که اگر شما در تودیع نمی آیی ما اصلاً نمی آییم. گفتم: این حرفا چیه؟ آقای رئیس جمهور می خواهند بیایند. حتماً من هم میایم. و من مطمئن بودم اگر من نروم 100 نفر بیشتر شرکت نمی کنند.

  

به هر حال ما احتمالا گندم هم خورديم از بهشت رانده شديم ديگر، وقتي كه نامه را به آقاي رئيس جمهور نوشتيم، به آقاي رئيس مجلس ننوشتيم. اين يك نوع گندم خوردن بود ديگر، از بهشت رانده شديم .

 

آقاي لاریجانی به معاونين من گفت با تمام تلاشي كه من كردم که ايشان راي نياورد،اگر روز استيضاح باز ببينم كه ايشان شرايطي پيش بیاورد كه راي بياورد، خودم عليه‌اش نطق مي‌كنم. اين رو به معاونين من گفت.

 

معاونين من رفتند ديدنش، باهاش صحبت بكنند، ايشان اصرارش اين بود كه  بایداستعفا بده.

 

براي استعفا خيلي تلاش كرد، جلسات گوناگوني گذاشت. حتي يك برادر بسيار اهل عرفان متديني كه هم رفيق من است هم رفيق آقاي لاريجاني، يك شب ساعت 12 كه ما سمينار استانداران داشتيم، آقاي گرانمايه نماينده كاشان به من زنگ زد كه ما الان خدمت فلاني هستيم. مي‌خواهيم بياييم خدمت شما. من آن آدم را خيلي دوست دارم. گفتم كه راستش من همين الان كه ساعت 12 است آمدم خانه. مي‌خواهم بروم يك دوش بگيرم، بخوابم. صبح هم كه مي‌خواهم براي استانداران صحبت بكنم، نمي‌توانم خزعبلات بگويم كه. صبح بايد بلند شوم بعد از نماز يك چيزي تهيه بكنم كه با استانداران حرف مي‌زنم، يك توشه‌اي باشد براي استان خودش ببرد. ولي تا 12:30 اگر بياييد، من مي‌توانم در خدمتتان باشم. تصور من اين است كه پيش آقاي لاريجاني بودند. نمي‌دانم تصور من اين است.

 

اين آقا فرد اهل عرفاني است و هم من و هم آقاي لاريجاني خيلي دوستشان داريم. ايشان آمدند اينجا يك مقدمه‌اي چيد و تا ساعت 3:20 طول كشيد و و در آخر گفتند: با حرف‌هايي كه آقاي لاريجاني به من زد و حرف‌هايي كه تو به من مي‌زني، من نمي‌توانم تصميم بگيرم. بايد يك جلسه بين شما دو تا من بذارم، حضوري حرف‌هايتان را بزنيد. ديگر آن جلسه برگزار نشد.

آقاي رئيس جمهور كه آن موضع را گرفت، من هم از دولت خواهش كردم و اعلام كردم دولت حق ندارد بيايد مجلس. براي اينكه يك رفتار بسيار زشتي مجلس انجام داده بود. آن رفتار زشت‌اش اين بود كه 48 ساعت قبل هر كس كه احساس مي‌كردند به نوعي به من وابستگي دارد، ورودش را به مجلس قطع كردند. از آن طرف هم گفتند معاونين پارلماني دستگاه‌ها بايد بروند بالا در تماشاچي‌ها بنشينند. خوب اين خيلي كار زشتي بود، من هم به اين دليل گفتم كه هيچ كس از دولت نبايد بيايد. آقاي رئيس جمهور هم گفتند اين پيشنهاد قطعي شماست؟ فكر نمي‌كنيد مي‌گويند دولت رهايش كرده؟ گفتم نه! من در شرايطي‌ام كه ديگر هرچه مي‌خواهند بگويند، بگويند. خلاصه ما خودمان تك بلند شديم رفتيم.

 

اين آقایان عزيز مجلس شوراي اسلامي، بعضي‌هايشان 20 سال با من ارتباط داشتند. بعضي‌هايشان 25 سال، بعضي‌ها 30 سال، بعضي‌هايشان چگونگي شكل‌گيريشان، چگونگي نمايندگي‌شان، مشكلاتي كه وجود داشت با من مراوده داشتند.

 

ما وارد مجلس كه شديم يك فضاي رعبي در مجلس درست كردند كه فقط سه، چهار نفر بلند شدند آمدند استقبال من.

 

آقاي لاريجاني هم در طول اين مدت كه من پايين نشسته بودم،  اصلا من را نگاه نمي‌كرد. حالا نگاه نمي‌كرد، به دليل اين سابقه رفاقت و حجم عظيم دوستي كه بين من و او بود، مثلا شرم داشت. يا اينكه واقعا آن لحظه حرص كه درش بود، مانع مي‌شد. من نمي‌دانم چه بود، اما به هر حال ما را نگاه نمي‌كرد.

 

من هم دو تا نطق با خودم برده بودم. يك نطق حاكي از 120 پرونده با مستندات قوي عليه نمايندگان مجلس، يك نطق ديگر هم برديم كه يك نطق بود با احترامات فاعقه، با رعايت حقوق كل جمهوري اسلامي.صبح هم كه من داشتم مي‌رفتم سمت مجلس، نماز صبح را كه خواندم، خيلي با خدا حرف زدم كه خدايا تو به كمك كن كه من از زبانم چيزي جاري نشود كه تو راضي نباشي و جمهوري اسلامي آسيب ببيند. خيلي با خدا كلنجار رفتم. دوستانه. من با خدا خيلي دوستانه گپ مي‌زنم.

 

خوب ما داشتيم مي‌رفتيم سمت مجلس يك رفيقي به من پيامك داد كه اگر شما اين ذكرها را بگويي بروي مجلس، رأي مي‌آوري.

 

من چون اصلا براي رأي‌گرفتن نمي‌رفتم، به شدت از اين پيامك آشفته شدم و موبايلم را خاموش كردم.

 

رفتم در مجلس نشستم و نيم ساعت اول، واقعا يك كسي انگار در گوش من مي‌خواند كه تو آن عهدي كه با خدا بستي، بيا اين انحرافات را بگوها. اين انحرافات را بگو جمهوري اسلامي درست مي‌شود. من هرچقدر فكر مي‌كردم، اين با عقلم تطبيق نمي‌كرد. فكر مي‌كردم مي‌گفتم خوب، ما الان اينجا 120 تا پرونده را مطرح بكنيم. طبق قانون اساسي مجلس شوراي اسلامي قابل منحل‌شدن نيست. يك مجلسي باقي ماند، بدون هيچ‌گونه قدرت و يال و كوپال. مشروعيت نظام كاهش پيدا مي‌كند و من يكي از اشخاص موثر رده‌هاي يك تا 20 بودم در زمان اصلاحات كه تلاش كردم حزب‌الهي‌ها قدرت بگيرند. حرف‌هايي كه من اينجا بزنم، ديگر اصلا لازم نيست. دوستان اصلاحات تلاش بكنند براي رأي‌آوردن. با استناد به حرف‌هاي من، نه تبليغات مي‌خواهد، نه شعار، هيچ نمي‌خواهند، فقط همين حرف‌هاي من را در جامعه شروع كنند به پخش‌كردن و توضيح‌دادن، من دوباره عاملي مي‌شوم كه كليه قدرت را با دست خودم تقديم مي‌كنم به همون‌هايي كه 8 يا 10 سال و يا به نوعي 30 سال من با جريان انحراف مقابله كردم.

 

در نتيجه همان جا من توسل كردم به بي‌بي فاطمه زهرا(س). بعد احساس كردم همين كه من فكر مي‌كنم درست است.

 

شايد يك سوال اين باشد چرا شما شهادتين را جاري كرديد؟ من ديدم فقط به مسلماني من شبهه وارد نكردند. همين يك فقره مانده. به بقيه هرچه كه مي‌شود به يك انسان گفت، گفتند.

 

من هم چون تقريبا تا دوران كريم‌خان زند شجره خودمان را دارم كه جد ما يك روحاني بزرگي بوده كه با كريم‌خان زند درگير شد و تبعيد شده بود. حداقل مي‌دانستيم تا 250-200 سال پيش اين را داريم.

 

آمدم اول شهادتين جاري كنم بگويم آقا به خدا من مسلمانم، به خدا من مبارزه كردم، به خدا من ضدانحراف بودم، به خدا من از روز اول با امام بودم، با آقا بودم،‌ با انقلاب بودم. من آدم سالمي هستم. ما آدم اصل و نصب‌دار درستي هستيم، خانواده ما آدم‌هاي درستي هستند، انحراف سياسي نداريم، انحراف اقتصادي نداريم، انحراف اخلاقي نداريم، انحراف اجتماعي نداريم، دنبال مال مردم نبوديم. اگر چهار روز حقوق ما قطع بشود، زندگي ما نمي‌گذرد. ]...[

 

البته اينها را همه آقاي لاريجاني خيلي خوب مي‌داند. خوب الان هم اينكه من را از وزارت كشور حذف كرد. اصلا نگران نيستم. مجلس به من رأي نداد. اين را من مانعي نمي‌دانم. آن چيزي كه عرض كردم خيلي ناراحت بودم، اين بود كه به من تذكر مي‌دهند كه عليه آمريكا حرف نزن، در مورد وحدت حرف نزن، عليه اسرائيل حرف نزن...

 

خوب بعد از استيضاح هم كه ديگر بعضي از نمايندگان آمدند براي ديدن من، بعضي‌ها زنگ زدند براي عذرخواهي.

 

آقاي دكتر لاريجاني هم تقريبا سه، چهار نفر را فرستاده كه بيا يك جلسه‌اي با هم بگذاريم و جالب اينجا بود كه پيشنهاد جلسه را ايشان مي‌داد، بعد مي‌گفت جاي سوم. ما به آنهايي كه مي‌آمدند اينجا پيشنهاد را مطرح كنند، مي‌گفتم، مگر من انگيزه‌آي براي جلسه دارم كه شما مي‌گوييد جاي سوم؛ جاي سوم،زماني مي‌گويند كه مثلا دوطرف انگيزه داشته باشند براي نشست. بعد مي‌گويند خيلي خوب. يك جاي سومي بنشينم كه نه خانه من باشد، نه خانه تو.

 

هم ايشان پيشنهاد جلسه مي‌دادند، هم پيشنهاد مي‌دادند جاي سوم باشد. كه ما عرض كرديم نه! خواستن تشريف بياورند منزل ما، قدمشان روي چشم ما. مخصوصا بعد از حج عرض كردم من رفتم كه زائر خانه خدام. خواست تشريف بياورد قدمش روي چشم. ولي من هيچ انگيزه‌اي ندارم براي تشكيل جلسه. براي اينكه براي من مثل روز روشن است كه من از طريق مجلس شوراي اسلامي استيضاح نشدم. من استيضاح شخص آقاي لاريجاني شدم و رعبي كه ايشان در مجلس ايجاد كرد. حالا (البته من بخشيدم، خدا مي‌بخشد يا نه من نمي‌دانم) براي اينكه من خدماتي كه براي ارتقاي آقاي لاريجاني در تمام مراحل، چه در زماني كه در صدا و سيما بود، چه آن فاصله‌اي كه از صدا و سيما رفته بود بيرون و نزديك‌ترين دوستانش بهش پشت كرده بودند، چه ايامي كه آمد كانديدا شد.

نمونه بارزش يكي از دوستاني كه روزنامه‌اش را آورده بود در انتخابات براي آقاي لاريجاني، من يك اشاره كرده بودم بهش كه اگر كمك كني، خوب است.او زنگ مي‌زند به آقاي وعيدي كه معاون آقاي لاريجاني بود كه الان هم با آقاي پورمحمدي كار مي‌كند. (چون بعضي‌ از تيترها را آقاي وعيدي بهش مي‌گفت كه فلان تيتر را بزن.) به آقاي وعيدي مي‌گويد كه چرا آقاي لاريجاني اين كار را كرد؟ و اعلام مي‌:ند من 600 ميليون تومان آنجا متضرر شدم، فقط به خاطر يك كلمه حرف آقاي كردان كه گفته بود از ايشان حمايت كن.

