نویسه جدید وبلاگ

اگفته های کردان (4)
 به نام خدا

نمایشنامه ی پر سر و صدایی بود ، همان سوژه ی قدیمی آدم و حوا ، یک نفر گندم خورده بود و باید از جایی که داخلش بود بیرون رانده می شد.

آلان چند هزار ساله آدم ها هر چند وقت یکبار نمایشنامه هایی با موضوع اصلی "اخراج و رانده شدن" اجرا می کنند. اینبار یک نفر تو "دنیای سیاسیون" پایتخت کشوری بنام ایران در کره ی زمین، از گندم دنیای خودش خورده بود و باید از آن اخراج می شد.

ولی نمی دانم چرا نویسنده یا گروه نویسندگان این نمایشنامه بر خلاف روال تاریخ نمایشنامه های رانده شدن، به اخراج و رانده شدن آدم گندم خورده بسنده نکرده  و در پایان نمایش او را سنگسار کردند.

 منتهی از اقبال بلند خبرنگار نظام آباد و از آنجایی که نحوه ی اجرای حکم سنگسار بدین شرح است که اگر محکوم مرد باشد باید تا لگن خاصره در خاک دفن شود و سپس به پرتاب سنگ به سمت او بپردازند تا به تدریج تحمل درد موجب مرگ او شود و اگر در این میان محکوم توانست خود را از خاک بیرون کشیده و فرار کند دیگر نیازی به کشتن او نیست(یعنی در واقع اگر به هر دلیلی سنگسار به قصد کشتن، منجر به مرگ فرد محکوم نشد نیازی به تعقیب او و کشتنش نیست و او در امان خداست)، محکوم به سنگسار دنیای سیاسیون این نمایشنامه از سنگسار جان به دربرد و خبرنگار رسانه بخش مردمی "نظام آباد" توانست تا مصاحبه ذیل را در اسفندماه 1387 با او انجام دهد.

نظام آباد شما را دعوت میکند به خواندن همه ی مصاحبه ی مفصل با " علی کردان" مرد نام آشنای همه افراد بالای 2 سال ایرانی.

 


ادامه مردی بنام کردان سه:

... رابطه ما و آقاي احمدي‌نژاد برمي‌گردد به قبل از استانداري آقاي احمدي‌نژاد در اردبيل كه ما با هم رفيق بوديم.


در زمان انتخابات 84 من با وجود رفاقت با آقاي احمدي‌نژاد از آقاي لاريجاني دفاع كردم. خيلي از كارهاي ستاد آقاي لاريجاني به عهده من بود، ولي در عين حال از نوع تبليغات آقاي احمدي‌نژاد به خاطر زنده‌كردن زبان انقلاب خيلي تقدير كردم و آن زمان مي‌گفتم كه اصلا مهم نيست آقاي احمدي‌نژاد پيروز شود يا نشود، مهم براي من زنده‌كردن شعارهاي انقلاب بود در آن ايام.


بعد از رأي‌آوردن آقاي احمدي‌نژاد طبيعي بود از ما كه جزو رفقايش بوديم و از ما توقع كمك داشت و كمكش نكرده بوديم، استفاده نكنند. 
قرار شده بود من از صدا و سيما بيرون بيايم و شوراي نگهبان از من دعوت كرده بود كه بروم جاي آقاي جهرمي. من ديدم نمي‌توانم بروم و از آقاي جنتي عذرخواهي كردم.


آقاي احمدي‌نژاد از من خواستند كه استاندار خوزستان شوم، من گفتم كه من ديگر براي استانداري پير شدم و قبول نكردم. آقاي پورمحمدي از من خواستند كه معاون اداري مالي وزارت كشور شوم كه من گفتم فقط حاضرم معاون سياسي وزارت كشور شوم. آقاي جهرمي از من خواستند كه رئيس سازمان فني و حرفه‌اي شوم كه قبول كردم و 18 ماه رئيس سازمان فني و حرفه‌اي بودم.


عملكرد خوب ما در سازمان فني و حرفه‌اي و سوابق دوستي ما با آقاي احمدي‌نژاد باعث شد كهايشان از من براي حضور در وزارت نفت دعوت كند، که بعد هم خواستند که بروم وزارت کشور.


