نویسه جدید وبلاگ

ناگفته های کردان (7)

 به نام خدا

نمایشنامه ی پر سر و صدایی بود ، همان سوژه ی قدیمی آدم و حوا ، یک نفر گندم خورده بود و باید از جایی که داخلش بود بیرون رانده می شد.

آلان چند هزار ساله آدم ها هر چند وقت یکبار نمایشنامه هایی با موضوع اصلی "اخراج و رانده شدن" اجرا می کنند. اینبار یک نفر تو "دنیای سیاسیون" پایتخت کشوری بنام ایران در کره ی زمین، از گندم دنیای خودش خورده بود و باید از آن اخراج می شد.

ولی نمی دانم چرا نویسنده یا گروه نویسندگان این نمایشنامه بر خلاف روال تاریخ نمایشنامه های رانده شدن، به اخراج و رانده شدن آدم گندم خورده بسنده نکرده  و در پایان نمایش او را سنگسار کردند.

 منتهی از اقبال بلند خبرنگار نظام آباد و از آنجایی که نحوه ی اجرای حکم سنگسار بدین شرح است که اگر محکوم مرد باشد باید تا لگن خاصره در خاک دفن شود و سپس به پرتاب سنگ به سمت او بپردازند تا به تدریج تحمل درد موجب مرگ او شود و اگر در این میان محکوم توانست خود را از خاک بیرون کشیده و فرار کند دیگر نیازی به کشتن او نیست(یعنی در واقع اگر به هر دلیلی سنگسار به قصد کشتن، منجر به مرگ فرد محکوم نشد نیازی به تعقیب او و کشتنش نیست و او در امان خداست)، محکوم به سنگسار دنیای سیاسیون این نمایشنامه از سنگسار جان به دربرد و خبرنگار رسانه بخش مردمی "نظام آباد" توانست تا مصاحبه ذیل را در اسفندماه 1387 با او انجام دهد.

نظام آباد شما را دعوت میکند به خواندن همه ی مصاحبه ی مفصل با " علی کردان" مرد نام آشنای همه افراد بالای 2 سال ایرانی.


ادامه مردی بنام کردان شش:

...من در همین ماجرای وزارت کشور، دیدم که نشریه مجاهدین انقلاب 3-4 بار به من  فحش داد، البته ناراحت نشدم.


یک پرونده ای  تشکیل شده بود آن موقع تحت عنوان عصر عاشورا، دیدم اون را هم به من نسبت داده اند در حالی که من هیچ نقشی در آن نداشتم.


3 نفر از دوستان بعداً فهمیدم که در اون پرونده نقش داشته اند که یکی شون دنبال حکم شرعی می گشت که خودش را سر به نیست کند. یکی شان دنبال راهی می گشت که از کشور برود بیرون، یکی دیگه هم می گفت بالاخره کاری است که کردیم و می رویم جلو، ببینیم چه می شود.


در قضیه استیضاح هم دیدم چند تا مطلب نوشته اند، یکی کردانیزم است و یکی جعل مدرک، یکی را برادر قنبری و یکی برادر بیژن نوباوه وطن نوشته بودند.برایم خیلی جالب بود؛ اولاً آقای قنبری که سخنگوی فراکسیون اقلیت است، بعد از اینکه استیضاح را امضا کرد آمد دفتر من گفت که من استیضاح رو به این دلیل امضا کردم که بتوانم از طرف شما کار بکنم و  استیضاح را جمع و جور  بکنم. ناظرش هم آقای موسی پور معاون پارلمانی است.
 مجمع نمایندگان استان ایلام آمدند دیدن من، قبلا آقای قنبری از ایلام با من سر یک موضوعی تلفنی حرف زده بود و گفته بود که ما نمایندگان استان موافقیم این موضوع محقق بشود ،من برداشتم این بود که این موافقت ایشون موافقت جمع نمایندگان استان است، نه موافقت شخص خودش.
بعد هم واقعاً نمی دانستم که این ها به همدیگر اعتماد ندارند. چون تقریباً مجموعه نمایندگان استان  ایلام با کم و زیادش می شود در اقلیت تفکیک بشوند.