 

آقاي وعيدي گفته بود كه خوب لاريجاني رئيس‌ات بود. گفته بودند من اصلا كاري به آقاي لاريجاني نداشتم. من اصلا لاريجاني نمي‌شناختم. من عملكرد آقاي كردان را مي‌ديدم كه بچه خوب الهي‌هاي دبش را حمايت مي‌كند. مريدش بودم گفت. من آمدم 600 ميليون تومان خرج كردم. من سهم خودم را از ايشان نمي‌گذرم. آن گفته بود مثل اينكه آقاي كردان به شما خيلي رسيد. گفت نه‌خير، اتفاقا هيچ به من نرسيد. فقط صفا و لوطي‌گري او در حمايت از حزب‌الهي‌ها و كارهاي دفاع از انقلاب و ايستادگي‌اش در مقابل جريان برانداز من را مريد ساخته بود. الان هم ايشان بيايد به من بگويد، حاضرم با روزنامه‌ام و امكانات‌ام اين بار يك ميليارد بگذارم براي هر جايي كه بگويد من كار كنم.

 

در اين فاصله كه از دبيرخانه شوراي امنيت باز آمدند بيرون، باز دچار مشكلات بودند، من هرچه بضاعت داشتم به ايشان كمك كردم. براي انتخابات قم. بعد براي رياست مجلس. من هرچه بضاعت داشتم به ايشان كمك كردم. اين را من از قول آقاي بوربور نقل مي‌كنم و درست و غلط‌اش به پاي آقاي بوربور. آقاي بوربور مي‌رود با آقاي حداد صحبت مي‌كند كه شما چرا اينقدر عليه آقاي كردان كار مي‌كنيد؟ آقاي حداد مي‌گويد آقاي لاريجاني قدرت نداشت از آن بالا من را بكشد پايين، آقاي كردان بود كه من را كشيد پايين. شما حالا مي‌خواهي اين موضع‌گيري را عليه آقاي كردان نكنیم؟

 

اين حرفي بود كه آقاي بوربور كه معاون من بود از قول آقاي حداد به من زد. يعني به من گفت من بروم با آقاي حداد صحبت كنم، با حداد رفيقيم، بلكه حداد را متقاعد كنم. بعد آمد گفت آقاي حداد گفته آقاي لاريجاني اين قدرت را نداشت كه من را از آن بالا بكشد پايين. اين طراحي‌هاي آقاي كردان بود كه من را كشيد پايين.

 

منظورش كمك‌هاي فكري بود كه من مي‌دادم. همين كه كمك كنيم، تصميم بگيرد كه تهران نيايد. گفتيم شما تهران بيايي، سوراخ سوراخ‌ات مي‌كنند و قبول كرد.

 

براي اينكه همین تو هنوز نرفته قم، با همین  دعوت مراجع صد هزار تا رأي قطعي آنجا داري. بعد هم چرا هميشه مراجع بايد از ما حمايت كنند. يك بار هم ما حرف مراجع را گوش كنيم. بلندشو برو اطاعت كن از حرف مراجع. خوب نفس رفتن‌اش به قم خيلي من نقش داشتيم كه ايشان برود قم و تهران نيايد كه سبب نشود كه سوراخ سوراخ شود.

 

من صدا و سيما با مدرك فوق ديپلم حقوق گرفتم. پست ما اور كادر بود. آنجا به پست حقوق مي‌دهند، نه به مدرك تحصيلي.

 

چيزي كه اين ماجرا براي من داشت و بسيار ارزشمند بود، رابطه من را با خداي من تصحيح كرد. يعني اگر يك ته‌ آلودگي‌هايي از شرك در وجود من بود، به لحاظ ارتباطات تشكيلاتي و كارهاي پشت صحنه. همون كه آقاي دكتر احمدي‌نژاد برگشت در مصاحبه گفت  كه چه شده است كه ايشان كه در سري‌ترين جلسات شما كه تعداد افراد آن سه، چهار، پنج نفر بود. جزو نفرات اصلي و تيم اصلي شما براي اداره سيستم‌تان بود، امروز اين‌طور شده است. اين را توضيح بدهيد.

 

شايد يك شرك خفي در من وجود داشت، به دليل اينكه من، مثلا بخشي از اتاق فكر يك جريان فكري در كشور بودم. اين حضور من در اين اتاق فكر و اموراتي كه طراحي مي‌كرديم، بعد منجر به نتيجه مي‌شد. شايد براي من كبر مي‌آورد و اين شرك بود. اين ماجرا سبب شد كه من، احساس كنم كه هيچي نيستم. يك بنده ساده خدام و همه اراده دست اوست.

 

نكته دوم، نگاه حزبي و تشكيلاتي خيلي به من قالب بود. يعني اگر تصميمي را تشكيلات مي‌گرفت، منظور همين تشكيلات رسمي كشور است كه يك عده اسمش را گذاشتند، راست، ولو اينكه من با آن تصميم مخالف بودم، مي‌رفتم به‌عنوان مدافع تلاش مي‌كردم كه آن تصميم در كشور جا بيفتد.

 

اين ماجرا سبب شد كه احساس كنم كه آن حزبي كه خدا گفت حزب‌ا... بايد به آن پيوست..

 

 حمایت شما از آقای لاریجانی در انتخابات 84 هم از همین تصمیمات حزبی بود؟

نه من واقعا برداشتم اين بود كه توانايي آقاي لاريجاني بيشتر از آقاي احمدي‌نژاد بود. نقص من در اين بود كه براي اينكه من و آقاي احمدي‌نژاد مستقيم با هم كار نكرده بوديم. ولي با آقاي لاريجاني مستقيم كار كرده بوديم و برداشتم اين بود كه آقاي لاريجاني قدرت اداره كشور را دارد.

 

در نتيجه من به سمت آقاي لاريجاني رفتم. نه اينكه براي آقاي احمدي‌نژاد صلاحيت رياست جمهوري قائل نبودم. حتي در نوع شعارها، در نوع تبليغات مثلا در ستاد آقاي لاريجاني يك بحث مطرح شد كه ايشان راجع به شيرين عبادي يك چيزي بگويد، من به شدت مخالفت كردم که آخرش هم به حرف من گوش داده نشد.

 

اما من تا همين جايي كه براي شما تعريف كردم را مي‌گويم و بيش از اين هم چيزي نمي‌گويم و آن 120 پرونده را هم با خودم به قيامت خواهم برد. فحش‌هاي آنها را هم با جان و دل نوش جان كردم. خودم و خانواده‌ام هم تحمل كرديم.

 

نه پدرم وزير بود. من يك روستازاده ساده معمولي بودم. خدا رحمت كند حضرت امام را كه باني يك انقلاب بزرگ بود، روستازادگان را آورد شهر.

 

ولی دلم مي‌سوزد كه براي امثال ما جمهوري اسلامي ميلياردها تومان خرج كرد. تا ماها تبديل شديم به يك مديري كه حداقل در جمهوري اسلامي هر فحشی به من دادند، اما همه گفتند كه مدير قویي است.چه اردوگاه چپ، چه اردوگاه راست، چه ميانه، چه ضدانقلاب، چه...

نمونه بارزش همين است كه در تمام دستگاه‌هايي كه من خدمت كردم، از دستگاهي كه 29 سال پيش خدمت كردم، تا دستگاهي كه سه ماه پيش خدمت كردم، ببينيد كه من در آن دستگاه‌ها تحول ايجاد كردم يا نه؟ و اينكه ببينيد كاركنان آن دستگاه‌ها آمادگي دارند كه همين الان براي من از مال و جانشان مايه بگذارند يا نه!

 

در همين زمانی كه من از وزارت كشور آمدم، بيش از 50-40 نفر آمدند پيشنهاد دفاتر زيادي را به من دادند. در جاهاي مختلف تهران يكي، دو، سه نفر هم آمدند التماس كردند كه سند بزنيم به اسم تو.

 

بعضي‌ها آمدند گفتند دفتر كار را مي‌دهيم، كارمند و كارشناس مي‌گذاريم تا 10 سال پول مي‌دهيم، تو بنشين آنجا كارهاي فكري و فرهنگي بكن، چون ما مي‌دانيم الان جايي نداري. خيلي‌ها آمدند پيشنهادهاي ديگري دادند، ما گفتيم نه آقا قربان شكلت! ما هنوز بلد نيستيم اين تيپ كارها را.

 

اينهايي كه آمدند گفتند كساني هستند كه حساب سال دارند، متشرع هستند، آدم‌‌هاي قالتاق و لاابالي نيستند.

 

بعد هم من ديگر در جايگاهي نبودم كه مثلا بخواهند از قدرت من استفاده كنند.

 

بيش از 40 مورد ساختمان‌هاي يك تا پنج و شش طبقه، دفاتر 400 تا 600 متري لوكس دو، سه ميليارد توماني. آمدند اينجا پيشنهاد كردند، امكانات پيشنهاد كردند، كار پيشنهاد كردند. ما گفتيم دست شما درد نكند، ما اصلا ترجيح مي‌دهيم مثل آن كولي كه رفته بود زن پادشاه شده بود و عادت گدايي اش را ترک نکرده بود. اين هرشب یک چیزی را برمي‌داشت، از این ور طاقچه  مي‌گذاشت آن ور طاقچه و مي‌گفت طاق سلام طاقچه سلام خاله‌جان خيرم بده. شاه آمد گفت كه آخه فلان فلان شده اين چه كاري است كه مي‌كني؟ گفت ببين درست است كه تو پادشاهي و من زن توام، اما ما ذاتا گدايیم. باید گداییم رو انجام بدم. ما هم كارمنديم، بيشتر از آن حقوق كارمندي نمي‌توانيم بسازيم.

 

البته دوستاني كه آمده بودند، واقعا از سرصدق بود و من از همه تشكر كردم. يعني شايد چهار، پنج، شش روز آخرافراد زیادی آمدند كه واقعا عصبي و به هم ريخته بودند بودند و من آرامشان مي‌كردم.

 

من با تك تك اين ها صحبت كردم كه به اين ها آرامش بدهم و بگويم حالا اتفاقي نيفتاد كه ، موضوعي پيش نيامده كه . احساس مي كنم بزرگ ترين ظلم تاريخ پس از انقلاب نسبت به يك مسلمان كه هر چه در توان داشت در راه انقلاب گذاشت و از سال 56 شروع كرد به مبارزه با جرياناتي كه با جمهوري در حال فاصله گرفتن بود شد كه تا امروز هم همين شرايط را دارد. در مجلس هم گفتم . جمهوري اسلامي اگر اراده كند كه من جايي را بروم جارو بكشم ، مي روم و آن جارو را مي كشم و آن جارو را براي خودم افتخار مي دانم. دفاع از جمهوري اسلامي براي من بسيار ارزشمند است.

 

جالب است بعضي ها هم در اين شرايط طمع كرده بودند و فكر مي كردند حالا چه اتفاقي افتاده . مثلا يكي از جريانات سياسي به من زنگ زد  خيلي اظهار محبت ، فلان ، پيشنهاد پول ... گفتم تشكر مي كنم ، خيلي ممنون.

 

يكي ديگر زنگ زد در كه ما يك لجه اي داريم ، شخصيت هاي مهمي شركت مي كنند ، اگر مي شود شما هم تشريف بياوريد. من تشكر كردم. از شش ؛ هفت جا كه با دولت ضديت دارند پيشنهاد كار به من دادند كه بياييد اين جا مشغول بشويد ما در خدمت شما باشيم كه من باز تشكر كردم.

 

رسانه هاي بيروني خيلي فشار مي آوردند كه با من مصاحبه داشته باشند بلكه بتوانند يك كلمه از من چيزي در بياورند .

 

رسانه هاي داخلي كه هم با من هم با دولت مشكل دارند خيلي فشار مي آوردند كه مصاحبه كنند.

 

البته نمي دانم چند نفر در ايران توانايي ايستادگي در برابر اين موج را دارند . اين را نمي دانم . خودم فكر مي كنم تعدادشان نبايد كثير باشد. براي اينكه نزديك ترين دوستان مارا به شبهه انداختند. يعني اينقدر روي افكار عمومي كار كردند كه نزديك ترين دوستان ما را هم به شبهه انداختند و اين كه من استعفا ندادم علتش اين بود.

 

من اگر استعفا مي دادم و نمي رفتم از خودم دفاع بكنم تمام اتهاماتي كه راجع به من مطرح كردند را يعني قبول كردم ديگر!

 

در روز اخذ راي من وقتي رفتم داخل مجلس، نحوه مديريت كردن  من را آقاي لاريجاني خوب مي داند ، نحوه مديريت كردن آقاي لاريجاني را هم من .

 

همان نيم ساعت اول مطمئن بودم كه آقاي لاريجاني از طريق آقاي رسايي و آقاي زارعي رفتند روي آقاي آقاطهراني كار كرده اند . آقاي آقاطهراني هم يك يادداشتي به من نوشتند همان نيم ساعت اول كار، كه فلاني وضع بدي است و من پيشنهاد دارم تا آب رو ريزي نشده شما انصراف بدهيد و برويد . ما گذاشتيم توی جيبمان .