ما در زمان دوم خرداد حدود سه، چهار سال جلساتي داشتيم شش، هفت نفره كه در آن فعالیت های براندازانه علیه جمهوري اسلامي را رصد مي‌كرديم و نقاط ضعف گروه‌هاي برانداز را شناسايي و براي جلوگيري از اقدامات آنها برنامه‌ريزي مي‌كرديم كه يكي از اعضاي آن آقاي احمدي‌نژاد بود و يكي ديگر از كانديداهاي انتخابات رياست جمهوري سال  84نیز عضو آن بود. 
از ثمرات آن جلسه اين بود كه به اين نتيجه رسيده بوديم كه در انتخابات نهم رياست جمهوري گفتماني جواب مي‌دهد كه در آن با مردم ديني صحبت شود.
که آقای احمدی نژاد به آن عمل کرد.


اگر موافقید یک مقدار بیشتر به دوم خرداد بپردازیم و بعد برسیم  به انتخابات نهم و حضورتون در دولت و استیضاح؟


در مقطع 2 خرداد 46 يا ماقبل‌اش تقريبا انتخابات 2 قطبي شده بود و كليه نيروهايي كه به لحاظ تقسيم‌بندي سياسي (كه من اين تقسيم‌بندي رو قبول ندارم البته) به اردوگاه راست متعلق بودند، آمدند پشت سر آقاي ناطق و از ايشان حمايت كردند و كليه نيروهايي كه متعلق به اردوگاه چپ بودند، رفتند پشت سر آقاي خاتمي و از ايشان حمايت كردند، با اين تفاوت كه هرچقدر به انتخابات نزديك‌تر مي‌شديم، اردوگاه چپ با شعارهايي كه خلق كرده بود این قدرت رو پيدا كرده بود كه علاوه بر آراي خودش توانست آراي جريان خاموشي كه معمولا در انتخابات كمتر مشاركت مي‌كردند را وارد صحنه انتخابات كند.


به‌طور معمول جريان منتصب به راست در ايران واجد 20 درصد آراي مردم است و جريان منصب به چپ واجد 15 درصد و تنها چيزي كه مي‌ماند اين وسط جهت‌گيري‌ها و شعارهايي است  كه انتخاب مي‌كنند و اين 15 يا آن 20 ارتقا پيدا مي‌كند.


به همين دليل روزهاي اول كه رفته بودند پيش آقاي خاتمي براي اينكه دعوت كنند از ايشان براي انتخابات، ايشان به دليل اينكه تقريبا نااميد بود از راي‌آوردن نمي‌پذيرفت و تعابير گوناگوني را هم داشت.


در 2 خرداد بعد از اينكه آقاي خاتمي اعلام كانديداتوري كردند،تیم هدایت کننده با استفاده از متد دقيق تبليغاتی،  توانستند آراي خاموش جامعه و آراي بخش وسيعي از مردم را به سمت خودشون جلب كنندو  در نظرسنجي‌ها هرچقدر به سمت انتخابات نزديك‌تر مي‌شديم از آراي آقاي ناطق كم و به آراي آقاي خاتمي اضافه مي‌شد.


در ايران يك جمعيتي هم زندگي مي‌كنند و به نام «ابن الوقت» كه كار سياسي هم مي‌كنند. اينها وقتي نتایج  نظرسنجي  ها را مي‌ديدند از كنار آقاي ناطق سرمي‌خوردند و سعي مي‌كردند خودشان را به آقاي خاتمي وصل كنند.


كار تشكيلاتي وسيعي هم ستاد انتخاباتي آقاي خاتمي انجام داد. آقاي هاشمي رفسنجاني هم اين وسط يك هفته قبل از انتخابات در شرايطي كه قبل از آن يك سري عمليات رواني براي محياسازي ذهن مردم صورت مي‌گرفت، نظير اينكه خاتمي بنويسيم ناطق بخوانيم. ايشان هم آمد در نماز جمعه به‌عنوان رئيس دولت اعلام كرد كه من نگران تخلف در انتخابات هستم. البته ما نفهميديم، هنوز هم من نفهميدم رئيس دولت چرا نگران تخلف بود؟! چون دولت زير نظر ايشان بود. هر اوامر و نواهي‌اي هم كه داشت، مي‌توانستند دستور بدهند  به وزارت كشور و آنها انجام دهند.