خوب من در حضور سایر نمایندگان ایلام بهش گفتم اون مسئله ای که شما با من تلفنی حرف زدید اون مسئله رو منم موافقم و انجام می دهم. گفت من اصلاً تلفنی با شما صحبت نکردم! آقای قنبری! معاونت سیاسی استاندار ! گفتم آقای قنبری من با شما صحبت کردم! گفت نه! ابداً! بعد دیدم به من چشمک می زند که صرف نظر کن. فهمیدم که این هماهنگ نکرده و می خواهد اون آدمی که خود  من می خواستم بذارم را بهش فروخته که ما از تو حمایت می کنیم! که بعد که او اگر معاون سیاسی شد، این بتواند کارهای سیاسی اش را در استان با او هندل بکند. منتها این دو تا نماینده دیگر را کلاه می خواست سرشان بگذارد. گفتم شاید! شاید یکی صدای شما را تقلید کرده دیگر! این جلسه مجمع نمایندگان بود.


جلسه  با مجمع نمایندگان تمام شد، ایشون موند. گفت من حتما امضایم را پس می گیریم و در دفاع از شما صحبت خواهم کرد.


بعد دیدم که نشریه مجاهدین انقلاب اولاً یک اتهام جعل را به من وارد کرده اند که قابل تعقیب قضایی است و از آقای قنبری سخنگوی اقلیت  یک چهره مبارز ساخته اند که اصلاً نظیر ندارد.
در حالی که آقای قنبری یک معامله گر حرفه ای است ، من در فنی حرفه ای هم که بودم ایشان به من ارادت نشون می داد، در نفت هم که بودم ارادت نشون می داد، علت اش هم مدیریت من بود. من چون در فنی حرفه ای، شهر خود آقای قنبری یک پروژه را که قرار بود یک ساله اجرا کنند در 9 ماه اجرا کردم که اون پروژه به طور معمول 3 تا 5 سال در کشور اجرا می شود. ایشون وقتی یک چنین چیزی را آن جا دید، خود به خود به ما ارادتمند شد.


بعد ما  مطلع شدیم  آقای قنبری مطلب نوشته اند که کردانیزم، ایجاد فرهنگ کردانیزم!


البته از رئیس محترم مجلس هم باید  تشکر بکنم که اجازه داد در آن روز ادبیات خارج از شأن سی ساله مجلس شورای اسلامی در مجلس متداول گردد. این هم البته یک نوآوری جدیدی بود. حتماً ایشون تبعیت کردند از فرمایش مقام معظم رهبری در  سال نوآوری که قابل تقدیر است.


آقای نو باوه وطن! خوب بچه های تهران و بخصوص منطقه رباط کریم می دانند که ایشون فرزنداکبر آجانه!


اکبر آجان خودش داستان دارد که یک وقتی از خودش سوال کنید که جریان این اکبر آجان چه بود.


بعد هم ایشون مدیر کل بنده نبود، که ایشون آن جا اعلام کرد که من مدیر کل آقای کردان بودم. ایشون مدیر کل معاونت سیاسی بود. ضمن اینکه تا من بودیم اصلاً مدیرکل نبود! بعد از من مدیر کل شد. یک دوران اندکی از من  مدیر کل بود.