 

يك ساعت يك ساعت و نيم گذشت آقاي مهندس آقايي رئيس كميسيون عمران اول رفت پيش آقاي لاريجاني بعد آمد پيش من گفت فلاني تو مي داني كه من دوستت دارم ، من گفتم بله شك ندارم . گفت اوضاع خيلي بد است . من پيشنهاد مي كنم انصراف بده . گفتم آقاي مهندس گوش بده حرفي را كه مي زنم و برو به رئيس هم بگو . به عدد حاضرين اگر به من راي ندهيد من تا آخر مي ايستم .

 

من دفاعيه ام را كه كردم آقاي لاريجاني احساس خطر كرد براي اين كه  كارگردان آن روز استيضاح آقاي دهقان بود، ايشون خودش به اين جمع بندي رسيده بود ديگر نيازي نيست نوباوه و آقاي هدايت خواه و ديگران حرف بزنند. مجلس هم يك صدا گفت نه نمي خواهد .

 

ولي آقاي لاريجاني احساس كرد اين دفاعيه ممكن است مجلس را تحت تاثير قرار داده باشد، گفت حالا تا گلدان ها را توزيع مي كنيم شما صحبت كنيد . در حالي كه خود نوباوه آمد گفت اگر نيازي نيست من نطق نكنم اما ايشون گفت بكن.

 

خيلي از نماينده ها آمدند به من گفتند اگر اين قسمت دوم شكل نمي گرفت يا راي مي آوردي يا با راي بالا مي افتادي.

 

من همين الان هم آقاي لاريجاني را به عنوان يك نماينده قبول دارم . به عنوان نماينده هم ازش حمايت كرديم . چون به ما تعهد شرعي ، اخلاقي ، و انساني داده بود كه از دولت حمايت مي كند. براي همين من براي رئيس شدن ايشان هم تلاش كردم.

 

چون ايشون تعهد شرعي اخلاقي و اسلامي داده بود كه با دولت هم كاري مي كند .

   پایان

 






نویسه جدید وبلاگ

اگفته های کردان (4)
 به نام خدا

نمایشنامه ی پر سر و صدایی بود ، همان سوژه ی قدیمی آدم و حوا ، یک نفر گندم خورده بود و باید از جایی که داخلش بود بیرون رانده می شد.

آلان چند هزار ساله آدم ها هر چند وقت یکبار نمایشنامه هایی با موضوع اصلی "اخراج و رانده شدن" اجرا می کنند. اینبار یک نفر تو "دنیای سیاسیون" پایتخت کشوری بنام ایران در کره ی زمین، از گندم دنیای خودش خورده بود و باید از آن اخراج می شد.

ولی نمی دانم چرا نویسنده یا گروه نویسندگان این نمایشنامه بر خلاف روال تاریخ نمایشنامه های رانده شدن، به اخراج و رانده شدن آدم گندم خورده بسنده نکرده  و در پایان نمایش او را سنگسار کردند.

 منتهی از اقبال بلند خبرنگار نظام آباد و از آنجایی که نحوه ی اجرای حکم سنگسار بدین شرح است که اگر محکوم مرد باشد باید تا لگن خاصره در خاک دفن شود و سپس به پرتاب سنگ به سمت او بپردازند تا به تدریج تحمل درد موجب مرگ او شود و اگر در این میان محکوم توانست خود را از خاک بیرون کشیده و فرار کند دیگر نیازی به کشتن او نیست(یعنی در واقع اگر به هر دلیلی سنگسار به قصد کشتن، منجر به مرگ فرد محکوم نشد نیازی به تعقیب او و کشتنش نیست و او در امان خداست)، محکوم به سنگسار دنیای سیاسیون این نمایشنامه از سنگسار جان به دربرد و خبرنگار رسانه بخش مردمی "نظام آباد" توانست تا مصاحبه ذیل را در اسفندماه 1387 با او انجام دهد.

نظام آباد شما را دعوت میکند به خواندن همه ی مصاحبه ی مفصل با " علی کردان" مرد نام آشنای همه افراد بالای 2 سال ایرانی.

 


ادامه مردی بنام کردان سه:

... رابطه ما و آقاي احمدي‌نژاد برمي‌گردد به قبل از استانداري آقاي احمدي‌نژاد در اردبيل كه ما با هم رفيق بوديم.


در زمان انتخابات 84 من با وجود رفاقت با آقاي احمدي‌نژاد از آقاي لاريجاني دفاع كردم. خيلي از كارهاي ستاد آقاي لاريجاني به عهده من بود، ولي در عين حال از نوع تبليغات آقاي احمدي‌نژاد به خاطر زنده‌كردن زبان انقلاب خيلي تقدير كردم و آن زمان مي‌گفتم كه اصلا مهم نيست آقاي احمدي‌نژاد پيروز شود يا نشود، مهم براي من زنده‌كردن شعارهاي انقلاب بود در آن ايام.


بعد از رأي‌آوردن آقاي احمدي‌نژاد طبيعي بود از ما كه جزو رفقايش بوديم و از ما توقع كمك داشت و كمكش نكرده بوديم، استفاده نكنند. 
قرار شده بود من از صدا و سيما بيرون بيايم و شوراي نگهبان از من دعوت كرده بود كه بروم جاي آقاي جهرمي. من ديدم نمي‌توانم بروم و از آقاي جنتي عذرخواهي كردم.


آقاي احمدي‌نژاد از من خواستند كه استاندار خوزستان شوم، من گفتم كه من ديگر براي استانداري پير شدم و قبول نكردم. آقاي پورمحمدي از من خواستند كه معاون اداري مالي وزارت كشور شوم كه من گفتم فقط حاضرم معاون سياسي وزارت كشور شوم. آقاي جهرمي از من خواستند كه رئيس سازمان فني و حرفه‌اي شوم كه قبول كردم و 18 ماه رئيس سازمان فني و حرفه‌اي بودم.


عملكرد خوب ما در سازمان فني و حرفه‌اي و سوابق دوستي ما با آقاي احمدي‌نژاد باعث شد كهايشان از من براي حضور در وزارت نفت دعوت كند، که بعد هم خواستند که بروم وزارت کشور.


ما در زمان دوم خرداد حدود سه، چهار سال جلساتي داشتيم شش، هفت نفره كه در آن فعالیت های براندازانه علیه جمهوري اسلامي را رصد مي‌كرديم و نقاط ضعف گروه‌هاي برانداز را شناسايي و براي جلوگيري از اقدامات آنها برنامه‌ريزي مي‌كرديم كه يكي از اعضاي آن آقاي احمدي‌نژاد بود و يكي ديگر از كانديداهاي انتخابات رياست جمهوري سال  84نیز عضو آن بود. 
از ثمرات آن جلسه اين بود كه به اين نتيجه رسيده بوديم كه در انتخابات نهم رياست جمهوري گفتماني جواب مي‌دهد كه در آن با مردم ديني صحبت شود.
که آقای احمدی نژاد به آن عمل کرد.


اگر موافقید یک مقدار بیشتر به دوم خرداد بپردازیم و بعد برسیم  به انتخابات نهم و حضورتون در دولت و استیضاح؟


در مقطع 2 خرداد 46 يا ماقبل‌اش تقريبا انتخابات 2 قطبي شده بود و كليه نيروهايي كه به لحاظ تقسيم‌بندي سياسي (كه من اين تقسيم‌بندي رو قبول ندارم البته) به اردوگاه راست متعلق بودند، آمدند پشت سر آقاي ناطق و از ايشان حمايت كردند و كليه نيروهايي كه متعلق به اردوگاه چپ بودند، رفتند پشت سر آقاي خاتمي و از ايشان حمايت كردند، با اين تفاوت كه هرچقدر به انتخابات نزديك‌تر مي‌شديم، اردوگاه چپ با شعارهايي كه خلق كرده بود این قدرت رو پيدا كرده بود كه علاوه بر آراي خودش توانست آراي جريان خاموشي كه معمولا در انتخابات كمتر مشاركت مي‌كردند را وارد صحنه انتخابات كند.


به‌طور معمول جريان منتصب به راست در ايران واجد 20 درصد آراي مردم است و جريان منصب به چپ واجد 15 درصد و تنها چيزي كه مي‌ماند اين وسط جهت‌گيري‌ها و شعارهايي است  كه انتخاب مي‌كنند و اين 15 يا آن 20 ارتقا پيدا مي‌كند.


به همين دليل روزهاي اول كه رفته بودند پيش آقاي خاتمي براي اينكه دعوت كنند از ايشان براي انتخابات، ايشان به دليل اينكه تقريبا نااميد بود از راي‌آوردن نمي‌پذيرفت و تعابير گوناگوني را هم داشت.


در 2 خرداد بعد از اينكه آقاي خاتمي اعلام كانديداتوري كردند،تیم هدایت کننده با استفاده از متد دقيق تبليغاتی،  توانستند آراي خاموش جامعه و آراي بخش وسيعي از مردم را به سمت خودشون جلب كنندو  در نظرسنجي‌ها هرچقدر به سمت انتخابات نزديك‌تر مي‌شديم از آراي آقاي ناطق كم و به آراي آقاي خاتمي اضافه مي‌شد.


در ايران يك جمعيتي هم زندگي مي‌كنند و به نام «ابن الوقت» كه كار سياسي هم مي‌كنند. اينها وقتي نتایج  نظرسنجي  ها را مي‌ديدند از كنار آقاي ناطق سرمي‌خوردند و سعي مي‌كردند خودشان را به آقاي خاتمي وصل كنند.


كار تشكيلاتي وسيعي هم ستاد انتخاباتي آقاي خاتمي انجام داد. آقاي هاشمي رفسنجاني هم اين وسط يك هفته قبل از انتخابات در شرايطي كه قبل از آن يك سري عمليات رواني براي محياسازي ذهن مردم صورت مي‌گرفت، نظير اينكه خاتمي بنويسيم ناطق بخوانيم. ايشان هم آمد در نماز جمعه به‌عنوان رئيس دولت اعلام كرد كه من نگران تخلف در انتخابات هستم. البته ما نفهميديم، هنوز هم من نفهميدم رئيس دولت چرا نگران تخلف بود؟! چون دولت زير نظر ايشان بود. هر اوامر و نواهي‌اي هم كه داشت، مي‌توانستند دستور بدهند  به وزارت كشور و آنها انجام دهند.


وزير كشور رو هم ايشان انتخاب كرده و تحت امر ايشان بود، چرا كه تا الان هم وزير كشور آن زمان زير نظر ايشان در مجمع تشخيص مصلحت در خدمت خود ايشان است. يعني وزير كشوري نبود كه بخواهد تخطي بكند. همين جا من يك نكته فرهنگي يادم مي‌آيد كه يادآوري كنم، همه بزرگان كشور به اين نتيجه رسيده بودند که قانون منع استفاده از ماهواره،  براي مدتي تصويب بشود تا جمهوري اسلامي يك فرصتي پيدا بكند و با استفاده از آن فرصت خودش را مجهز بكند به اينكه بتواند در مقابل رسانه‌هاي ماهواره ای بيگانه و احتمالا رسانه‌هاي فارسي‌زبان ايستادگي بكند، مجلس هم تصويب كرد و تقريبا همه بزرگان كشور نظرشون اين بود كه ما نيازمند يك فرصتي هستيم كه بتوانيم برنامه‌ريزي بكنيم كه چگونه در مقابل تهاجم فرهنگي غرب بوسیله ماهواره ايستادگي بكنيم.


يكي از راه‌ها كه به جمع‌بندي رسيده بودند، اين بود كه خوب اين مسئله منعش انجام بشود. خوب قانون تصويب شد و سه دستگاه وظيفه داشتند با نظر آقاي رئيس جمهور آيين‌نامه اجرايیش را بنويسند.
وزارت ارشاد بود، سازمان صدا و سيما و وزارت پست و تلگراف و تلفن.

آقاي مهاجراني معاون حقوقي پارلماني رئيس جمهور بود،جلسات گوناگوني رو ايشان گذاشت براي اينكه پيش‌فرض آيين‌نامه تهيه بشود. خوب آقاي مهاجراني كه «ريپ» مي‌زد. ذاتا با اين‌گونه رفتارها مخالف بود. وزارت پست و تلگراف و تلفن هم كه جنبه فني داشت، وزارت ارشاد هم آن حساسيت ويژه را نداشت. به هر حال ما خيلي تلاش كرديم كه از آنجا يك آيين‌نامه مناسبي دربيايد.