وزير كشور رو هم ايشان انتخاب كرده و تحت امر ايشان بود، چرا كه تا الان هم وزير كشور آن زمان زير نظر ايشان در مجمع تشخيص مصلحت در خدمت خود ايشان است. يعني وزير كشوري نبود كه بخواهد تخطي بكند. همين جا من يك نكته فرهنگي يادم مي‌آيد كه يادآوري كنم، همه بزرگان كشور به اين نتيجه رسيده بودند که قانون منع استفاده از ماهواره،  براي مدتي تصويب بشود تا جمهوري اسلامي يك فرصتي پيدا بكند و با استفاده از آن فرصت خودش را مجهز بكند به اينكه بتواند در مقابل رسانه‌هاي ماهواره ای بيگانه و احتمالا رسانه‌هاي فارسي‌زبان ايستادگي بكند، مجلس هم تصويب كرد و تقريبا همه بزرگان كشور نظرشون اين بود كه ما نيازمند يك فرصتي هستيم كه بتوانيم برنامه‌ريزي بكنيم كه چگونه در مقابل تهاجم فرهنگي غرب بوسیله ماهواره ايستادگي بكنيم.


يكي از راه‌ها كه به جمع‌بندي رسيده بودند، اين بود كه خوب اين مسئله منعش انجام بشود. خوب قانون تصويب شد و سه دستگاه وظيفه داشتند با نظر آقاي رئيس جمهور آيين‌نامه اجرايیش را بنويسند.
وزارت ارشاد بود، سازمان صدا و سيما و وزارت پست و تلگراف و تلفن.

آقاي مهاجراني معاون حقوقي پارلماني رئيس جمهور بود،جلسات گوناگوني رو ايشان گذاشت براي اينكه پيش‌فرض آيين‌نامه تهيه بشود. خوب آقاي مهاجراني كه «ريپ» مي‌زد. ذاتا با اين‌گونه رفتارها مخالف بود. وزارت پست و تلگراف و تلفن هم كه جنبه فني داشت، وزارت ارشاد هم آن حساسيت ويژه را نداشت. به هر حال ما خيلي تلاش كرديم كه از آنجا يك آيين‌نامه مناسبي دربيايد.

جناب آقاي هاشمي ذاتا با اين قانون مخالف بود. وقتي اين قانون تصويب شد، بعد از اينكه آيين‌نامه‌اش نوشته شد، به محض اينكه قانون ابلاغ شد، اون‌جور كه من اطلاع دارم آقاي هاشمی به وزير كشور كه آن موقع آقاي بشارتي بودند، ابلاغ مي‌كنند كه نگهداري تجهیزات دریافت از ماهواره‌ها مانعي ندارد! در جايي كه صراحت قانون مي‌گفت كه نگهداري تجهیزات دریافت از ماهواره خلاف است،قانون را مجلس تصويب كرد، آيين‌نامه را هيئت وزيران نوشت، به محض اينكه قانون به دستگاه‌هاي ذي‌صلاح از جمله نيروي انتظامي ابلاغ شد كه آنها بيایند برخورد بكنند، شب اول ابلاغ آيين‌نامه و قانون آقاي بشارتي آمد زد تو سر قانون، پدر قانون را درآورد. ، مي‌خواهم بگويم آقاي بشارتي يك‌چنين حالت فرمان‌برداري داشت از آقای هاشمی.


پس براي آقاي هاشمي نگراني اينكه در انتخابات سلامت وجود ندارد، نبايد باشد، يك وقتي يك وزير كشوري با ايشان كار مي‌كرد كه آن وزير در مقابل ايشان امتناع داشت، ولي خوب جناب آقاي بشارتي كاملا در خدمت آقاي هاشمي بودند و من اين نكته الان يادم آمد كه اين ماجرا را روايت كردم، چون خودم درگير اين ماجرا بودم، هم درگيرقانون و هم نوشتن آيين‌نامه است.