پرونده پرسنلی اش موجود است. ایشون مطلقاً سابقه جانبازی ندارد! حتی در لیست ایثارگران سازمان صدا و سیما هم نیست. جانبازی که هیچ آقای نوباوه در زمان خبرنگاری در نیویورک طبق ضوابط باید ماهی حداکثر 1500 دلار بابت حقوق برداشت می کرد که ـ آقای نوباوه پشت سرهم 3000 دلار برداشت کردند.
برخلاف قانون هم آن جا شروع کرد به درس خواندن 
،دو سه تا موضوع دیگر هم راجع به ایشون مطرح بود که حفظ الغیب می کنم.
خوب ماموریت اش تمام شد آمد ایران، معاون امور بین الملل که مرحوم آقای هنردوست بودند، هزینه هایش را تأیید نکردند.
معاون سیاسی که برای خبرنگاری و دفاتر خبری و برای معاونت سیاسی کار می کنند که آقای دکتر رحمانی رئیس دیوان محاسبات است نیز هزینه هاش را تأیید نکرد.


این را فرستادند در حوزه ما. ایشون بیش از یک ماه، با رئیس دفتر من آقای ربیعی و بازرس ویژه من آقای عقیقی به بحث و گفت و گو نشست که مسئله اش را یک جوری حل بکند.
خوب عملاً خلاف شرع، ماهانه یک 1500 دلار در ایامی که در نیویورک حضور داشت، برداشت کرده بود.
 اون حکمی که ایشون تو صحن علنی مجلس خواند،اولاً آقای لاریجانی گفت: من از چنین چیزی خبر نداشتم، همه احکام من رو آقای لاریجانی امضا می کرد.


من احکام همه معاونین رو امضا می کردم، ولی حکم خودم را ایشان امضا می کرد. ایشون آنجا آمد،مثلاً سالی که دکترای من در حکم نبود را خواند، سال بعد را هم خواند با 15% افزایش.خوب این 15% چه ربطی به دکترا داشت؟ 15% حقوق کلیه کارکنان صدا وسیما افزایش پیدا کرد. علی کردان سال گذشته که دکترایش آن جا نوشته نشده بود، همان حقوقی رو می گرفت که امسال 15% رفته رویش. این 15% همان افزایش است که مشمول کل کارکنان صدا و سیما شد.


من یک دانه یک ریالی،چون این دکترای افتخاری بود و ارزش استخدامی نداشت، برای دکترا دریافت نکردم.آقای مدیرکل وقت منابع انسانی ما برادری است به اسم آقای محمدی، جانباز 70% که الان بازنشسته شده و وکیل دادگستری است.
من اول یادم نبود، که بعداً در اون کش و قوس معارفه، من گفته بودم شاید یک درصدی رفته بوده بالا. ایشون شبش آمد منزل ما گفت مرد حسابی، خود شما من را صدا زدی، گفتی یک دانه یک ریالی نباید از این محل برای من افزایش حقوق برود.

بعد هم خودش برداشته یک گزارش مستوفی از ماجرا نوشته، برای آقای لاریجانی و برای من ،معاون صدا و سیما آقای رازینی هم پیش من در جلسه بود، زنگ زد گفت آقا ما بررسی کردیم شما یک ،یک قرانی برداشت نکردی. ما این قضیه را در دولت مطرح کردیم، آقای ضرغامی هم قرار شد برود جواب نامه را بدهد.
آقای ضرغامی رفته، به هر دلیلی! مثل بقیه کسانی که برای رضای خدا یک خدمتی به ما کردند در این ایام. ایشون هم برای اینکه از این سهم بهشت چیزی از ایشون کم نشود. تا ساعت 12 شب هی گفت داریم جواب نامه را می فرستیم که ساعت 12 شب هم تمام شد و نرسید و ما فردا آمدیم برای استیضاح. 