جناب آقاي هاشمي ذاتا با اين قانون مخالف بود. وقتي اين قانون تصويب شد، بعد از اينكه آيين‌نامه‌اش نوشته شد، به محض اينكه قانون ابلاغ شد، اون‌جور كه من اطلاع دارم آقاي هاشمی به وزير كشور كه آن موقع آقاي بشارتي بودند، ابلاغ مي‌كنند كه نگهداري تجهیزات دریافت از ماهواره‌ها مانعي ندارد! در جايي كه صراحت قانون مي‌گفت كه نگهداري تجهیزات دریافت از ماهواره خلاف است،قانون را مجلس تصويب كرد، آيين‌نامه را هيئت وزيران نوشت، به محض اينكه قانون به دستگاه‌هاي ذي‌صلاح از جمله نيروي انتظامي ابلاغ شد كه آنها بيایند برخورد بكنند، شب اول ابلاغ آيين‌نامه و قانون آقاي بشارتي آمد زد تو سر قانون، پدر قانون را درآورد. ، مي‌خواهم بگويم آقاي بشارتي يك‌چنين حالت فرمان‌برداري داشت از آقای هاشمی.


پس براي آقاي هاشمي نگراني اينكه در انتخابات سلامت وجود ندارد، نبايد باشد، يك وقتي يك وزير كشوري با ايشان كار مي‌كرد كه آن وزير در مقابل ايشان امتناع داشت، ولي خوب جناب آقاي بشارتي كاملا در خدمت آقاي هاشمي بودند و من اين نكته الان يادم آمد كه اين ماجرا را روايت كردم، چون خودم درگير اين ماجرا بودم، هم درگيرقانون و هم نوشتن آيين‌نامه است.

- در ضمن  این که همان طور که می دانیدشوراي نگهبان و سپاه توانایی این که  در انتخابات تقلب يا تخلف بكنند را ندارند، سپاه مي‌توانند فضا بسازند. شوراي نگهبان كه فضا هم نمي‌تواند بسازد، ولي سپاه يا نيروهايي ديگر يك بار سپاهي‌اند يك بار هم شهروند ايراني‌اند. خوب اينها يك جمعيت كثيري‌اند در ايران، بچه‌هاي حزب‌الهي متديني‌اند كه حتمي كارهاي خوبي كرده‌اند كه مردم به اينها اعتماد دارند در اثر اين اعتقاد مي‌توانند فضا درست بكنند، اما اين اسمش تقلب نيست.


به هر حال ايشان آمدند فرمودند مراقب باشيد كه تقلب نشود، با آن عمليات رواني‌اي كه قبلا شده بود كه خاتمي بنويسیم ناطق بخوانيم با اين بحثي كه ايشان مطرح كرد تقريبا قضيه را عليه آقاي ناطق بيشتر هدايت كرد. برخی ياران آقای ناطق، آنهايي كه وسط مي‌خوابند تا لحاف از روي سرشان نيفتد، از اين تيپ هم كوچ كردند به سمت آقاي خاتمي. آنها هم كه ماندند، بعضي‌ها پيغام‌ مي‌دادند  به ستاد رقیب كه ما درسته اينجا هستيم، اما دلمان آنجاست و براي شما كار مي‌كنيم و به شما راي مي‌دهيم و از اين جنس حرف‌ها. به هر حال انتخابات كه برگزار شد، آقاي خاتمي با يك آراي خوبي انتخاب شدند. به دليل اينكه آراشان بالا بود، هم‌نفس بالابودن راي و هم اطرافيان آقاي خاتمي، يك فشار سنگيني را به جامعه سياسي ايران وارد كردند. بد نيست يك طنزي از قول آقاي پرورش بگويم.


من رفته بودم اصفهان آقاي پرورش شوخي مي‌كرد، مي‌گفت من شش ماه يك سال بعد از 2 خرداد شمال بودم، داشتم مي‌آمدم، ديدم بالاي قله البرز هفت، هشت  نفر آدم هستند، نگاه كردم ديدم اينها دوستان ما هستند، گفتم آن بالا چكار مي‌كنيد؟ گفتن  ما از تهران فرار کردیم ،بابا تهران را دارند مي‌گيرند، تو هم نرو سمت تهران.


به هر حال فضاي سخت و سنگيني حاكم شد. در اين بين يك سري دستگاه‌ها به دليل شرايط حقوقي و قانوني و توانايي‌هايي كه داشتند احساس مسئوليت مي‌كردند كه هم از حيثیت  رئيس جمهور دفاع كنند، چون رئيس جمهور قانوني كشور بود و هم تلاش مي‌كردند آن رعب و وحشتي كه در ميان سياسيون كشور ايجاد شده بود را بشكنند، که يكي از آن دستگاه‌ها سازمان صدا و سيما بود. خوب يك سري كارها باید انجام مي‌شد. گام اول اين بود كه مديران متدين با سابقه انقلابي كه صرفا به دليل اينكه در ستاد انتخابات آقاي خاتمي كار نكرده بودند از دولت حذف شده بودند را جذب بكنیم و  که هم يك پناهگاهي برايشان باشد و ضمنا  از توانشان براي عمق‌بخشيدن و غنابخشيدن به سازمان صدا و سيما بهره بگیریم.

تقريبا اين كار در صدا و سيما با توجه به مسئوليتي كه من داشتم و معاون مالي و اداري بودم و ورود و خروج نيروها به وسيله من بود، به عهده من قرار گرفت و سعي شد از تمام نيروهايي كه از بدنه دولت خارج شده بودند و داراي شايستگي‌هايي بودند كه اين شايستگي‌ها اگر هرز مي‌رفت، به نفع انقلاب اسلامي نبود را جذب بكنم، براي اينها كار تعريف بكنم، امكانات در اختيار اينها قرار بدهم تا  با کمک آن ها بتوانیم صدا و سيما را يك مقدار از لحاظ محتوايي، فني و كيفي بياوريم بالا. خيلي از مديران ارشد و خيلي از مديران مياني تا استانداران و فرمانداران را ما در سازمان و صدا و سيما جذب كرديم.

نكته دوم بچه حزب‌الهي‌هايي بودند كه اينها را در دستگاه‌هاي دولتي استخدام نمي‌كردند.


يعني نكته اول مديران باسابقه انقلابي حزب‌الهي كه صرفا در ستاد انتخاباتي آقاي خاتمي نبودند و نكته دوم بچه حزب‌الهي‌هايي بودند كه اينها را وقتي مي‌رفتند در دستگاه‌هاي دولتي استخدام بشوند اينها راردشان مي‌كردند.


ما تصميم گرفتيم تمام بچه حزب‌الهي‌هاي متدين بااستعداد كشور را شناسايي كنيم و جذبشان كنيم.


منابع جذبمان جامعه اسلامي دانشگاه‌ها، پايگاه‌هاي بسيج، مساجد كشور، علماي متدين و متعهد منابع ما بودند كه جوانان متدين و متشرع را به ما معرفي مي‌كردند،يكي هم  همين آقاي زاكاني بود، البته ما با رعايت قوانين و مقررات اينها را جذب مي‌كرديم و اين كار در حوزه نيروي انساني صورت  می گرفت كه تقریبا يك جمعي بين سه تا پنج هزار نفر حزب‌الهي دبش وارد صدا و سيما شدند، در بدنه چنين اتفاقي افتاد، سازمان صدا و سيما به لحاظ نيروي انساني تبدیل  شد به يك سازمان متشكل حزب‌الهي، كه نه كله‌اش خيلي بزرگ شد، نه بدنه‌اش خيلي چاق شد.


ا
ز جمله مدیران حزب اللهی جذب شده در آن مقطع توسط صدا و سیما که الان در دولت نهم هستند می توان به آقایان:آقاي ثمره هاشمي، آقاي مشايي، آقاي محمدي‌زاده استاندار خراسان، آقاي جهان‌بخش استاندار خراسان جنوبي، آقاي جهرمي مع‌الواسطه همكاري مي‌كرد، آقاي علي‌آبادي واسطه همكاري مي‌كرد كه البته شكل مع‌الواسطه گوناگون است.


خيلي از معاونين وزرا مثل آقاي نظري جلالي، آقاي مروي، آقاي محرابيان خيلي از دوستان كه اگر بخواهم ليست كنم، مفصل است. نمونه‌هاي كوچكي از مجموعه بزرگي را عرض كردم، فرمانداران، استانداران، معاونين و مدير كل‌هاي وزارت آموزش و پرورش، دوستان وزارت ارشاد دو تا از معاونان تربيت بدني، آقاي ساغر و مهندس نجفي كساني بودند كه بي‌پناه شده بودند. ما آمديم يك گوشه مسئوليت داديم بهشان.


همين آقاي پيش‌نمازي مدير كل صدا و سيماي خراسان، ايشان مدير كل آموزش و پرورش بود، بعد از 2 خرداد ايشان رو كلاس براي درس‌دادن بهش ندادند. آقاي پيش‌نمازي دارای توانایی  فوق‌العاده بالايي در تعليم و تربيت كودك است. جزو کارشناسان نخبه ی  مترقي ايران در این زمینه  است. اين آدم بعد از انتخابات كلاس ندادند بهش برود سر كلاس درس بدهد، چه برسد به مسئوليت. خوب ايشان رو ما يك مدتي آورديم و گذاشتيم قائم مقام صدا و سيماي مازندران بعد هم بنا به توانایی هایی که نشون داد  رفت و شد مدير كل صدا و سيماي فارس.


همين آقاي تمدن استاندار تهران، وزارت نيرو بود، اخراجش كردند بيچاره را. ما آمديم گذاشتيمش مدير كل صدا و سيماي قم، بعد هم رفت مدير كل صدا و سيماي خراسان شد. از اين جهت بخواهم بگويم، بايد 15-10 ساعت اسم بگويم.

نفس جذب بچه‌هاي حزب‌الهي و مديران باسابقه حزب‌الهي ضمن اينكه آنها را جذب مي‌كرد، يك مقدار اين روحيه به شدت از دست رفته جامعه از طريق اينها كه خودشان هم روحيه‌شان را از دست داده بودندرا  بازسازي کرد.

ادامه دارد...




نویسه جدید وبلاگ

ناگفته های کردان (8)

 به نام خدا

نمایشنامه ی پر سر و صدایی بود ، همان سوژه ی قدیمی آدم و حوا ، یک نفر گندم خورده بود و باید از جایی که داخلش بود بیرون رانده می شد.

آلان چند هزار ساله آدم ها هر چند وقت یکبار نمایشنامه هایی با موضوع اصلی "اخراج و رانده شدن" اجرا می کنند. اینبار یک نفر تو "دنیای سیاسیون" پایتخت کشوری بنام ایران در کره ی زمین، از گندم دنیای خودش خورده بود و باید از آن اخراج می شد.

ولی نمی دانم چرا نویسنده یا گروه نویسندگان این نمایشنامه بر خلاف روال تاریخ نمایشنامه های رانده شدن، به اخراج و رانده شدن آدم گندم خورده بسنده نکرده  و در پایان نمایش او را سنگسار کردند.

 منتهی از اقبال بلند خبرنگار نظام آباد و از آنجایی که  نحوه ی اجرای حکم سنگسار بدین شرح است که اگر محکوم مرد باشد باید تا لگن خاصره در خاک دفن شود و سپس به پرتاب سنگ به سمت او بپردازند تا به تدریج تحمل درد موجب مرگ او شود و اگر در این میان محکوم توانست خود را از خاک بیرون کشیده و فرار کند دیگر نیازی به کشتن او نیست(یعنی در واقع اگر به هر دلیلی سنگسار به قصد کشتن، منجر به مرگ فرد محکوم نشد نیازی به تعقیب او و کشتنش نیست و او در امان خداست)، محکوم به سنگسار دنیای سیاسیون این نمایشنامه از سنگسار جان به دربرد و خبرنگار رسانه بخش مردمی "نظام آباد" توانست تا مصاحبه ذیل را در اسفندماه 1387 با او انجام دهد.

نظام آباد شما را دعوت میکند به خواندن همه ی مصاحبه ی مفصل با " علی کردان" مرد نام آشنای همه افراد بالای 2 سال ایرانی.

 


ادامه مردی بنام کردان هفت:

...دعوت از شما برای وزارت کشور چه  با چه کیفیتی صورت پذیرفت؟


ابتدای کار جناب آقای احمدی نژاد، در دو جلسه با من صحبت کرد، که شما برای وزارت کشور بیایید.