- در ضمن  این که همان طور که می دانیدشوراي نگهبان و سپاه توانایی این که  در انتخابات تقلب يا تخلف بكنند را ندارند، سپاه مي‌توانند فضا بسازند. شوراي نگهبان كه فضا هم نمي‌تواند بسازد، ولي سپاه يا نيروهايي ديگر يك بار سپاهي‌اند يك بار هم شهروند ايراني‌اند. خوب اينها يك جمعيت كثيري‌اند در ايران، بچه‌هاي حزب‌الهي متديني‌اند كه حتمي كارهاي خوبي كرده‌اند كه مردم به اينها اعتماد دارند در اثر اين اعتقاد مي‌توانند فضا درست بكنند، اما اين اسمش تقلب نيست.


به هر حال ايشان آمدند فرمودند مراقب باشيد كه تقلب نشود، با آن عمليات رواني‌اي كه قبلا شده بود كه خاتمي بنويسیم ناطق بخوانيم با اين بحثي كه ايشان مطرح كرد تقريبا قضيه را عليه آقاي ناطق بيشتر هدايت كرد. برخی ياران آقای ناطق، آنهايي كه وسط مي‌خوابند تا لحاف از روي سرشان نيفتد، از اين تيپ هم كوچ كردند به سمت آقاي خاتمي. آنها هم كه ماندند، بعضي‌ها پيغام‌ مي‌دادند  به ستاد رقیب كه ما درسته اينجا هستيم، اما دلمان آنجاست و براي شما كار مي‌كنيم و به شما راي مي‌دهيم و از اين جنس حرف‌ها. به هر حال انتخابات كه برگزار شد، آقاي خاتمي با يك آراي خوبي انتخاب شدند. به دليل اينكه آراشان بالا بود، هم‌نفس بالابودن راي و هم اطرافيان آقاي خاتمي، يك فشار سنگيني را به جامعه سياسي ايران وارد كردند. بد نيست يك طنزي از قول آقاي پرورش بگويم.


من رفته بودم اصفهان آقاي پرورش شوخي مي‌كرد، مي‌گفت من شش ماه يك سال بعد از 2 خرداد شمال بودم، داشتم مي‌آمدم، ديدم بالاي قله البرز هفت، هشت  نفر آدم هستند، نگاه كردم ديدم اينها دوستان ما هستند، گفتم آن بالا چكار مي‌كنيد؟ گفتن  ما از تهران فرار کردیم ،بابا تهران را دارند مي‌گيرند، تو هم نرو سمت تهران.


به هر حال فضاي سخت و سنگيني حاكم شد. در اين بين يك سري دستگاه‌ها به دليل شرايط حقوقي و قانوني و توانايي‌هايي كه داشتند احساس مسئوليت مي‌كردند كه هم از حيثیت  رئيس جمهور دفاع كنند، چون رئيس جمهور قانوني كشور بود و هم تلاش مي‌كردند آن رعب و وحشتي كه در ميان سياسيون كشور ايجاد شده بود را بشكنند، که يكي از آن دستگاه‌ها سازمان صدا و سيما بود. خوب يك سري كارها باید انجام مي‌شد. گام اول اين بود كه مديران متدين با سابقه انقلابي كه صرفا به دليل اينكه در ستاد انتخابات آقاي خاتمي كار نكرده بودند از دولت حذف شده بودند را جذب بكنیم و  که هم يك پناهگاهي برايشان باشد و ضمنا  از توانشان براي عمق‌بخشيدن و غنابخشيدن به سازمان صدا و سيما بهره بگیریم.

تقريبا اين كار در صدا و سيما با توجه به مسئوليتي كه من داشتم و معاون مالي و اداري بودم و ورود و خروج نيروها به وسيله من بود، به عهده من قرار گرفت و سعي شد از تمام نيروهايي كه از بدنه دولت خارج شده بودند و داراي شايستگي‌هايي بودند كه اين شايستگي‌ها اگر هرز مي‌رفت، به نفع انقلاب اسلامي نبود را جذب بكنم، براي اينها كار تعريف بكنم، امكانات در اختيار اينها قرار بدهم تا  با کمک آن ها بتوانیم صدا و سيما را يك مقدار از لحاظ محتوايي، فني و كيفي بياوريم بالا. خيلي از مديران ارشد و خيلي از مديران مياني تا استانداران و فرمانداران را ما در سازمان و صدا و سيما جذب كرديم.