به هر حال بحث استیضاح که مطرح شد، اولاً بینی و بین الله من به شدت راحت بودم. یعنی من وقتی رفتم وزارت کشور، علی رغم حاشیه سازی های وسیعی که آقایان کردند، من پنج درصد  وقتم را برای حاشیه ها گذاشتم، بقیه را برای اداره وزارت کشور و کارهای اساسی کشور گذاشتم. نمونه بارزش هم تصمیم هایی که در این 3 ماه گرفتیم، هم ارجاع می دهم شما را به کل وزارت کشور در طول 3 ماه شما بروید داوری   وزارت کشور را راجع به من بپرسید. 3 ماه مدت خیلی کوتاهی است.برای  تولید رضایت برای حاکمیت در مجموعه وزارت کشور. موفق شدم در طول 3 ماه، در مجموعه وزارت کشور که این ها باید کنترل کنند که تولید رضایت برای حکومت و دولت بشود، در عرض 3 ماه خداوند این توفیق را به من داد.


خوب اگر وقت نمی گذاشتم که نمی توانستم چنین کارهایی را انجام بدهم. در زمینه آن پروژه نشاط ملی، واقعاً یک کار عظیمی را من انجام دادم و مقصود من هم از پروژه نشاط ملی این بود که، مردم ایران احساس آرامش بکنند از تمام طبقات و صنوف.

خوب قصه ی استیضاح ما که تمام شد، من از مجلس آمدم رسیدم جلوی دانشکده افسری دیدم که رای نیاوردم، خودم هم می دانستم که رای نمی آورم اما تعجبم از این بود که علی رغم اینکه به طور معمول عرف رؤسا در گذشته این بود که اگر وزیری استیضاح می شد و رای نمی آورد، می گفتند خب از خدمات گذ شته اش تشکر می کنیم، و آرزوی موفقیت می کنیم و ولی دوست ما آقای  رئیس محترم مجلس شورای اسلامی چهار نوبت اعلام کردند که ایشان رای نیاورد. از امروز هم دیگر وزیر کشور نیست. به وزارت کشور هم نمی تواند برود. بعد هم شادمانی سر داده بودند.

یک خانم نماینده ای  آمد چون  از رادیو گوش می دادم من نفهمیدم کی بود. آمد و گفت صدایتان دارد پخش می شود، در جامعه آبرویتان می رود ... این ها را دیگر من از رادیو گوش می کردم.

من رفتم به سمت ریاست جمهوری که آقای رئیس جمهور را ببینیم، رفتم دفترش نبود. آمدم پیش آقای رحیمی معاون حقوقی آقای رئیس جمهور دیدم آقا ی رحیمی بهم ریخته، اوضاع ویران. رفتم آن جا باهاش برخورد بسیار تندی کردم. گفتم اتفاقی    نیفتاده؟! وزارت کشور چه زینتی بود برای من .
خلاصه یک نیم ساعت وقت گذاشتیم که آقای رحیمی را سر حال بیاوریم.
خدا را شاهد می گیرم که وزارت کشور، رفتنش برای من جز ادای تکلیف چیزی نبود، و الان وزیر کشور نبودن هم برای من هیچ نگرانی ندارد.
اما خوب دوستانی که لطف کردند تقوا را به حد اکمل رساندند، آن را دیگر خودشان باید در قیامت جواب بدهند.
دوستانی که لطف کردند، بعضی هایشان حداقل 20-30 سال در صحنه های مختلف زندگی شان مدیون حمایت های من بودند ، چشمانشان را بستند، دیگر خودشان می دانند و خدایشان.


شب استیضاح آقای آشیخ حسین انصاریان به من زنگ زدند، خیلی اظهار نگرانی کردند، گفتند من واقعاً ناراحت ام و فکر می کنم یک ظلم بزرگی در حق شما دارد می شود. آقای صدیقی با من صحبت کردند، ابراز ناراحتی کردند. آقای فاطمی نیا غروب استیضاح تشریف آوردند منزل ما و ایشان حدود  یک ساعت و نیم با خانم من و با تک تک بچه ها حرف زدند و اظهار لطف به ما کردند. حضرت آقای امجد که من هیچ ارتباطی با ایشان نداشتم، خودشان رفتند در دانشگاه تهران و به ظلمی که به من  شد اعتراض کردند.
ادامه دارد...









گزارش تخلف
بعدی