من جلسه اول تلاش کردم که نپذیرم،  جلسه هم شاید 2-3 ساعتی طول کشید اشخاص زیادی را هم من به ایشان معرفی کردم که فلانی هست، فلانی هست، استدلال من هم استدلال درستی بود، من به ایشان عرض کردم شما به هر حال اصرار کردید که من به نفت بروم. من الان به شریان نفت مسلط شده ام، به منابع انسانی اش، به تولیدش، به فروش و به خریدش مسلط شده ام. و الان یک نفتی درست حسابی شدم. حالا باید محصولاتم یکی پس از دیگری دربیاید ضمن این که 3-4 پروژه بزرگ دارم که دلم می خواهد این پروژه ها  را عملیاتی بکنم. خودم بشوم مجری طرح که هر کدام از این پروژه ها، کمک می کند به ساختن تمدن اسلامیمان. ایشان فرمودند خیر.


مثلاً یکی از پروژه هایی که به ایشان عرض کردم پروژه ارتباط شمال به جنوب بود.الان در دریای خزر همه دارند نفت و گاز برداشت می کنند اما ما نمی کنیم.
هم می تواند منطقه سوآپ بزرگ روسیه به کشورهای دیگردنیا باشد برای انتقال آن به  ایران و خلیج فارس.
یا یک پروژه در جنوب که آن هم پروژه بزرگ و تمدن سازی بود.
به ایشان عرض کردم الان به نظرم مصلحت شما، نظام، دولت و من نیست که من بروم وزارت کشور که زیر بار نرفتند و جلسه را تجدید کردیم.


در جلسه بعدی من دیگر مخالفتی نکردم، اما 2 نکته مطرح کردم. یکی اینکه نظر حضرت آقا باید با رضایت کامل گرفته بشود، نه اینکه یک جوری برنامه ریزی بشود که آقا بگویند باشه.
یکی هم من باید استخاره کنم.
 ایشان اولی را گفتند که حتماً من این کار را می کنم؛ دومی کمی  سختشان بود. حضرت آقای بهجت مشهد بودند و من زنگ زدم ایشان استخاره بگیرند. من که نگفتم برای چه منتها ایشان استخاره گرفتند فرمودند برای کشور خوب است.


بعد هم آقای دکتر احمدی نژاد به من گفتند شما بروید با آقای لاریجانی صحبت کنید که ایشان اول با آقا مطرح کنند، چرا چون فردایش آقای لاریجانی قرار بود بروند خدمت آقا و آقای احمدی نژاد بعدتر وقت داشتند،بروند خدمت آقا ، فاصله وجود داشت.
من  گفتم  من این کار را نمی کنم. گفتند چرا؟ گفتم این کار را یک کسی می کند که خودش تمایل زیادی داشته باشد که بخواهد وزیر بشود من که علاقه زیادی به وزارت کشور ندارم.و از سر تکلیف دارم می آیم، در نتیجه من نمی روم به آقای لاریجانی بگویم که شما بروید با آقا صحبت کنید. تقریباً یک 10 دقیقه ای بین من و آقای احمدی نژاد گفت و گوی فقط این بود که ایشان گفت خوب پیام من رو که می بری .گفتم بله، ولی به رسم امانت به شما می گویم که برایشان خواهم گفت این فقط پیام آقای احمدی نژاد است و خواسته ی من این نیست.
من هم با آقای لاریجانی قرار داشتم، رفتم آن جا به آقای لاریجانی گفتم آقای احمدی نژاد یک چنین پیغامی داده اند.، آقای لاریجانی گفتند: من پیگیری می کنم و ...


 شب هم آقای احمدی نژاد و آقای لاریجانی با هم صحبت داشتند. آنجا آقای احمدی نژاد خودش به آقای لاریجانی گفته بود و ایشان هم گفته بود؛ چشم.

آقای لاریجانی رفت خدمت حضرت آقا، چیزی که بعد خودش برای من نقل کرد، ایشان از پیش آقا برگشت و فوری با من تماس گرفت که یک مسئله ای هست و بیا این جا باهات صحبت دارم. وقتی رفتم گفت این هایی که می گویم را شما  به آقای احمدی نژاد نگو چون احتمال دارد بعداً آقای احمدی نژاد که رفتند پیش آقا، آقا به ایشان بگوید و او به شما بگوید بهتر است، شما فقط خودت بدان.

گفت من خدمت آقا رسیدم و فقط از باب خبر طرح کردم که آقای احمدی نژاد قصد دارد آقای کردان را به عنوان وزیر کشور معرفی کند.: یکی دو دقیقه که گذشت آقا فرمودند: خوب اینکه دوست جون در جونی تو است دیگر، یک مقدار بیش تر معرفی اش بکن. آقای لاریجانی به من گفت: من هفت ،هشت  دقیقه در اوصاف و خوبی های شما خدمت آقا صحبت کردم.


و علی لاریجانی قرآن گذاشت جلو من  و گفت: آقا چند نکته را هم گفتند که شما در وزارت کشور باید رعایت بکنی. من پرسیدم قرآن چرا می گذاری؟ که گفت نه باشد. 
و من تا مدتی که در وزارت کشور بودم تمام آن نکات را رعایت کردم. چون فرض را گذاشتم که حرف آقاست و به لحاظ شرعی مکلف هستم که اجرا کنم.


بعد آمدم خدمت آقای دکتر احمدی نژاد، که ایشان گفتند فلانی، مسئله با آقا و با همان کیفیتی که شما خواستید مطرح شد و آقا با همان کیفیت موافقت کردند که شما را وزیر کشور معرفی کنیم.


من معرفی شدم. تقریباً 27 روز قبل  از اینکه من  معرفی بشوم، مسئله وزارت کشوری ما بسته و تمام شده بود..


به هر حال وقتی من وارد مجلس شدم چون من یک چهره شناخته شده بودم ، بیش از 100 نفر از نمایندگان آمدند جلو به استقبال من و رقبای ما احساس کردند وضع خیلی خراب است.

مثلاً آقای احمد توکلی قبل از معارفه ی من یک نامه برای من نوشت که مثلاً شما برای مشورت در مورد رفتنت به وزارت نفت آمده بودی پیش من ، آنجا با شما حرف زدم که مصلحت نیست بروی  که البته شما رفتی و این حرف ها. این بار شما همان کار را هم نکردی که بیایی و با من مشورت بکنی. یک نامه برای من نوشت که من ناصحانه و ... به شما می گویم که نيا.

 بعد یکی دو روز مانده بود به آخر که فهمیده بودند، شروع کرده بودند به کار کردن وقتی ما رفتیم به مجلس، مجلس را آقای با هنر اداره می کرد. تقریباً 6-5 بار از من خواهش کرد که فلانی بشین  ، چون مدیریت جلسه از دست من خارج شده، تا من بتوانم جلسه را اداره کنم.


خوب من آمدم بیرون و آقای توکلی و دوستان منتسب به ایثارگران شروع کردند در تخریب من. آقای فاکر هم شده بودند میدان دار قصه
 که به نظر من خدا به ایشان یک دین جدید داده، چون ما ایشون را حدود سی و یکی دو سال -از زمانی که می آمد در ساری منبر در دوران مبارزه، تا پس از پیروزی انقلاب- است که می شناسیم اش و بهش ارادت داشتیم و در بسیاری از موارد پرونده هایی که به نوعی نام من در میان می آمد من را صدا می کرد، مشورت می کرد و همان نظر من را اعمال می کرد.


تا اینکه رئیس کمیسیون اصل 90 شد. کمیسیون اصل 90 هم تقریباً تبدیل شد به پایگاه ایثارگران. از آنجا به بعد ظاهراً آقای فاکر کم کم  با من بدشدند که ایشون هم به جمع این دوستان پیوستند.

یک برادری آمد پا در میانی کرد که آقا این آقای توکلی و ایثارگران و ... چرا باید شما ها که این همه هم فکرید، هم راهید با همدیگر تقابل بکنید؟ گفتم من که تقابلی نداریم با دوستانمان آن ها دارند تقابل می کنند، و از هر وسیله ای استفاده می کنند.


پیشنهاد کرد یک جلسه ای ما بگذاریم، بنشینیم با هم حرف بزنیم. گفتم باشد. یک جلسه ای قرار بود ظهر آن جا بگذاریم که من هم یک جلسه ای داشتم با یکی از بزرگان قم،  زنگ زدم برای ظهر عذرخواهی کردم گفتم اگر برای عصر می توانید من بیایم که ساعت 5 بعدازظهر همان روز مرکز پژوهش ها قرار گذاشتیم و من رفتم. آقای توکلی بود، آقای ذاکانی بود، آقای نادران بود، آقای فدایی قرار بود بعد از مدیریت جلسه شورای ایثارگران به جمع اضافه بشوند.
آنجا آقایان شروع کردند به بیان نظرهای خودشان .

مهم ترین مشکل آقای توکلی هم تو  رفتن من به وزارت نفت دولت نهم  این بود که آقای رئیس جمهور چرا به شما اعتماد کرد؟ یعنی چرا شما با احمدی نژاد که با ما نیست یکی شدی؟ و در قضیه وزارت کشور هم یکی از سؤال های اساسی آقای توکلی این بود که علت اعتماد آقای رئیس جمهور به شما چیست؟
من در هر دو جلسه به ایشان عرض کردم اولاً این سوال را شما باید از ایشون بپرسید، نه از من. من همان کردان 30 سال پیش ام، همان کردان 2 سال پیش ام و کردان 1 سال پیش ام. آقای رئیس جمهور با مجموعه مبانی ای که داشتند، استنباط اش این بود که من می توانم آن شعارها و اهدافش را محقق بکنم
و من با آرمان ها و رفتارها و سلوک شخص خود ایشون، فاصله چندانی ندارم.

علت اینکه آقای توکلی از من سوال می کرد چرا آقای احمدی نژاد به شما اعتماد کرد این بود که احساس می کرد ما مبانیمان به شدت به هم نزدیک شده است.

اصرار خیلی زیاد داشتند که شما انصراف بدهید و دلیل های مختلفی هم می آوردند که آبروریزی می کنیم، برخورد می شود ...
آقای توکلی البته در موضع رهبری حرف می زد، آقای ذاکانی و آقای نادران در موضع دادستان. البته آقای نادران خیلی سعی کرد سکوت کند، چون چند جا حرف هایی راجع به من زده بود گفتم شما این حرف ها را  زدی؟ گفت: نه، من نگفتم! 
گفتم: خیلی خوب، اگر نگفتی که هیچی!


آخر جلسه گفتم: ببیند آقایان، قربون شکلتون من انصراف بده نیستم.


این ها تهدید می کردند که آبرویت را می بریم، نه تنها نمی گذاریم وزیر شوی، آبرویت را هم می بریم. لکه حيض ات می کنیم.


آن ها دو تا نگرانی داشتند در آن مقطع یکی اینکه چرا آقای احمدی نژاد به من اعتماد کرده  وچرا من رفتم در اردوگاه آقای احمدی نژاد ودیگری اینکه آقای لاریجانی صاحب یک وزیر می شود. هر دو برایشان سخت بود. در همان جلسه آقای توکلی حرفش این بود که ما در مورد مدیریت، هیچ حرفی راجع به تو نداریم. چون مطمئنیم تو در مدیریت حتماً مدیر توانایی هستی.


این ها گذشت. یک روز مانده بود به اخذ رأی، -آخرین روز توضیح ما برای فراکسیون ها و کمیسیون ها ....- آنها یک جلسه ای گذاشتند. صبح ساعت 10 من کمیسیون بودجه بودم که کسی زنگ زد و گفت: آقای فاکر می خواهد شما را ببیند. گفتم چشم. واقعاً چون روز آخر بود ما خیلی جلسات زیادی گذاشته بودیم که برویم مواضع مان را با فراکسیون ها و کمیسیون ها مطرح کنیم. تا ساعت 2 و 3 طول کشید. یک مقدار زیادی من حقیقاً فراموش کرده بودم که زنگ زدند ساعت 2 و 3 من چون خودم مقید هستیم از نظر اخلاقی کلی شرمنده شدم. فرضم بر این بود که آقای فاکر کاری با من دارد.


رفتم، دیدم آقای فاکر، حسینیان، آقای نکونام، آقای توکلی، آقای فدایی و آقای ذاکانی نشسته اند. آقای فاکر شروع کرد به سوال کردن. که شما به سعید امامی کمک کردی؟ گفتم: رفیق فابریک سعید امامی که این جا نشسته.
این آقای حسینیان رفیق فابریک سعید امامی. من به سعید امامی کمک کردم؟! متاسفانه یا خوش بختانه من در تمام طول عمرم نه سعید امامی را دیدم، نه تلفنی حرف زدیم نه مکالمه ای و نه مکاتبه ای.


گفت: در قتل های زنجیره ای شما کمک مالی کردید. گفتم: آقای فاکر این حرفها چیه می زنید؟ گفتند: فلان سال در پرونده اعدامی های فلان جا این اشکالات وجود داشته. دیدم یک بحث های عجیب غریبی راه انداختند. گفتند: آقا از فلان دستگاه شما را اخراج کردند.
گفتم: شما یک یادداشت بیاورید که من را اخراج کرده باشند از یک دستگاهی.