نكته دوم بچه حزب‌الهي‌هايي بودند كه اينها را در دستگاه‌هاي دولتي استخدام نمي‌كردند.


يعني نكته اول مديران باسابقه انقلابي حزب‌الهي كه صرفا در ستاد انتخاباتي آقاي خاتمي نبودند و نكته دوم بچه حزب‌الهي‌هايي بودند كه اينها را وقتي مي‌رفتند در دستگاه‌هاي دولتي استخدام بشوند اينها راردشان مي‌كردند.


ما تصميم گرفتيم تمام بچه حزب‌الهي‌هاي متدين بااستعداد كشور را شناسايي كنيم و جذبشان كنيم.


منابع جذبمان جامعه اسلامي دانشگاه‌ها، پايگاه‌هاي بسيج، مساجد كشور، علماي متدين و متعهد منابع ما بودند كه جوانان متدين و متشرع را به ما معرفي مي‌كردند،يكي هم  همين آقاي زاكاني بود، البته ما با رعايت قوانين و مقررات اينها را جذب مي‌كرديم و اين كار در حوزه نيروي انساني صورت  می گرفت كه تقریبا يك جمعي بين سه تا پنج هزار نفر حزب‌الهي دبش وارد صدا و سيما شدند، در بدنه چنين اتفاقي افتاد، سازمان صدا و سيما به لحاظ نيروي انساني تبدیل  شد به يك سازمان متشكل حزب‌الهي، كه نه كله‌اش خيلي بزرگ شد، نه بدنه‌اش خيلي چاق شد.


ا
ز جمله مدیران حزب اللهی جذب شده در آن مقطع توسط صدا و سیما که الان در دولت نهم هستند می توان به آقایان:آقاي ثمره هاشمي، آقاي مشايي، آقاي محمدي‌زاده استاندار خراسان، آقاي جهان‌بخش استاندار خراسان جنوبي، آقاي جهرمي مع‌الواسطه همكاري مي‌كرد، آقاي علي‌آبادي واسطه همكاري مي‌كرد كه البته شكل مع‌الواسطه گوناگون است.


خيلي از معاونين وزرا مثل آقاي نظري جلالي، آقاي مروي، آقاي محرابيان خيلي از دوستان كه اگر بخواهم ليست كنم، مفصل است. نمونه‌هاي كوچكي از مجموعه بزرگي را عرض كردم، فرمانداران، استانداران، معاونين و مدير كل‌هاي وزارت آموزش و پرورش، دوستان وزارت ارشاد دو تا از معاونان تربيت بدني، آقاي ساغر و مهندس نجفي كساني بودند كه بي‌پناه شده بودند. ما آمديم يك گوشه مسئوليت داديم بهشان.


همين آقاي پيش‌نمازي مدير كل صدا و سيماي خراسان، ايشان مدير كل آموزش و پرورش بود، بعد از 2 خرداد ايشان رو كلاس براي درس‌دادن بهش ندادند. آقاي پيش‌نمازي دارای توانایی  فوق‌العاده بالايي در تعليم و تربيت كودك است. جزو کارشناسان نخبه ی  مترقي ايران در این زمینه  است. اين آدم بعد از انتخابات كلاس ندادند بهش برود سر كلاس درس بدهد، چه برسد به مسئوليت. خوب ايشان رو ما يك مدتي آورديم و گذاشتيم قائم مقام صدا و سيماي مازندران بعد هم بنا به توانایی هایی که نشون داد  رفت و شد مدير كل صدا و سيماي فارس.


همين آقاي تمدن استاندار تهران، وزارت نيرو بود، اخراجش كردند بيچاره را. ما آمديم گذاشتيمش مدير كل صدا و سيماي قم، بعد هم رفت مدير كل صدا و سيماي خراسان شد. از اين جهت بخواهم بگويم، بايد 15-10 ساعت اسم بگويم.

نفس جذب بچه‌هاي حزب‌الهي و مديران باسابقه حزب‌الهي ضمن اينكه آنها را جذب مي‌كرد، يك مقدار اين روحيه به شدت از دست رفته جامعه از طريق اينها كه خودشان هم روحيه‌شان را از دست داده بودندرا  بازسازي کرد.

ادامه دارد...








گزارش تخلف
بعدی