خلاصه جلسه تبدیل شد به این که یک آدم  فاسدی علیه بشریت شوریده و  حالا از سازمان های اطلاعاتی دنیا مثل موساد  و کا گ ب و .... یک تعدادی جمع شده اند و این آدم رو پیدا کردند و می خواهند رويش عملیات روانی بکنندتا  او را به هم بریزند و بشکنند،نزدیک به یک ساعت و نیم  این جلسه طول کشید دوستانی که بیرون بودند به شدت ناراحت بودند که نکند این ها بالاخره روی من اثر بگذارند و من انصراف بدهم. بعد دیدند نشد و از طریق فشار نتوانستند من را منصرف کنند روش را عوض کردند و آقای فاکر شروع کرد به اینکه شما خیلی شخصیت مهمی هستی خیلی ارزش مندی خیلی آدم به درد بخوری هستی و اون سابقه درخشان  را داري و من خودم باید بروم یک کار در خور شأن شما جور کنم و فلان و بهمان .

 

آخر جلسه گفتم: ببین داداش! خوب گوش کن این دو  کلمه حرف را و  من دیگر می خواهم برم.
البته یک خلف وعده کردم الان عذرخواهی می کنم. من اون ساعت دیدار داشتم با مجمع نمایندگان اهل سنت و به دلیل این جلسه اون ها را نتونستیم ببینیم.
 گفتم من انصراف نخواهم داد. 2 تا راه بیشتر ندارید شما. یک، بروید خدمت آقای رئیس جمهور همین اشکالاتی که به من آوردید، الان گفتید رو به آقای رئیس جمهور بفرمایید. منتها از قول من به آقای رئیس جمهور بفرمایید اگر ایشون هم به من بگوید من انصراف نمی دهم. آقای رئیس جمهور باید به جای من یکی دیگر را معرفی کند. دوم اینکه بروید خدمت آقا. آقا اگر فقط اشاره ای بکنند من می روم کنار. یک بیانیه بسیار شیرینی هم خواهم داد و می روم کنار.


این دو  تا راه را بیشتر ندارید. نه شما این جوری موفق می شوید. نه من وقت بیشتری دارم. خوب من می دانستم جلسه تمام بشود این ها اولین جایی که بروند می روند پیش آقای لاریجانی. من رفتم پیش آقای لاریجانی داستان را شرح دادم گفتم اینجوری شده. گفت: بیخود کردند، این حرف ها چیه؟ باید بایستید ما می ایستیم. برخورد می کنیم. دفاع می کنیم [...................].

من که از پله ها داشتم می آمدم پایین از آن شش نفر ، پنج   نفرشان را دیدم دارند می روند بالا. یعنی همان پیش بینی که من می کردم اولین جا می آیند این جا، درست بود.


این ها یک نامه ای تهیه کردند برای آقای رئیس جمهور، یک نامه هم دادند خدمت آقا. من از آن جا هم رفتم خدمت آقای رئیس جمهور، داستان را توضیح دادم. آقای رئیس جمهور گفت: من نه اصلاً حوصله خواندن این نامه را دارم و قبلاً همه مطالعاتم را کرده ام، همه بررسی هایم را کرده ام. صبح فردا می رویم برای اخذ رأی.


من از جلسه که آمدم بیرون آقای لاریجانی مثل اینکه یک مشکلی برایش پیش آمد و به من زنگ زد که فلانی به نظرم انصراف بدهی خیلی بهتر است. گفتم خیر، من انصراف نمی دهم و برای چه انصراف بدهم؟

خوب من به آقای لاریجانی گفتم: نه، من نمی روم و برای چه بکشم کنار؟ که ایشون گفتند: خوب من به نظرم این جور می رسد. گفتم: نخیر، می ایستم و اگر شما نمی خواهید  هم ایرادی ندارد. که گفتند: نه اگر تو می خواهی بایستی، من هم باید با تمام توان بایستم. گفتم: خیلی خوب. شب هم ساعت 12 به آقای احمد نژاد زنگ زدند که مثلاً ما از شما چنین درخواستی بکنیم تا شما کس دیگری را معرفی بکنید. که آقای احمدی نژاد هم می گوید: ما اصلاً زیر بار چنین درخواستی نمی رویم و صبح فردا می آییم مجلس، یا رای می آوریم یا نمی آوریم.

آقا هم که نامه بهشان رسیده بود فرموده بودند این ها وارد حوزه خلاف شرع شده اند و دستور داده بودند اینها را بخواهید و به این ها تذکر بدهید. که خواستند و تذکر هم دادند.

خوب ما هم شروع کردیم به کار کردن خودمان، 
دو، سه روز بعد از رأی اعتماد آقای توکلی می آید در شبکه دو و مجلس را سرزنش می کند و خلاف شرع و قانون اساسی و خلاف دموکراسی معقول جهانی می آید می گوید من این رأی را قبول ندارم و باید برویم رای را بهم بزنیم.

در حالی که تا چند سال قبل آقای توکلی هر کاری شروع می کرد من رو دعوت می کرد. همین روزنامه فردا را که راه انداخته بود یکی از کسانی که برای شورای سیاست گذاری دعوت کرده بود، من بودم. و تا زمانی که روزنامه را درمی آورد من می رفتم آن جا و نظر می دادم که روزنامه چگونه در بیاید و چگونه در نیاید و چگونه عمل بشود.

آقای جاسبی با من رفاقت نزدیکی داشت. ولی چون در انتخابات  سال هشتاد من به آقای توکلی رای دادم از من به شدت آزرده شد. من با آقای جاسبی رفیق بودم ولی به لحاظ مواضع- مواضع اون روز مجموعه حزب اللهی ها این بود که به احمد توکلی باید رأی داد- من به آقای جاسبی رای ندادم.


در عین حالی که فوق العاده ما با هم رفاقت داشتیم و رفاقت گرمی هم داشتیم.
 
روز رای اعتماد من آمدم مجلس ،برآوردم این بود که 180 و 190 تا رای دارم. این ها نتیجه تلاششان این شد که 10-20 تا توانستند رای ما را کم کنند با همه این داستان  ها  که سر هم کردند،خوب من رای آوردم و رفتم وزارت کشور.

ادامه دارد...





نویسه جدید وبلاگ

ناگفته های کردان (7)

 به نام خدا

نمایشنامه ی پر سر و صدایی بود ، همان سوژه ی قدیمی آدم و حوا ، یک نفر گندم خورده بود و باید از جایی که داخلش بود بیرون رانده می شد.

آلان چند هزار ساله آدم ها هر چند وقت یکبار نمایشنامه هایی با موضوع اصلی "اخراج و رانده شدن" اجرا می کنند. اینبار یک نفر تو "دنیای سیاسیون" پایتخت کشوری بنام ایران در کره ی زمین، از گندم دنیای خودش خورده بود و باید از آن اخراج می شد.

ولی نمی دانم چرا نویسنده یا گروه نویسندگان این نمایشنامه بر خلاف روال تاریخ نمایشنامه های رانده شدن، به اخراج و رانده شدن آدم گندم خورده بسنده نکرده  و در پایان نمایش او را سنگسار کردند.

 منتهی از اقبال بلند خبرنگار نظام آباد و از آنجایی که نحوه ی اجرای حکم سنگسار بدین شرح است که اگر محکوم مرد باشد باید تا لگن خاصره در خاک دفن شود و سپس به پرتاب سنگ به سمت او بپردازند تا به تدریج تحمل درد موجب مرگ او شود و اگر در این میان محکوم توانست خود را از خاک بیرون کشیده و فرار کند دیگر نیازی به کشتن او نیست(یعنی در واقع اگر به هر دلیلی سنگسار به قصد کشتن، منجر به مرگ فرد محکوم نشد نیازی به تعقیب او و کشتنش نیست و او در امان خداست)، محکوم به سنگسار دنیای سیاسیون این نمایشنامه از سنگسار جان به دربرد و خبرنگار رسانه بخش مردمی "نظام آباد" توانست تا مصاحبه ذیل را در اسفندماه 1387 با او انجام دهد.

نظام آباد شما را دعوت میکند به خواندن همه ی مصاحبه ی مفصل با " علی کردان" مرد نام آشنای همه افراد بالای 2 سال ایرانی.


ادامه مردی بنام کردان شش:

...من در همین ماجرای وزارت کشور، دیدم که نشریه مجاهدین انقلاب 3-4 بار به من  فحش داد، البته ناراحت نشدم.


یک پرونده ای  تشکیل شده بود آن موقع تحت عنوان عصر عاشورا، دیدم اون را هم به من نسبت داده اند در حالی که من هیچ نقشی در آن نداشتم.


3 نفر از دوستان بعداً فهمیدم که در اون پرونده نقش داشته اند که یکی شون دنبال حکم شرعی می گشت که خودش را سر به نیست کند. یکی شان دنبال راهی می گشت که از کشور برود بیرون، یکی دیگه هم می گفت بالاخره کاری است که کردیم و می رویم جلو، ببینیم چه می شود.


در قضیه استیضاح هم دیدم چند تا مطلب نوشته اند، یکی کردانیزم است و یکی جعل مدرک، یکی را برادر قنبری و یکی برادر بیژن نوباوه وطن نوشته بودند.برایم خیلی جالب بود؛ اولاً آقای قنبری که سخنگوی فراکسیون اقلیت است، بعد از اینکه استیضاح را امضا کرد آمد دفتر من گفت که من استیضاح رو به این دلیل امضا کردم که بتوانم از طرف شما کار بکنم و  استیضاح را جمع و جور  بکنم. ناظرش هم آقای موسی پور معاون پارلمانی است.
 مجمع نمایندگان استان ایلام آمدند دیدن من، قبلا آقای قنبری از ایلام با من سر یک موضوعی تلفنی حرف زده بود و گفته بود که ما نمایندگان استان موافقیم این موضوع محقق بشود ،من برداشتم این بود که این موافقت ایشون موافقت جمع نمایندگان استان است، نه موافقت شخص خودش.
بعد هم واقعاً نمی دانستم که این ها به همدیگر اعتماد ندارند. چون تقریباً مجموعه نمایندگان استان  ایلام با کم و زیادش می شود در اقلیت تفکیک بشوند.

خوب من در حضور سایر نمایندگان ایلام بهش گفتم اون مسئله ای که شما با من تلفنی حرف زدید اون مسئله رو منم موافقم و انجام می دهم. گفت من اصلاً تلفنی با شما صحبت نکردم! آقای قنبری! معاونت سیاسی استاندار ! گفتم آقای قنبری من با شما صحبت کردم! گفت نه! ابداً! بعد دیدم به من چشمک می زند که صرف نظر کن. فهمیدم که این هماهنگ نکرده و می خواهد اون آدمی که خود  من می خواستم بذارم را بهش فروخته که ما از تو حمایت می کنیم! که بعد که او اگر معاون سیاسی شد، این بتواند کارهای سیاسی اش را در استان با او هندل بکند. منتها این دو تا نماینده دیگر را کلاه می خواست سرشان بگذارد. گفتم شاید! شاید یکی صدای شما را تقلید کرده دیگر! این جلسه مجمع نمایندگان بود.


جلسه  با مجمع نمایندگان تمام شد، ایشون موند. گفت من حتما امضایم را پس می گیریم و در دفاع از شما صحبت خواهم کرد.


بعد دیدم که نشریه مجاهدین انقلاب اولاً یک اتهام جعل را به من وارد کرده اند که قابل تعقیب قضایی است و از آقای قنبری سخنگوی اقلیت  یک چهره مبارز ساخته اند که اصلاً نظیر ندارد.
در حالی که آقای قنبری یک معامله گر حرفه ای است ، من در فنی حرفه ای هم که بودم ایشان به من ارادت نشون می داد، در نفت هم که بودم ارادت نشون می داد، علت اش هم مدیریت من بود. من چون در فنی حرفه ای، شهر خود آقای قنبری یک پروژه را که قرار بود یک ساله اجرا کنند در 9 ماه اجرا کردم که اون پروژه به طور معمول 3 تا 5 سال در کشور اجرا می شود. ایشون وقتی یک چنین چیزی را آن جا دید، خود به خود به ما ارادتمند شد.


بعد ما  مطلع شدیم  آقای قنبری مطلب نوشته اند که کردانیزم، ایجاد فرهنگ کردانیزم!


البته از رئیس محترم مجلس هم باید  تشکر بکنم که اجازه داد در آن روز ادبیات خارج از شأن سی ساله مجلس شورای اسلامی در مجلس متداول گردد. این هم البته یک نوآوری جدیدی بود. حتماً ایشون تبعیت کردند از فرمایش مقام معظم رهبری در  سال نوآوری که قابل تقدیر است.


آقای نو باوه وطن! خوب بچه های تهران و بخصوص منطقه رباط کریم می دانند که ایشون فرزنداکبر آجانه!


اکبر آجان خودش داستان دارد که یک وقتی از خودش سوال کنید که جریان این اکبر آجان چه بود.


بعد هم ایشون مدیر کل بنده نبود، که ایشون آن جا اعلام کرد که من مدیر کل آقای کردان بودم. ایشون مدیر کل معاونت سیاسی بود. ضمن اینکه تا من بودیم اصلاً مدیرکل نبود! بعد از من مدیر کل شد. یک دوران اندکی از من  مدیر کل بود.


پرونده پرسنلی اش موجود است. ایشون مطلقاً سابقه جانبازی ندارد! حتی در لیست ایثارگران سازمان صدا و سیما هم نیست. جانبازی که هیچ آقای نوباوه در زمان خبرنگاری در نیویورک طبق ضوابط باید ماهی حداکثر 1500 دلار بابت حقوق برداشت می کرد که ـ آقای نوباوه پشت سرهم 3000 دلار برداشت کردند.
برخلاف قانون هم آن جا شروع کرد به درس خواندن 
،دو سه تا موضوع دیگر هم راجع به ایشون مطرح بود که حفظ الغیب می کنم.
خوب ماموریت اش تمام شد آمد ایران، معاون امور بین الملل که مرحوم آقای هنردوست بودند، هزینه هایش را تأیید نکردند.
معاون سیاسی که برای خبرنگاری و دفاتر خبری و برای معاونت سیاسی کار می کنند که آقای دکتر رحمانی رئیس دیوان محاسبات است نیز هزینه هاش را تأیید نکرد.


این را فرستادند در حوزه ما. ایشون بیش از یک ماه، با رئیس دفتر من آقای ربیعی و بازرس ویژه من آقای عقیقی به بحث و گفت و گو نشست که مسئله اش را یک جوری حل بکند.
خوب عملاً خلاف شرع، ماهانه یک 1500 دلار در ایامی که در نیویورک حضور داشت، برداشت کرده بود.
 اون حکمی که ایشون تو صحن علنی مجلس خواند،اولاً آقای لاریجانی گفت: من از چنین چیزی خبر نداشتم، همه احکام من رو آقای لاریجانی امضا می کرد.


من احکام همه معاونین رو امضا می کردم، ولی حکم خودم را ایشان امضا می کرد. ایشون آنجا آمد،مثلاً سالی که دکترای من در حکم نبود را خواند، سال بعد را هم خواند با 15% افزایش.خوب این 15% چه ربطی به دکترا داشت؟ 15% حقوق کلیه کارکنان صدا وسیما افزایش پیدا کرد. علی کردان سال گذشته که دکترایش آن جا نوشته نشده بود، همان حقوقی رو می گرفت که امسال 15% رفته رویش. این 15% همان افزایش است که مشمول کل کارکنان صدا و سیما شد.


من یک دانه یک ریالی،چون این دکترای افتخاری بود و ارزش استخدامی نداشت، برای دکترا دریافت نکردم.آقای مدیرکل وقت منابع انسانی ما برادری است به اسم آقای محمدی، جانباز 70% که الان بازنشسته شده و وکیل دادگستری است.
من اول یادم نبود، که بعداً در اون کش و قوس معارفه، من گفته بودم شاید یک درصدی رفته بوده بالا. ایشون شبش آمد منزل ما گفت مرد حسابی، خود شما من را صدا زدی، گفتی یک دانه یک ریالی نباید از این محل برای من افزایش حقوق برود.

بعد هم خودش برداشته یک گزارش مستوفی از ماجرا نوشته، برای آقای لاریجانی و برای من ،معاون صدا و سیما آقای رازینی هم پیش من در جلسه بود، زنگ زد گفت آقا ما بررسی کردیم شما یک ،یک قرانی برداشت نکردی. ما این قضیه را در دولت مطرح کردیم، آقای ضرغامی هم قرار شد برود جواب نامه را بدهد.
آقای ضرغامی رفته، به هر دلیلی! مثل بقیه کسانی که برای رضای خدا یک خدمتی به ما کردند در این ایام. ایشون هم برای اینکه از این سهم بهشت چیزی از ایشون کم نشود. تا ساعت 12 شب هی گفت داریم جواب نامه را می فرستیم که ساعت 12 شب هم تمام شد و نرسید و ما فردا آمدیم برای استیضاح. 

به هر حال بحث استیضاح که مطرح شد، اولاً بینی و بین الله من به شدت راحت بودم. یعنی من وقتی رفتم وزارت کشور، علی رغم حاشیه سازی های وسیعی که آقایان کردند، من پنج درصد  وقتم را برای حاشیه ها گذاشتم، بقیه را برای اداره وزارت کشور و کارهای اساسی کشور گذاشتم. نمونه بارزش هم تصمیم هایی که در این 3 ماه گرفتیم، هم ارجاع می دهم شما را به کل وزارت کشور در طول 3 ماه شما بروید داوری   وزارت کشور را راجع به من بپرسید. 3 ماه مدت خیلی کوتاهی است.برای  تولید رضایت برای حاکمیت در مجموعه وزارت کشور. موفق شدم در طول 3 ماه، در مجموعه وزارت کشور که این ها باید کنترل کنند که تولید رضایت برای حکومت و دولت بشود، در عرض 3 ماه خداوند این توفیق را به من داد.


خوب اگر وقت نمی گذاشتم که نمی توانستم چنین کارهایی را انجام بدهم. در زمینه آن پروژه نشاط ملی، واقعاً یک کار عظیمی را من انجام دادم و مقصود من هم از پروژه نشاط ملی این بود که، مردم ایران احساس آرامش بکنند از تمام طبقات و صنوف.

خوب قصه ی استیضاح ما که تمام شد، من از مجلس آمدم رسیدم جلوی دانشکده افسری دیدم که رای نیاوردم، خودم هم می دانستم که رای نمی آورم اما تعجبم از این بود که علی رغم اینکه به طور معمول عرف رؤسا در گذشته این بود که اگر وزیری استیضاح می شد و رای نمی آورد، می گفتند خب از خدمات گذ شته اش تشکر می کنیم، و آرزوی موفقیت می کنیم و ولی دوست ما آقای  رئیس محترم مجلس شورای اسلامی چهار نوبت اعلام کردند که ایشان رای نیاورد. از امروز هم دیگر وزیر کشور نیست. به وزارت کشور هم نمی تواند برود. بعد هم شادمانی سر داده بودند.

یک خانم نماینده ای  آمد چون  از رادیو گوش می دادم من نفهمیدم کی بود. آمد و گفت صدایتان دارد پخش می شود، در جامعه آبرویتان می رود ... این ها را دیگر من از رادیو گوش می کردم.

من رفتم به سمت ریاست جمهوری که آقای رئیس جمهور را ببینیم، رفتم دفترش نبود. آمدم پیش آقای رحیمی معاون حقوقی آقای رئیس جمهور دیدم آقا ی رحیمی بهم ریخته، اوضاع ویران. رفتم آن جا باهاش برخورد بسیار تندی کردم. گفتم اتفاقی    نیفتاده؟! وزارت کشور چه زینتی بود برای من .
خلاصه یک نیم ساعت وقت گذاشتیم که آقای رحیمی را سر حال بیاوریم.
خدا را شاهد می گیرم که وزارت کشور، رفتنش برای من جز ادای تکلیف چیزی نبود، و الان وزیر کشور نبودن هم برای من هیچ نگرانی ندارد.
اما خوب دوستانی که لطف کردند تقوا را به حد اکمل رساندند، آن را دیگر خودشان باید در قیامت جواب بدهند.
دوستانی که لطف کردند، بعضی هایشان حداقل 20-30 سال در صحنه های مختلف زندگی شان مدیون حمایت های من بودند ، چشمانشان را بستند، دیگر خودشان می دانند و خدایشان.


شب استیضاح آقای آشیخ حسین انصاریان به من زنگ زدند، خیلی اظهار نگرانی کردند، گفتند من واقعاً ناراحت ام و فکر می کنم یک ظلم بزرگی در حق شما دارد می شود. آقای صدیقی با من صحبت کردند، ابراز ناراحتی کردند. آقای فاطمی نیا غروب استیضاح تشریف آوردند منزل ما و ایشان حدود  یک ساعت و نیم با خانم من و با تک تک بچه ها حرف زدند و اظهار لطف به ما کردند. حضرت آقای امجد که من هیچ ارتباطی با ایشان نداشتم، خودشان رفتند در دانشگاه تهران و به ظلمی که به من  شد اعتراض کردند.
ادامه دارد...





نویسه جدید وبلاگ

ناگفته های کردان (3)

 به نام خدا

نمایشنامه ی پر سر و صدایی بود ، همان سوژه ی قدیمی آدم و حوا ، یک نفر گندم خورده بود و باید از جایی که داخلش بود بیرون رانده می شد.

آلان چند هزار ساله آدم ها هر چند وقت یکبار نمایشنامه هایی با موضوع اصلی "اخراج و رانده شدن" اجرا می کنند. اینبار یک نفر تو "دنیای سیاسیون" پایتخت کشوری بنام ایران در کره ی زمین، از گندم دنیای خودش خورده بود و باید از آن اخراج می شد.

ولی نمی دانم چرا نویسنده یا گروه نویسندگان این نمایشنامه بر خلاف روال تاریخ نمایشنامه های رانده شدن، به اخراج و رانده شدن آدم گندم خورده بسنده نکرده  و در پایان نمایش او را سنگسار کردند.

 منتهی از اقبال بلند خبرنگار نظام آباد و از آنجایی که نحوه ی اجرای حکم سنگسار بدین شرح است که اگر محکوم مرد باشد باید تا لگن خاصره در خاک دفن شود و سپس به پرتاب سنگ به سمت او بپردازند تا به تدریج تحمل درد موجب مرگ او شود و اگر در این میان محکوم توانست خود را از خاک بیرون کشیده و فرار کند دیگر نیازی به کشتن او نیست(یعنی در واقع اگر به هر دلیلی سنگسار به قصد کشتن، منجر به مرگ فرد محکوم نشد نیازی به تعقیب او و کشتنش نیست و او در امان خداست)، محکوم به سنگسار دنیای سیاسیون این نمایشنامه از سنگسار جان به دربرد و خبرنگار رسانه بخش مردمی "نظام آباد" توانست تا مصاحبه ذیل را در اسفندماه 1387 با او انجام دهد.

نظام آباد شما را دعوت میکند به خواندن همه ی مصاحبه ی مفصل با " علی کردان" مرد نام آشنای همه افراد بالای 2 سال ایرانی.



ادامه از مردی به نام کردان دو:

....بعد از اين كه حضرت آقا، آقاي لاريجاني را به سمت رئيس صدا و سيما منصوب كردند، علي‌رغم اين كه حضرت آقا به آقاي لاريجاني گفته بودند كه كسي را از وزارت ارشاد به صدا و سيما نبريد كه نفر بعد از شما كه آقاي ميرسليم بود، وقتي مي‌آيد وزارت ارشاد دچار كمبود نيرو نشود، ولي با درخواست ويژه آقاي لاريجاني از حضرت آقا راجع به من و آقاي پورنجاتي ما دو نفر همراه ايشان به صدا و سيما رفتيم و من 11 سال معاون اداري مالي سازمان صدا و سيما بودم تا آقاي دکتر احمدي‌نژاد رئيس جمهور شدند.


تا پيش از دوم خرداد ما چه در صدا و سيما و چه در وزارت ارشاد در زماني كه تحت مديريت آقاي لاريجاني كار مي‌كرديم، چون در افواه عمومي مسئولين و روشنفكران و آدم های طراز اول اين‌گونه وانمود مي‌شد كه آقاي دکتر لاريجاني برگزيده ی آقا ست  در نتیجه وقتي آقاي لاريجاني از نهادي و يا وزارتخانه‌اي درخواستي مي‌كردند، همه آنها همكاري مي‌كردند و اصولا ما براي توسعه مشكلي نداشتيم، بنا بر این در آن دوران ما تلاش خودمان را مي‌كرديم، اما كار ويژه‌اي نمي‌كرديم.


 تا اينكه دوم خرداد اتفاق افتاد و با رأي نياوردن آقاي ناطق نوري صدا و سيما هم در رأي‌نياوردنبه لیست آقاي ناطق نوري پیوسته شد.


 

 

نمی دونم روز سوم خرداد بود يا چهار خرداد رفتم اتاق آقاي لاريجاني ، ایشون خيلي گرفته بودند و رنگ به چهره ايشان نبود و بسيار ناراحت بودند. من هرچه‌قدر با ايشان شوخي كردم، از اين حالت درنيامد. حدود يك ساعتي طول كشيد، ايشان كپ كرده

 

ودند و از آن حالت درنمي‌آمدند، مي‌گفتند ما ديگر راديو – تلويزيون را نمي‌توانيم اداره كنيم، چون دوم خردادي‌ها همه منابع مالي، تجهيزات و ساير نيازهاي ما را مي‌بندند و ما نمي‌توانيم كار كنيم.

من به ايشان گفتم ببينيد آقاي لاريجاني شما در زماني كه وزير ارشاد بوديد و یکی دو سال اول صدا و سيما سوگلي رهبري بوديد و به اين دليل همه نهادها و وزارتخانه‌ها با ما همكاري مي‌كردند و هنر پيشبرد كارها از ما نبود و الان كه دچار بحران شده‌ايم، ما بايد مديريت خودمان را در جامعه اثبات كنيم.

من به ايشان گفتم دو كار مهم را من به شما قول مي‌دهم كه به نحو احسن برايتان انجام دهم و در اين دو هيچ مشكلي نداشته باشيم. 1- اين كه تامين منابع مالي سازمان را به عهده مي‌گيرم که شما ازش نگرانی  2- اين كه امثال مجاهدين انقلاب و جريانات ضدنظام نتوانند در سازمان اختلال  و اغتشاش ايجاد كنند و همكاران ما در صدا و سيما را جذب كنند كه ايشان در جواب گفتند كه چرند نگو،  شدنی نیست و نمي‌شود و 
من گفتم آقاي لاريجاني استعفا فایده نداردو  الان وقت كار است و بالاخره ايشان را راضي كردم تا من طرح اقتصادي خود را بنويسم و ايشان ملاحظه كنند كه مي‌شود اجرا كرد يا نه و با هزار زحمت ما به ايشان روحيه داديم و ايشان را از آشفتگي خارج كرديم.


من طرح نوشتم كه با اجراي آن ما تا سال 1385 كل صدا و سيما را از بودجه دولتي كاملا بي‌نياز مي‌كرديم، آن سال درآمد صدا و سيما 360 ميليون تومان بود، من گفتم 40 ميليارد تومان در آن سال درآمد ايجاد مي‌كنم، مديران ديگر صدا و سيما فكر مي‌كردند من ديوانه شده‌ام، مدير كل بازرگاني گفت كه نمي‌شود و استعفا داد و  رفت من آن طرح را اجرا كردم و در همان سال 50 ميليارد تومان به جای 40 میلیارد در آوردم  از آگهي‌هاي بازرگاني و افزايش شركت‌هاي تبليغاتي و گرفتن كارهاي تبليغاتي درآمد ايجاد كردم.

چند روز بعد از دوم خرداد يك نشريه چپی در زنجان يك خبر چاپ كرد كه ايثارگران صدا و سيما از بودجه صدا و سيما به ستاد تبليغاتي آقاي ناطق كمك مالي كرده‌اند. در صورتي كه ما يك ريال هم به آقاي ناطق كمك نكرده بوديم، چون اعتقاد داشتيم كه حرام است.

 

آقاي لاريجاني در اثر اين خبر بسيار آشفته و به هم ريخته شده بودند. با من تماس گرفتند كه ماجراي اين خبر چيست كه من با توجه به اين كه به صحت عملكرد مالي صدا و سيما واقف بودم، به ايشان گفتم هر كس اين خبر را به شما گفته است (گُه) خورده است. ايشان گفتند مدير كل حراست سازمان گفته‌اند، من گفتم پس ايشان (گُه) خورده‌اند. جالب اين كه مدير حراست سازمان كه آقاي غفور بودند، در هنگام صحبت پيش آقاي لاريجاني بودند. آقاي لاريجاني به من گفتند كه بيا پيش من كه گفتم كار دارم و نمي‌آيم، و چیزی که اصلا وجود خارجی ندارد برای چی تو هر روز وحشتت می گیرد.


 بعد كه راجع به اين خبر تحقيق كرديم، ديديم كه جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي در انتخابات مي‌خواستند كه برای ستاد آقاي ناطق کار كنند و براي همين رفتند پيش آقاي محسن رفيقدوست تا از ايشان پول قرض بگيرند و آقاي رفيقدوست هم گفته بودند به ايشان كه پول ندارند و ايشان را معرفي كرده بودند به كارخانه «چيت ري» تا پارچه بگيرند. حالا یا از خود پارچه استفاده كنند و يا بفروشند و از محل آن به آقاي ناطق كمك كنند و بعدا پول پارچه  چيت ري را بدهند.

مدير كارخانه چيت ري هم گفته بود كه بدون چك به آنها پارچه نمي‌دهد. مدير كل منابع انساني صدا و سيما كه آقاي تقوايي بودند و از اعضاي شوراي مركزي ايثارگران بودند، چك شخصي مي‌دهند به كارخانه چيت ري و بعد از انتخابات هم موعد چك مي‌رسد و چيت‌ري چك را اجرا مي‌گذارند كه برگشت مي‌خورد و جلب آقاي تقوايي را مي‌گيرند كه جلب ايشان با توجه به درج آدرس محل کار در بانک مي‌آيد صدا و سيما پيش حراست. مدير كل حراست ما هم از هول حليم دوم خرداد اين ماجرا را به عوامل آنها لو مي‌دهد و آنها با مستمسك قراردادن كار ايثارگران سعي در تخريب سازمان داشتند.



مدتي بعد جمعي از مديران صدا و سيما و وزارت اطلاعات خدمت مقام معظم رهبري رسيديم و آقا از بچه‌هاي وزارت تقدير به عمل آوردند كه بعد از آن آقاي كرباسچي در يك نشريه‌اي كه داشتند به صدا و سيما و وزارت اطلاعات حمله كردند و ما هم از ايشان شكايت كرديم و بعد از پيگيري يك روز عصر قرار شد جلسه محاكمه تشكيل شود به رياست آقاي رازيني، آقاي كرباسچي در وقت مقرر در جلسه حاضر نشدند و ما مدتي صبر كرديم و خبري از ايشان نشد، من به آقاي رازيني گفتم كه كرباسچي از قصد دير مي‌آيد كه از من ديرتر برسد و من و تو مجبور شویم هنگام ورود او جلوي پايش بلند شويم و من مي‌روم در ساختمان راديو تهران هر وقت ايشان آمد، مي‌آيم داخل تا او بلند شود. آقاي كرباسچي بعد كه آمدند، هرچقدر آن اطراف معطل کردند كه ديرتر از من بيايند، من صبر كردم و وقتي ايشان رفتند بعد از ايشان وارد جلسه شدم ودر نهایت شكايت رسيدگي و رأي به‌نفع سازمان صدا و سيما صادر شد .


من مديران بچه حزب‌اللهي و بي‌پناهي را كه دوم خردادي‌ها از دولت حذف مي‌كردند را با توجه به تخصصشان مي‌آوردم در صدا و سيما مشغولشان می کردم،مانند تعدادي از وزارء و هفت، هشت نفر از استانداران فعلي و بخشي از نمايندگان مجلس هفتم و مجلس هشتم و بخشي از نمايندگان اقليت مجلس ششم.

یک ماجرای دیگر در آن مقطع این که دوم خردادي‌ها براي شكستن انحصار صدا و سيما آمدند و در كوي دانشگاه تهران يك تلويزيون تاسيس كردند كه ما هم با استناد به قانون اساسي و با وجود اين كه نيروي انتظامي مي‌گفت من وارد كوي دانشگاه نمي‌شوم، به سختی يك نمايندگاني فرستاديم براي جمع‌كردن اين كار كه در نهايت جمع هم كردند.

بخشي از آقایان در حزب مشاركت و سازمان مجاهدين حكومت ولايي را قبول نداشتند و به دنبال براندازي حالت فعلي نظام بودند، آنها جمهوري مسلمانان مي‌خواستند، نه جمهوري اسلامي و خيلي سعي كردند در بدنه سازمان صدا و سيما نفوذ كنند كه در نهايت نتوانستند.


یکی از دلایل مهمی که بدنه سازمان با آنها همراهي نكردند این بود که واژه‌اي بنام اين كه پول نداريم در صدا و سيما معنا نداشت. آقاي لاريجاني هر كاري مي‌خواستند، پولش بود و انجام مي‌دادند.


دوم خردادي‌ها بعد از اين كه نفوذشان در بدنه صدا و سيما جواب نداد، آمدند و بحث تحقيق و تفحص از صدا و سيما را در مجلس ششم مطرح و تصويب كردند تا بتوانند موتور صدا و سيما را در دفاع از ارزش‌ها كند كنند.


آقای لاريجاني من را صدا زد و گفت مسئوليت تحقيق و تفحص مجلس با تو، من گفتم كه اين كار از لحاظ قانوني كار آقاي ضرغامي كه معاون پارلماني سازمان هستند مي‌باشد و ممكن است آقاي ضرغامي ناراحت شوند، ولي  آقای لاريجاني گفت كه موضوع حساس است. ضرغامي نمي‌تواند و مسئوليت را به من سپردند.


اين تحقيق و تفحص در راستاي براندازي نظام بود، مزروعي چند بار با من صحبت كرد كه مثلا من را از موضع دفاع از انقلاب و صدا و سيما پايين بياورد.


 مجلس ششم نامه زد كه كپي كل اسناد مالي سازمان از سال 64 تا 74 را مي‌خواهند. من هم سريع با استان‌ها هماهنگ كردم و كپي همه اسناد را كه 18 كاميون مي‌شد فرستادم دم مجلس كه آقاي كروبي زنگ زدند كه من خواهش مي‌كنم اين كاميون‌ها را برگردانيد. من گفتم كه چون نامه درخواست رسمي زدند، بايد نامه رسمي بزنند كه ما برگردانيم كه در نهايت ما برگردانديم.


خودشان هم نمي‌دانستند دنبال چه هستند و بايد چه اطلاعاتي را از ما بخواهند.


 بعد رفتند يك تيمي انتخاب كردند و فرستادند كه ما از ورود دو نفر از آنها به محل بايگاني اسنادمان خودداري كرديم، به خاطر اين كه بنا بر تحقيقات حراست ما در قائله اوجالان سنندج سابقه آدم‌كشي داشتندو البته بنا بر قانون اساسي ما موظف بوديم كه اسناد خود را فقط در اختيار نمايندگان مجلس قرار دهيم كه در نهايت چند نماينده آمدند و هرچه گشتند مدركي به دست نياوردند و در نهايت رفتند.


 هادي‌زاده كه مسئول تحقيق و تفحص بود، بارها گفته بود كه اگر كردان استعفا دهد، ما صدا و سيما  را راحت مي‌زنیم.


در جلسه‌آي كه اين افراد مي‌خواستند گزارش تحقیق و تفحصشان از صدا و سیما را جمع‌بندي كنند، ديدند كه بنده و آقاي لاريجاني هيچ تخلف شخصي نداريم،حتي در حد برگه ای و يك ريال هم برداشت غيرقانوني نداريم، متاسفانه به جاي اين كه خوشحال شوند، در آن جلسه به من فحش ناموسي مي‌دهند كه آقاي ... كه عضو كميسيون بودندبه آنهاگفته بودند كه شما به جاي اين كه خوشحال شويد كه مديران سالم در نظام كار مي كنند، ناراحت هستید.


چند روز بعد از پايان اين ماجرا من يك كتاب نوشتم به نام «تفحص يا غوغا» که در آن به شرح ماجرا پرداخته بودم.


من پنج، شش سال اول كار در صدا و سيما نه اضافه كار گرفتم، نه حق ماموريت، و بعد از پنج، شش سال ديدم زندگيم نمي‌گذرد و از اينجا به بعد اضافه كارهايم را هم دريافت كردم، ولي حق ماموريت‌ها را نه. من تا حالا حتي يك ريال وام هم از صدا و سيما نگرفتم و نه يك متر زمين و نه نيم متر آپارتمان، در حالي كه من توزيع‌كننده وام‌‌ها و ساير مزايا بودم. به‌جز من و يكي از معاونان صدا و سيما كه سه سال در صدا و سيما معاون بود، بقيه معاونان صدا و سيما تا زمان رياست آقاي لاريجاني را كه من خبر دارم همه يا ويلا گرفتند، يا آپارتمان و يا وام‌هاي خوب و يا خانه و تنها كسي كه هيچ يك از اينها را نگرفت، من و آن برادر بوديم.






گزارش تخلف
بعدی